یادے نڪردے از من یادم تو را فراموش
فانوس راه بودے حالا دوباره خاموش
یڪ ابر تیره و تار بارانی از نگاهم
موسیقی غریبی ست شعر من و سه گاهم
یڪ قاب عڪس خالی یڪ عطر یادگارے
یڪ صندلی چوبی رویاے ماندگارے !
من بودم و نگاه و یڪ جاده و خیابان
یڪ آسمان و ابر و آهنگ باد و باران
باران به شیشه میگفت راز نهانیم را
او دید و من ندیدم درد عیانیم را
باران نزن به شیشه یڪ بغض خسته دارم
ابرے درون سینه دردے نگفته دارم
ای واے از این دل تنگ در آه و ناله پیوند
لعنت بر این هوا و بر این زمانه ے گند
باران ببین دل من لبریز اشڪ و آه است
دیدے ڪه آسمانم بی ماه و بی پناه است
#عباس_عظیم_زاده❣