مردان منتظر در پهنههای
خیابانراه ها، رفته آن ها
پلکها، زده آن ها
دست ها بر پیشانی کشیده آن ها
سکوت شنیده اند
سکوت گفته اند
کنار ها زیسته آنها
می چکد تلخند ازشان
میرقصد درد در صورتشان
آنان
در غریب نشیمنگاه ها
گاه گاهان
ستاره بخت یافته اند
وقتی در چاله های ستیز چنگ آلودشان
عمیقا غرق
عمیقا درد
نمناک
سردناک
های های کنندگانند آنها
زانجا که سرفه خشم میکنند
و چرکها
از صورتشان
گلولههای
گله میسازند
و آنجا که گرمای ایستادنی
گونه ها را به سمت بالا می رساند
و آنجا که زیستنی در عرض جوب ها و نیمکت
گذرکنندگانی را مصمم قدم
اینسانانند آنان
برای
#بردباران_خیابان#بابک_جهانبخش#دستفروشم #دستفروشی