گــارد شـــاهــنــشــاهــی

#آزادی_فوری_پادشاهیخواهان_و_تمام_زندانیان_سیاسی
Канал
Музыка
Религия и духовность
Юмор и развлечения
Социальные сети
Персидский
Логотип телеграм канала گــارد شـــاهــنــشــاهــی
@gurd_shahПродвигать
26,9 тыс.
подписчиков
45,3 тыс.
фото
41,5 тыс.
видео
6,16 тыс.
ссылок
ما گر زسر بریده میترسیدیم درمحفل عاشقان نمیرقصیدیم لینک گروه https://t.me/+Ts5ShPmJhihlQWk3 https://t.me/joinchat/AAAAAE7OUoQG1yPRXHRTxg https://instagram.com/guard_shahanshahi تماس با مدیریت @Amirashkanam
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#حجت_کلاشی: همانطور که جمهوری اسلامی مشروعیت ندارد بخشی از کسانی که ادعا می‌کنند مخالف رژیم هستند هم مشروعیت ندارند!
جنبش بیداری ایرانیان همان جنبش مشروطه خواهی است!
پادشاهی رهبران متعدد دارد ولی نقش پادشاه نقش محوری است.

@hojjat_kalashi


#آزادی_فوری_پادشاهیخواهان_و_تمام_زندانیان_سیاسی
#یک_ملت_یک_پرچم
#بازگشت_به_مشروطه
#بازگشت_از_کژراهه_۵۷


@gurd_shah
علی شریعتی فردی تریاکی بوده است.

•بر طبق اسنادِ موجود، علی شریعتی شدیداً معتاد به تریاک بود تا جایی که اگر مصرف نمی‌کرد می‌مُرد؛ از این رو "پرویز خان ثابتی" مدیر اداره سوم ساواک می‌گوید: مریض بود و در زندان هم که بود ما به وی تریاک‌اش را می‌رساندیم تا نمیرد، چون اگر تریاک نمی‌خورد یا نمی‌کشید، می‌مرد!.

📗کتاب در دامگه حادثه، گفت‌وگوی عرفان قانعی فرد با پرویز خان ثابتی، صفحه 280، انتشارات شرکت کتاب.


#آزادی_فوری_پادشاهیخواهان_و_تمام_زندانیان_سیاسی
#یک_ملت_یک_پرچم
#بازگشت_به_مشروطه
#بازگشت_از_کژراهه_۵۷


@gurd_shah
🔥🔥 آتش سوزی های ایران طی ۴۸ ساعت گذشته

آتش سوزی طبیعت زاگراس یک هفته در آتش همچنان میسوزد ..
آتش سوزی در پارک چیتگر
آتش سوزی در منطقه چرام ونابودی زمینهای کشاورزی و حیوانات بومی در #کلهگیلویه
آتش سوز ی در اصفهان و سوختن ۶۰ راس گوسفند
آتش سوزی واگن های قطار مسافربری #اسلامشهر
آتش سوزی کارخانه کارتن سازی بینالود در منطقه بینالود مشهد
آتش زدن مزارع در خوزستان شهر قلعه تل
آتش سوزی بوستان ولایت تهران بزرگترین پارک خاورمیانه
آتش سوزی نخلستان روستای چراغان شهرستان راسک
آتش سوزی انبار بزرگ در شهرستان مرزی میرجاوه
آتش سوزی در جنگلهای گچساران
آتش سوزی در مجتمع زیتون در شهرک بروجردی واقع در اتوبان بعثت تهران
آتش سوزی پالایشگاه تهران
آتش سوزی کارخانه کاغذ تهران
آتش سوری کارخانه کفش تهران
آتش سوزی کوههای حصار کرج
آتش سوزی درختان کنار جاده پردیس تهران
آتش سوزی افرا ها در منطقه خلیج فارس تهران
آتش سوزی محوطه ربع رشیدی تبریز
آتش سوزی مناطق خوش آب و هوای دلفار جیرفت
آتش سوزی کارخانه رنگ در جاده مخصوص کرج
آتش سوزی خیان پنجم غربی فاز یک اندیشه
آتش سوزی کوههای پاوه
آنش سوزی در بازار آهن اهواز
آتش سوزی نرسیده به بازار پردیس بندر انزلی دیروز
آتش سوزی کوره، مرکز بخش بیدشهر، شهرستان اوز در استان فارس

آتش سوزی از کوه های دالاهو در منطقه سرپل ذهاب: جنگل های دالاهو پس از خاموش شدن توسط مردم , دوبارە آتش گرفت.
آتش سوزی که ساعتی پیش خبر از مهار آن آمد مجددا شعله ور شد .

و سکوت رسانه‌های زیر نظر سپاه و ترس کانال های محلی از نشر خبر آتش سوزی

#آتش‌سوزی‌های_زنجیره‌ای


#آزادی_فوری_پادشاهیخواهان_و_تمام_زندانیان_سیاسی
#یک_ملت_یک_پرچم
#بازگشت_به_مشروطه
#بازگشت_از_کژراهه_۵۷


@gurd_shah
🔹محمد مهدوی‌فر
(تخریب‌چی و غواص جنگ)
خطاب به مسئولین جمهوری اسلامی:

دست‌های سرخ شما را بنگریم که خون مظلومانِ آبان‌‌ماه از آن می‌چکد یا زبان سرخِ شما را که در سوگ سیاه‌پوستان آمریکا مرثیه می‌خواند؟


#آزادی_فوری_پادشاهیخواهان_و_تمام_زندانیان_سیاسی
#یک_ملت_یک_پرچم
#بازگشت_به_مشروطه
#بازگشت_از_کژراهه_۵۷


@gurd_shah
⁠ احترام به معلم:
نقل خاطره‌ای از دکتر مصطفی مصباح زاده، هنگامی که در زمان رضاشاه بزرگ، با دکترای حقوق با درجه ستوان سومی در ارتش خدمت می‌کرد:

خبردار ایستاده بودم.
سرلشگر شقاقی گفت: تو حقوق خوانده‌ای؟
گفتم: بله.
گفت: دکتر در حقوق هستی؟
گفتم: بله.
گفت: اعلیحضرت دستور دادند تا یک کلاس عالی قضائی، اینجا ترتیب داده بشود. و ما فکر کردیم تو بروی در این کلاس، درس بدهی.
گفتم: هر طور امر بفرمائید.
یک هفته‌ای گذشت و دو مرتبه مرا خواست و گفت: انتخاب شما، مشکلی برای ما ایجاد کرده و آن مشکل اینست که شما ستوان سوم هستی و باید بروی برای افسران ارشد سرهنگ و سرتیپ و سرلشگر درس بدهی. سابقه نداشته برای ما که یک ستوان سومی، برود برای یک سرلشگر درس بدهد. در نتیجه معلوم نیست سر کلاس که می‌روید شما باید به این افسران ارشد سلام بدهید یا آنها باید به شما سلام بدهند.
گفتم: هر طور که بفرمائید.
گفت: دانشکده افسری نتوانست تصمیم بگیرد، پرونده را فرستادند به وزارت جنگ.
یک روز، سرلشگر نخجوان که وزیر جنگ بود، مرا خواست و تا وارد اطاق شدم، گفت: تو با این هیکلت می‌خواهی بروی به افسران ارشد درس بدهی؟
گفتم: هر طور بفرمائید.
گفت: خوب سلام بهشان بده.
گفتم: هیچ اشکالی ندارد. هر طور که امر بفرمائید.
گفت: نه، باید این پرونده را بفرستم به ستاد ارتش.

پرونده را از وزارت جنگ، فرستادند به ستاد ارتش.

سرلشکر ضرغامی، رئیس ستاد ارتش بود که مرا احضار کرد. او مردی بود خیلی متدین. بعدها فهمیدم که ریشی داشت و خیلی منظم، آدم خیلی آقائی بود. رفتم پیشش خبردار. نگاهی به سرتاپای من کرد و گفت: شما برای دانشکده افسری، برای وزارت جنگ و برای ستاد ارتش، زحمت ایجاد کردید. کس دیگری غیر از تو نبود که انتخاب کنند که حالا همه گیر کنیم و ندانیم که چه بکنیم؟
او چنین ادامه داد: خوب، برو سر کلاس و سلام بده به اینها.
گفتم: خیلی خوب.
بعد، یک مرتبه دیدم پشت میزی که نشسته بود، سرش را انداخت پائین، یک دو دقیقه‌ای هیچی نگفت. بعد گفت: «نه، ما این موضوع را گزارش شرفعرضی تهیه می‌کنیم، هر طور اعلیحضرت امر فرمودند، آن طور عمل می‌کنیم، چون سابقه ندارد یک همچین چیزی».
ما را مرخص کرد. رفتیم و یک هفته، ده روز بعدش، مرا خواست. این دفعه که رفتم توی اطاقش، دیدم وضع عوض شده است. از پشت میزش بلند شد و آمد با من دست داد. خیلی به من احترام کرد و گفت: امر اعلیحضرت را به شما ابلاغ می‌کنم. بعد، از پشت میزش بیرون آمد و به حال خبردار. من هم همین طور به حال خبردار ایستادم. گزارش را از اول که دانشکده افسری گزارش کرده بود، تا پایانی که به عرض رسیده بود، یکی بعد از دیگری، همه اینها را خواند، بعد به آنجا رسید که حالا اعلیحضرت رضا شاه، چه دستور دادند.
رضا شاه دستور داده بود و جمله‌ای که رضا شاه گفته بود این طور بود «به این ستوان ۳ ، احترام استاد شود».
بنابراین، باید افسران ارشد ارتش، در سر کلاس، به من سلام می‌دادند و پایه این کار از اینجا در ارتش ایران گذاشته شد. یعنی، قبل از من، هیچ سابقه‌ای نبود که اگر یک کسی با یک درجه پائین‌تری می‌خواست درس بدهد، چه باید می‌کردند. من، اولین افسری بودم که در باره من تصمیم گرفته شد و تا انقلاب هم دیگر این رویه ادامه داشت.

من وقتی می‌رفتم سر کلاس، یک سرتیپ دادوری بود که رئیس امور مالی ارتش بود، او ارشد کلاس بود، من وقتی که وارد کلاس می‌شدم، می‌گفت برپا، خبردار! تمام افسران ارشد، همه به حال خبردار می‌ایستادند. منِ ستوان ۳ می‌رفتم پشت میزم، شمشیرم را باز می‌کردم می‌گذاشتم روی میز. بعد هم با خونسردی تمام می‌گفتم: آزاد.
بعد هم آنها می‌نشستند و درس را گوش می‌کردند. بعد که می‌خواستم از کلاس بیرون بیایم، باز همین برنامه اجرا می‌شد. او بلند می‌شد برپا و خبردار می‌گفت و من، یک آزاد می‌گفتم و از کلاس می‌آمدم بیرون.
وقتی که از کلاس می‌آمدم بیرون، بعضی از این افسران که اشکال داشتند. سوال داشتند. می‌آمدند در محوطه دانشکده، وقتی که از من سوال می‌کردند، دستشان را بالا می بردند، آن وقت شاگردهایی که مثل من، درس می‌خواندند، می‌گفتند که من از خانواده سلطنتی هستم که اینها به من سلام می‌دهند. ولی خوب، من رعایت ادب را می‌کردم و تا این دستش را می‌برد بالا، من دستش را می‌آوردم پائین و همین طوری، با هم صحبت می‌کردیم.
این خاطره را برای این گفتم که یک ذکر خیری از مرحوم رضا شاه کرده باشم که چقدر این مرد متوجه مقام معلم بود.

"نقل از مصاحبه دکتر غلامرضا افخمی با دکتر مصباح زاده، تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌


#آزادی_فوری_پادشاهیخواهان_و_تمام_زندانیان_سیاسی
#یک_ملت_یک_پرچم
#بازگشت_به_مشروطه
#بازگشت_از_کژراهه_۵۷

@gurd_shah
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 صحبتهای شنیدنی یک راننده کامیون هموطن، شاید علت تمام گرانی ها این روزها همین باشد.

♦️ او از عدم اعتراض مردم در برابر افزایش بی رویه نرخ عوارضی گله دارد و به درستی ریشه مشلات را سکوت کردن عده‌ای در برابر بی‌قانونی می‌داند.


#آزادی_فوری_پادشاهیخواهان_و_تمام_زندانیان_سیاسی
#یک_ملت_یک_پرچم
#بازگشت_به_مشروطه
#بازگشت_از_کژراهه_۵۷

@gurd_shah