من دهه شصت را درک نکرده ام
شهادت رجایی و باهنر را
دقایقی که هرکدام به بلندای یک روز کش آمده اند
خبر های ضد و نقیضی که خبر از یک واقعه جانگداز می دهند
زمزمه امن یجیب از خانه ها بلند و دست ها رو به آسمان بلند، و اشک هایی که از چشم ها روان است
این چه محبتی است که چنین همه را اسیر خود کرده؟
درکوچه پس کوچه های تاریخ سرگردانم ...
من دهه شصت را درک نکرده ام
انفجار مسجد ابوذر را ،شهادت مطهری و بهشتی و هفتاد و دوتن و دوران حضورشان را
راستش را بخواهی من حتی از درک صبر و علاقه مردم هم عاجزم
مگر می شود تحمل غم از دست دادن این همه عزیز!؟ چگونه می توان در این طوفان حوادث کمر راست کرد و ادامه داد ؟
محکوم بودم به نفهمیدن
نسلی که تنها در ترسیم خاطرات گذشتگان معلق باشد هیچ گاه نمی تواند به درک درستی از آنها برسد
و همین است نقطه آغازین ناسازگاری
در میان همهمه شنیده ها ، اما گویی برخی گفتارشان رنگ و بویی دیگر دارد . آنها آمده اند که تفسیری باشند بر هر آنچه که گفته شد و نشد
برای فهمشان نیازی به اصوات نیست؛ گوش شاید زیاد به کارتان نیاید، باید همه ی جان چشم شود چرا که این عمل آنهاست که با شما سخن می گوید .
آنان حتی در میان نسل خودشان هم غریب اند . تجربه شان شاید مشترک است اما میان تفکرشان هزارها فرسنگ فاصله
به مثابه خورشیدی اند که تا هست دیدگان قادر به رویت آن نیستند غروب که شد تازه نعمت حضورشان آشکار می شود.
برای یافتنشان راه دوری نروید؛کافی است به دنبال مردان بی ادعا باشید همان کسانی که خود را وقف عقیده شان کرده اند
راحت تر بگویم گمشدگان تاریخ را در پی آنان جست و جو کنید.
#شهید_جمهور#یادداشت_دانشجویی