✔️"گمشده_در_خیال "✔️

Канал
Логотип телеграм канала ✔️"گمشده_در_خیال "✔️
@gomshode_dar_khialПродвигать
386
подписчиков
ƒαянα∂❤кια شعرهایی که وقت تنهایی به ذهنم تراوش می کنند... حرفهای دلم... از رنجی که می برم... رازهای نهفته در پنهان خانه ی دلم... و هزار و یک حرف و حدیث نگفته... و ترانه های دوست داشتنی... @Gomshode_Dar_Khial 🔘ارتباط بامدیر @Akharin_Jam_Tohi
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم.
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ی، صد دانه میکردم .

چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،
تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!
و گر نه من بجای او چو بودم ،
یکنفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا….
دارد
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
در قصیده ای که #معینی_کرمانشاهی  به عشق زادگاهش کرمانشاه سروده، وصیت کرده که در #طاق_بستان دفن شود که مع الاسف بدان عمل نشد


سلامی گرم تر زِ آتش به کرمانشاه و مردانش
درودی پاک تر از گل، نثارِ جمله پاکانش

برای آن که بشناسند قدر یک چنین خاکی؛
جوانان، کاش بنشینند، پای حرفِ پیرانش

دِرَم اینجا چُنان کاه و کَرَم اینجا چنان کوهی
هزاران حاتم طائی ، قدم بوس فقیرانش

چرا بر زادگاه خود نورزم عشق، تا هستم
که بوی مهربانی آید از کوه و بیابانش

من از کرمانشه و، کرمانشه از من تا ابد باقی
در اینجا آنچنانم من، که سعدی در گلستانش

جدا زین خلق˚ ویرانم، به ظاهر گر چه آبادم
سرم با شهر تهران و، دلم در طاق بستانش

به خاک آنجا سپاریدم، که تا باقیست این گیتی
مزارم غرق گل گردد ، زِ اشک گلعذارانش

تو ای همشهری پاکم ، نگهدار این وصیت را
که در آغوش شهر خود بیارامد سخندانش


#۲۶آبان
#سالمرگ_معینی_کرمانشاهی
     بیست و ششم آبانماه

     #زادروز «شمس لنگرودی» شاعر و
     مورخ ادبی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای صبح روشن آبانی
که بر چهار ناخن لاک‌زده‌ات
چهار لک‌لک مینیاتوری خفته است
و بر موی روغن‌‌زده‌ات
آفتاب سرد می‌درخشد
ای صبح روشن آبانی
می‌دانی
فردا به دنیا می‌آیم
با تاجی از مه
او را می‌بینم...

صبح سفید من
که سرانگشتت را
خار بی‌حوصله
هدیه‌ٔ کوچکی از خون بخشیده‌است!

صبح سفید آبانی من!
در صبح نخستینم حس می‌کنم
سراسر زندگی همین است؛
گل‌هایی و
خارهایی!...

#شمس_لنگرودی


#درود بر نيك انديشان عزيز صبحتان دل انگيز ❣️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوست دارم یک شبی را با خودم خلوت کنم
در پس پستوی دل با آسمان صحبت کنم

دوست دارم در سکوت لاله های سرخ شب
شبنم لبخند گل را بر لبم دعوت کنم

دوست دارم یک نفر باشم رها از هر چه غم
لحظه ی آرامشم را با همه قسمت کنم

دوست دارم گل بچینم از لب هر پنجره
غنچه ی احساس را از شاخه ها قیمت کنم

دوست دارم در حضور سایه ی مهتاب شب
آسمانِ تیره را خالیِ از ظلمت کنم


#زهرامحمدرسولی
#شبتان مهرو ماه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو مثل خنده‌ی گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آن‌چه‌که ناگفتنی‌ست زیبایی

چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانه‌ترین لحظه‌ی تماشایی


#حسین_منزوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوسه ها  برگ ها  باران
رنگ هاے تازه اے در عشق.
و تن ڪه سردے این فصل را گرم می ڪرد
تصویر هاے چشم در نگاهمان زیبا بود
نه درختی خشڪ در خواب
و نه خانه اے در انزوا.
عطر ها همه بودند
باران به زیبایی می بارید
و من هنوز ....
تو را فراتر از همه چیز دوست می داشتم.!!



#عباس_عظیم_زاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثل غروب
روی تصویرها مکث میکنم
به نگاه نارنجی خنده ها/ می خندم
و از گریه ی اتفاقات/ سوال میکنم
شاید قطارها از تمام جهان سنگین تر باشند
شاید همه ی مسافرها
در انقلاب پیاده شده اند
اما من از بوی صندلی ها / می فهمم
که تهران بزرگتر شده
که حالا می تواند راه برود
و حالا می تواند تو را نگه دارد
آنقدر قدرت دارد
که پرتقال ها را له کند
و تو در مشت های دستش
به بوی انارها برسی
و من هنوز معتقد باشم
به اینکه
برف ها / همان خرگوش های کوچکی بودند
که از کلاه پاییز در آمدند
ببین/ دست پاییز تکان می خورد
انگار زنده شده
انگار خرمالو ها رسیده اند
دهانت را باز کن
و مرگ را مثل بازدمی
به عقربه ها بده
من همان ساعت همیشگی ام
دوباره خواهم مرد


#مسیحا_مقدسی


#سپید
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در اندوه جهان شادمانه شرکت کنید،
ما نمی‌توانیم غم‌های جهان را درمان کنیم
اما می‌توانیم
شاد زیستن را انتخاب کنیم........

#جوزف_کمبل
برای تو می‌خندم

اقاقیا فرشته‌ی فقرا
شربت عصرانه‌ی خنکش را
برایمان مهیا می‌سازد.

بر تو خم می‌شوم:
رفتار نسیم و جانوران آب
در پوست توست.
و هوا، جامِ جان شاپرکی‌ست
که در میانِ هزار خورشید
و هزار سایه‌ی تو
می‌سوزد و شاهد است.

تو خوشه‌های سپید خردسالیِ منی
که دوباره می‌چینم.
تو انگشتانِ نخستین منی.
کنار جالیزهای سبزِ خیار

فقرا می‌خندند
می‌بینی چگونه برهنه‌ام؟
حتا ناف مرا هنوز نبریده‌اند:
عشقم چون تولدی تازه
هنوز لزج و خونی‌ست.
برای تو می‌خندم.

در خانه‌های نزدیک
چراغ‌ها را زودتر افروخته‌اند.
هوا میان هزاران چراغ
و هزاران سایه‌ی تو
از دوردست تا نزدیک
خاکستر است.

مرا کاشته بودند
کاشته بودندم
تا با خورشیدهای عجول
احاطه‌ام کنند.
تو آمدی
و چنان نرم مرا چیدی
که رفتار نسیم را
در دست تو حس کردم.

تو شاهدِ خورشید و هوا شدی
نسیم در گیسوانِ سرخِ سوزانت.
جانورانِ آب آرام به خواب شدند
و رفتارِ خون‌صافیِ تو
در خواب یکایکشان
حس شد.
تو مانند چهره‌‌ای شدی
که من بر او نگریستم
و
می‌نگرم.
عشقم چون تولدی تازه
هنوز لزج و خونی‌ست.

بیا!
حیاط‌های کوچک را
حشرات و نور می‌پوشانند.

برای تو می‌خندم.
برای تو می‌خندم.

اقاقیا
امروز برایمان
شربت خنک عصرانه می‌آرد.

#بیژن_الهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برقص
پیش از آنکه پروانه‌ها
خاطرۀ گل‌های پیراهنت را
برای شکوفه‌های پلاسیده تعریف کنند
و حریرِ نازکِ دامنت را
دست‌های زبرِ زندگی، نخ‌کش کند...

#لیلا_کردبچه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امن من!
سرت را
از زانوی وهم
بردار
یکی از همین روزها
صبحت را با دست‌هایم بخیر می‌کنم
که مرز خیال را رد کرده
تا دیگر اندوهگین نباشی
و تنها
واژه‌ای قاب شده بر سطرهایم
نمانی
چشم‌هایت را ببند
وراثتِ دست‌هایت را
به من بسپار
جایِ هر دوی‌مان نگاهت می‌کنم
لبالب از عشق
تو را
خودمان را
به شهرِ شعرهای نگفته‌ام
می‌کشانم


#مرضیه_بازرگانی_گلپر
🎤جناب
#امیرآیت
مردها هم گاهی بی کس می شوند
وقتی جستجو می کنند نگاهِ آشنا را
و نمی یابند و از پا می افتند
دست می کشند از دلدادگی
روزمرگی ها را بیشتر به دورِ خود دیوار می کنند
آدمِ دیگری می شوند
گاهی ساکت گاهی پر صدا
گاهی جسور گاهی خودخواه
مردها وقتی نمی یابند گوشه ی آرامش را
میانِ آغوشِ نرم و امنِ یک زن
سنگ می شوند
مردها گاهی نصفه و نیمه می مانند
وقتی نیست دخترکی که برایشان دختر باشد !
می دانی چه می گویم ؟
شرور باشد
برایِ چشمانِ مردش بی پروا باشد
بگوید.. بخندد... ببوسد
خستگی هایش را بفهمد
سکوتش را بخواند
دستش را بگیرد شهر را نشانش دهد
رو به رویِ مغازه ها به ایستد
برایش لباس انتخاب کند
و بفهمد و بفهمد و بفهمد
.
مرد ها
این سخت هایِ شکننده
گاهی
فهمیدن می خواهند

#عادل_دانتیسم
امروز سالروز درگذشت احمد کایا خواننده کورد، اهل باکورد(کوردستان ترکیه) میباشد

احمد کایا در روز 16 نوامبر سال 2000،  و در شهر پاریس زمانی که برای اجرای کنسرتی در آن شهر آماده می‌شد، در‌گذشت.

احمد کایا سالها بە زبان ترکی آواز خواند اما بعد از مطرح کردن هویت کوردی خود در جشن هنرمندان ترکیە با اعترض و توهین آنها مواجه و مجبور به ترک وطنش شد.

کایا در زمان فوتش در تبعید  به سر می‌برد. او در گورستان مشهور "پیرلاشز" بە خاک سپردە شد.

احمد کایا به عنوان بنیانگذار سبک اعتراض خوانی در ترکیه مشهور است.

در ابتدای سرکار آمدن رجب طیب اردوغان، تلاشهایی صورت گرفت که از خانواده کایا دلجویی و جنازه او را به ترکیه برگردانند اما همسر او گفت طبق وصیت شوهرش: تنها زمانی اجازه می‌دهد جنازه احمد کایا به ترکیه برگردد که وطنش آزاد باشد.

گفتنی است در همان زمان سخنگوی وقت رئیس جمهور ترکیه بر سر مزار احمد کایا رفت و خود اردوغان هم در اظهاراتی از سرنوشت پیش آمده برای احمد کایا ابراز تاسف کرد.
در نزده وارد خانه شد.
دوباره هزار بهانه جور کرده بود تا بیاید؛
گاهی پای پدر را وسط می کشید
،گاهی غروب پاییز را بهانه می کرد!
از سرمای خانه به یک گوشه پناه برده بود
و مرا تماشا می کرد .
هاج و واج مانده بودم.
قرار نبود زود به زود به سراغم بیاید
اما هر بار به بهانه ای می آمد ،
و هرچه باج می دادم نمی رفت.
بد عادت شده بود؛
قبل ترها غروب جمعه به سراغم می آمد
اما رفته رفته با دلیل و بی دلیل
بی اجازه وارد می شد ،
گوشه خانه آرام می نشست .
وقتی می آمد تمام کارهایم معطل می ماند
دست و دلم به کار نمی رفت،
بس که آستینم را می گرفت و می کشید
تا من هم گوشه نشین شوم و تماشایش کنم،
دست به یقه می شدیم.
گاهی با گریه دست از سرم بر می داشت و می رفت .
گاهی فریاد می کشیدم تا دست از سرم بردارد
این غروب باز هم آمده بود!!
حس می کردم مثل گدا عادت کرده
به در خانه ام.
حتما باید چیزی می گرفت و می رفت.
عکس پدرم را از دیوار پایین آورد
روی زانوهایم گذاشت
چند جرعه اشک داغ مهمانش کردم
بیدار که شدم
عکس توی دستم بود
دلتنگی بی خبر رفته بود.

#شیدا_شهبازی
فرو می ریزد
سرخی آفتاب عصر 
روی دامن شرجی آسمان
دوباره هوس و طعم سیب خیالت
به وسوسه می اندازد 
فلسفه ی سکوتم را.

به یمن عادت دلتنگی
با تار و پود خاطرات تور می بافم،
برای صید مروارید نگاهت.

هیچ رنگ تردیدی نیست
خوب ترین حادثه می دانم،
انعکاس لهجه عشق را،
که می پیچد زیر سقف احساسم. 

#افسانه_کامکار


#عصرتان دلنشين ❣️
#دلخوشی_هایتان_ماندگار
مهستی 🌷🌷ساقی ببین🌷🌷
🆔: @KhatereeMusic
ترانه: ساقی ببین

باصدای: بانو مهستی
ترانه سرا: پرویز وکیلی
آهنگساز: همایون خرم
تنظیم: سیاوش زندگانی

  #۲۵آبان / #زادروز_مهستی
بیست و پنجم آبانماه

#زادروز «مهستی» با نام اصلی"افتخار دده بالا" خواننده موسیقی سنتی و پاپ
عاشقی چیه
بیژن مرتضوی
عاشقی چیه....
خواننده و آهنگساز: بیژن مرتضوی
ترانه سرا: هما میرافشار
کانال گاه شمار هنرمندان

  #۲۵آبان
  #زادروز_بیژن_مرتضوی
Telegram Center
Telegram Center
Канал