عاشورای سال ۹۴ بود،شاید میدانست آخرین عاشورایی است که در بین ماست.
به همراه دسته عزاداری محل
به تکیه بزرگ شهر که مکان تجمع
#عاشوراییان شهرمون بودرفتیم. حسن اقا خیلی تشنش شده بود و
از عطش داشت
از پا می افتاد ناگهان
به یک ایستگاه صلواتی برخورد کردیم وقتی که موقع نوشیدن شربت شد حسن اقا لیوان رو بلند کرد تا نزدیکی دهانش برد و دوباره لیوان را روی میز قرارداد و شروع
به گریه کردن کرد.
از حسن اقا سوال کردم چرا نمیخوری شربت رو مگه تشنت نبود؟چرا گریه میکنی؟ گفت یک لحظه
به یاد
#علی_اصغر_حسین (ع) افتادم و ازداغ
#عطش حضرت
#علی_اصغر سیراب شدم و دیگر میلی
به نوشیدن آب ندارم. الان میفهمم که چقدر دل عاشق خریدن دارد و علی اصغر حسین چه زیبا عزاداران واقعی و مخلص خود را میخرد.
#شهید_حسن_رجایی_فر#به_نقل_از_دوست_شهید@imam_mahdi255