من
#دایره در
#دایره؛
گردابم و تکرار
هی در تو شدم غرق؛
تو، انگار نه انگار!
من اهلِ همین کوچه ی بن بستِ کناری؛
تو پنجره ای رو به افق های غزلوار
من وحشیِ چشمانِ غزالینِ تو گشتم؛
با آن همه اهلیت و اصلیت بسیار
بعد از تو بگو
با چه زبانی بنویسم؛
شعری که به اثباتِ تو کوشد، نه به انکار؟
باید بروم
تا نگرفتهست گناهت؛
دامانِ مرا در عطشِ این همه دیدار
بعد از تو بگو
با چه زبانی بنویسم؛
شعری که به اثباتِ تو کوشد، نه به انکار؟
باید بروم تا نگرفته ست گناهت؛
دامانِ مرا
در عطشِ این همه دیدار
من هر چه بگویم که در این همهمه بازار؛
بیرون نزند
#دایره از
#نقطه_پرگارای تلخ ترین ماهِ شبِ بلخ و سمرقند!
ای قهوه ی چشمانِ تو؛
آوازه ی قاجار!
من وحشیِ چشمانِ غزالینِ تو گشتم؛
با آن همه اهلیت و اصلیت بسیار
بعد از تو بگو با چه زبانی بنویسم؛
شعری که به اثباتِ تو کوشد، نه به انکار؟
باید بروم تا نگرفته ست گناهت؛
دامانِ مرا در عطشِ این همه دیدار
بعد از تو بگو با چه زبانی بنویسم؛
شعری که به اثباتِ تو کوشد، نه به انکار؟
@GreenShadows6#امیر_حسین_افتخاریشعر :
#سعید_عاشقی