فلسفه من از نقطهای شروع شد که به معنای واقعی "هیچ" رسیدم. اما این "هیچ" نه به معنای رهایی مطلق از دنیا بود و نه بیتفاوتی به زندگی. این "هیچ" معنای عمیقتری داشت: جایی که مادیات و معنویت به هم میرسند.
زندگی دو بُعد دارد؛ یکی معنوی و دیگری مادی. بسیاری از مردم یا در معنویت غرق میشوند و زندگی مادی را فراموش میکنند، یا به مادیات وابسته میشوند و معنویت را از یاد میبرند. اما حقیقت این است که این دو بُعد باید در هماهنگی کامل باشند. "هیچ" جایی است که این دو بُعد به تعادل میرسند.
نمونه بارز این فلسفه، امام علی (ع) است. او هم در ظاهر و قدرت جسمانی نمونهای کامل بود و هم در معنویت بیهمتا. او نشان داد که زندگی مادی و معنوی هر دو مهماند و باید در تعادل باشند. وقتی به این درک میرسی، متوجه میشوی که خوبی کردن، نیکی کردن، و داشتن قلبی بزرگ مهمترین اصول زندگیاند.
من معتقدم که پول و مادیات بهتنهایی خوشبختی نمیآورند، همانطور که زندگی صرفاً معنوی هم نمیتواند به تنهایی کافی باشد. تنها زمانی که این دو را در تعادل نگه داری، میتوانی معنای واقعی زندگی را تجربه کنی.
چشمها بزرگترین اعضای بدن هستند که میتوانند ما را گمراه کنند، اما اگر بتوانیم آنها را در جهت خوبی به کار ببریم، تأثیر شگرفی خواهیم گذاشت. مردم به ظاهر توجه میکنند، اما قدرت واقعی از درون و از روحی قوی میآید. کسی که مسیر تعادل را میپیماید، دیگر نیازی به تلاش برای جلب توجه ندارد؛ او به صورت ناخودآگاه کاریزماتیک میشود و اطرافیانش را تحت تأثیر قرار میدهد.
درخت زندگی را اینگونه میبینم: ریشه آن معنویت و روح انسان است، و شاخههای آن مادیات، قدرت، و ظاهر. اما این شاخهها بدون ریشه بیمعنا هستند. من باور دارم که با حفظ این تعادل و خوبی کردن، میتوان دنیا را به جای بهتری تبدیل کرد.
اگر کسی به من خیانت کند، هرگز خیانت را با خیانت پاسخ نمیدهم، همانطور که امام علی (ع) فرمود: "به کسی که به تو خیانت کرد، خیانت نکن." اما این به معنای پذیرفتن دوبارهی او بدون قید و شرط نیست. اگر کسی به زندگیام بازگردد، باید با رفتاری صددرصد متعهدانه ثابت کند که تغییر کرده است.
شادی واقعی در لحظات ساده زندگی است: لبخند یک کودک، مهربانی خالصانه، و لحظهای که خوبی بر بدی غلبه میکند. از دنیا بیزارم، اما عاشق زندگیام؛ زندگیای که در آن میتوانم خوبی کنم و معنای واقعی بودن را تجربه کنم.
فیلسوفانی که دیدگاه من با آنها همخوانی دارد:
1. امام علی (ع): تعادل میان معنویت و مادیات.
2. ارسطو: باور به حد وسط و تعادل.
3. کانت: نیکی کردن به عنوان وظیفه اخلاقی.
4. جان استوارت میل: تأثیر خوبی بر دیگران.
5. نیچه: رشد از دل سختیها.
6. اپیکور: لذتهای ساده و طبیعی زندگی.
7. بودا: رهایی از تعلقات.
8. رنه دکارت: جستجوی دانش و حقیقت.
9. ژان پل سارتر: آزادی و مسئولیت فردی.
10. سقراط: زندگی با پرسش و تعمق.
برگرفته از آثار این عزیزان و بزرگترین آنها، امام علی (ع). باشد که ابتدا ذهنی آرام و سپس زندگیای پر از تعادل و خوبی را تجربه کنیم.