در اندیشهی باران، جای داری،
در ریههای نور چنان آبشاران میتابی
و در تلالوی آگاهیهای زمان تا همیشگیها بیداری!
به رسمِ عُرف
آنجایی که نباشد هیچ کُفر،
تو متبلور گشته در صداقتِ عشق بودهای
چنان باران که بی ابرها، هیچ است!
اندیشیدن به تو، ناب است و آرام
اندیشیدن به تو خط سرخی بر تمامیتِ پلیدیها و ناآرامیهاست،
اصلن تو خودت بنای هر اندیشهی روشن هستی
تو خودت جاهی و شُکری و شِکر!
در خواب چگونه میآیی، آه،
میخندانی و میرقصانی
احساس را تا مرزهای بیپروایی
بی هیچگونه خواهشی، تا لبهی انقلاب میکشانی،
در بیداری اما به رسم حقیقت، فاصله را در نبودنهای آزادی میپاشی!
دوستت دارم چنان کودکی که آغوش مادر را
بیهیچ ترس و درد و حصاری دوست دارد!
#ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽ_ﺧﺸﻨﻮ #بانام_نویسنده_نشردهیم