فردا به همه ی روزنامه ها سر می زنم.
یکی باید پیدا شود،
آگهی مرا به چاپ برساند،
آن هم تیتر اول روزنامه
نه در قسمت آگهی ها.
ساده ی ساده نوشته ام:
گم شده ای دارم،
نه عکس سه در چهار موجود هست،
نه رنگ چشمانش را می دانم.
من هیچ از او نمی دانم، جز اینکه
من در چشمانش پیدایم!
در خنده هایش،
در کلافگی ها و خستگی هایش.
او مرا کم دارد،
دیوانگی هایم را.
من می دانم که هر ساعت چشمانش به تلفن،
به امید یک تماس آشنا
می چرخد.
به او بگویید:
من اینجایم!
بگویید: مبادا هواشناسی را باور کند!
اینجا هنوز هوا یخ زده،
و تا نیاید، خبری از بهار نیست!
همه ی ما روزی انتظار را،
در لحظه لحظه روزهاییمان چشیده ایم
و می چشیم. حتی
این ها هم که می گویند:
فکرش را نکن به سراغت می آید،
یا تا به حال تنها نبوده اند،
یا انتظار نکشیده اند.
که بدانند روزی اگر شروع به پک زدن انتظار کردی،
معتاد می شوی!
و این اعتیاد، درمانش تنها و تنها
دستان یک بودن است!
#گم_شده_من_تویی#تو_مرا_کم_داری_جانااا👌@hami121💞🕊#برمدارخورشید 🕊💞💕🕯🌸💕🦋💕🌸💞