باران كه بند نمى آيد، من دلم با شاپرك ها يى ست كه هنوز كوچك اند و لا به لاى برگ درختان و گل ها ى باغ پنهان مى شوند تا بالغ شوند و از شانه ها ى بهار پرواز كنند
هى پيله مى كند اما اين بارانِ بى هنگامِ پاييز ى
شاپرك اما پيله نمى كند منتظر مى ماند
تا بهار تا روشنايى تا خدا تا اهورا كسى چه مى داند؟ شايد فردا از آنِ شاپرك هايى باشد كه كوچك و يواشكى اند و لابه لاى برگ ها پنهان اند و "بارانى شده اند"