پدرم سر سفره، نان معلمی گذاشت; ما نان الفبا خوردیم، نان کلمه، نان خون دل خوردن و یاد دادن. و جانی که طعم نان الفبا را بچشد و روحی که از رزق کلمات بخورد، دیگر به هیچ نانی سیر نخواهد شد. پدرم می گفت: معلمی شغل انبیاست، معلمی شغل پرندگان است، معلمی شغل درختان است. معلمی شغل ماه و خورشید و سنگریزه و باد است; همه چیز و همه کس معلمند اما هیچ کس چرا دانش آموز نیست! نیمکت های چوبی بیشتر از درختان جنگل میوه میدهند چون ریشه در تلاش معلم دارند.(عرفان نظر اهاری)