ز خوناب جگر دريا كنم چشم تر خود را
مگر پيدا كنم در اين يم خون گوهر خود را
الا اي بلبلان با من بناليد از براي من
كه نقش خاك ديدم لالههاي پرپر خود را
برم تا يادگار از اين گل پرپر شده با خود
سزد از خون او رنگين كنم موي سر خود را
برادر اي زدور خردسالي همدم زينب
چرا تنها سفر كردي نبردي خواهر خود را
زمين از اهرمن پر اي سليمان به خون خفته
در اين صحرا كجا گم كرده اي انگشتر خود را
از آن ترسم كه زير تازيانه جان دهد از كف
به جان مادرت زهرا رها كن دختر خود را
سرت از نوك ني كافي است با من همسخن گردد
دگر زحمت مده جان برادر حنجر خود را
چگونه طاقت آوردم كه ديدم بر گلوي تو
نشان زخم تيغ و بوسههاي مادر خود را
جدائّي من و تو بند از بندم جدا كرده
چگونه از تو بردارم نگاه آخر خود را
دو زخمت مانده آن يك بر كمر اين بر جگر آري
كه ديدي داغ عبّاس و علي اكبر خود را
صداي غربتت پر كرد عالم را در آن ساعت
كه كردي دفن پشت خيمه جسم اصغر خود را
گنكاري چو «ميثم» چشم بر لطف شما دارد
مبادا روز محشر واگذاري نوكر خود
⚫️شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام تسلیت باد.
➡️ @hadithaas