✔️"گمشده_در_خیال "✔️

Канал
Логотип телеграм канала ✔️"گمشده_در_خیال "✔️
@gomshode_dar_khialПродвигать
386
подписчиков
ƒαянα∂❤кια شعرهایی که وقت تنهایی به ذهنم تراوش می کنند... حرفهای دلم... از رنجی که می برم... رازهای نهفته در پنهان خانه ی دلم... و هزار و یک حرف و حدیث نگفته... و ترانه های دوست داشتنی... @Gomshode_Dar_Khial 🔘ارتباط بامدیر @Akharin_Jam_Tohi
.
شکیبایی و مدارا به این معنا نیست که با هرچه مدارا می‌کنم، آن را حتماً قبول داشته باشم. من با تمامِ وجود از نوشیدنِ مشروبات الکلی، خوردن گوشت و سیگارکشیدن متنفرم، اما انجام این کارها را از سوی هندوها، مسلمانان و مسیحیان تحمل می‌کنم؛ همان‌طور که از تمامِ آنان انتظار دارم که پرهیز مرا از تمامِ موارد بالا تحمل کنند. حتی اگر از این کارِ من، متنفر باشند.


#ماهاتما_گاندی

16 نوامبر روزجهانی مدارا
غروبِ هرروز
تکّه‌ای از ابر
راه می‌رود آرام
راه می‌رود آرام و خیس
با طرحِ بی‌بارانِ یک صندلیِ چرخ‌دار
بر کوه‌های دیلمان
که آفتاب با صورتیِ پر از رنگ‌های نارنج
و سرمای غروبستان
بر آن نشسته است

غروب هرروز
جوانکی با دست‌های من سیگار می‌کشد
در قهوه‌خانه‌ای
و پاهایش بر زانوانِ آفتاب
روی صندلی است

غروب هرروز
غروب هرروز
یک صندلیِ چرخ‌دار
از آسمانِ دیلمانِ من
آهسته می‌گذرد.


#بیژن_نجدی
غزل
( #تمشکانه )
به دوتا چشمِ سیاهِ خوشِ آهوت قسم
به شمیمِ خنکِ هرشبِ شببوت قسم
که تو از خاطرِ این شاعرِ عاشق نروی
خاطرت جمع که حتی تهِ تابوت قسم
تو بهاری تو نگاری تو امیدی تو نوید
به تبسم به تکلم به گلِ روت قسم
با چنین طعمِ تمشکانه ی مانده به لبم
به هوسناکیِ شاهانه ی آن توت قسم
آنچنان جای گرفتی به دلِ من که مگو
به شبِ قصهٔ یلداییِ گیسوت قسم
تو #دل_آزارترین یار دل آزار منی
به دل آزاریِ چشمانِ غزلگوت قسم
گوشوارِ گلِ گیلاس فقط لایق توست
به صدایِ نفس و برق النگوت قسم
من طلسمِ گلِ لبخندِ ملیحت شده ام
آه ای ساحرهٔ عشق به جادوت قسم
دوستت دارم ودانم که تویی دشمنم آه
به سپاهِِ مژه و دشنه ی ابروت قسم


#تقدیمی...💞
#همایون_رحیمیان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سرزمینم_زیباست..
استان_اصفهان_خوانسار😍




رفقای بیمار ..!
اندکی بیش دوام آرید ..!

بیرون در ..مرگ نه !
که زندگی در انتظار ماست ...

بیرون در ..
جهانی پرشور نشسته ..!

مثل یک لیمو خشکیدن ..
مثل یک شمع آب شدن ..
مثل یک درخت افرا فروافتادن ..
در شأن ما نیست .....!!!!!

ما نه لیموییم ..
نه شمع ...
نه درخت افرا‌ ..!

ما مردمیم ..!
می‌دانیم چگونه امید را ..
با دارو درهم بیامیزیم ..!

چگونه به پا خیزیم ..‌
زندگی کنیم و باز بیابیم ...
طعم نمک خاک و آفتاب را .....


#ناظم_حکمت



آگاه_پیروز_آزاد_وسربلند_باشید




‌ ‍‌‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‎‌‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‎‍‌‌‌‎‌‌‍
🍂رنگِ نگاهت را كه عوض كنى،
قشنگى‌هاى زندگى را بهتر مى‌بينى!
می‌توانى از خرده شادى‌هاى كوچک
لبخندهاى ماندگار بسازى و
خاطراتش را قاب بگيرى
و به ديوار زندگى‌‌‌ات بياويزى.
مثلا در هواى مَلَسِ پاييز،
كودكانه با برگ‌هاى خشک و رنگارنگ
شكلک بسازى
و چاىِ داغ را زير نم نم بارانش سر بكشى!
يا اصلا هيچ كدام اينها هم كه نشد،
پاييز به تنهايى می‌تواند
جورِ همه اينها را بكشد...
يک جاى دنج و خلوت بنشينى و
فقط شاهد زيبايى هاى پاييز باشى...!
همينقدر كوچک...همينقدر لذت بخش!

#نازیلا_زارع
#عصر_خوش❣️
مرغ محبتم من، کی آب و دانه خواهم
با من یگانگی کن، یار یگانه خواهم

شمعی فسرده هستم، بی عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهی سوز شبانه خواهم

افسانه محبت، هر چند کس نخواند
من سرگذشت خود را، پر زین فسانه خواهم

بام و دری نبینم، تا از قفس گریزم
بال و پری ندارم، تا آشیانه خواهم

تا هر زمان به شکلی، رنگی بخود نگیرم
جان و تنی رها از، قید زمانه خواهم

می آنقدر بنوشم، تا در رهت چو بینم
مستی بهانه سازم، گم کرده خانه خواهم

گر شاخه ی امیدم بشکسته، ریشه دارم
باران رحمتی کو، کز نو جوانه خواهم

#معینی_کرمانشاهی
📚 ای شمع ها بسوزید
   بیست و ششم آبانماه

   سالروز درگذشت «نیکو خردمند» دوبلور
   و بازیگر سینما و تلویزیون

                   #روحش شاد و یادش گرامی
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم.
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ی، صد دانه میکردم .

چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،
تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!
و گر نه من بجای او چو بودم ،
یکنفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا….
دارد
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
در قصیده ای که #معینی_کرمانشاهی  به عشق زادگاهش کرمانشاه سروده، وصیت کرده که در #طاق_بستان دفن شود که مع الاسف بدان عمل نشد


سلامی گرم تر زِ آتش به کرمانشاه و مردانش
درودی پاک تر از گل، نثارِ جمله پاکانش

برای آن که بشناسند قدر یک چنین خاکی؛
جوانان، کاش بنشینند، پای حرفِ پیرانش

دِرَم اینجا چُنان کاه و کَرَم اینجا چنان کوهی
هزاران حاتم طائی ، قدم بوس فقیرانش

چرا بر زادگاه خود نورزم عشق، تا هستم
که بوی مهربانی آید از کوه و بیابانش

من از کرمانشه و، کرمانشه از من تا ابد باقی
در اینجا آنچنانم من، که سعدی در گلستانش

جدا زین خلق˚ ویرانم، به ظاهر گر چه آبادم
سرم با شهر تهران و، دلم در طاق بستانش

به خاک آنجا سپاریدم، که تا باقیست این گیتی
مزارم غرق گل گردد ، زِ اشک گلعذارانش

تو ای همشهری پاکم ، نگهدار این وصیت را
که در آغوش شهر خود بیارامد سخندانش


#۲۶آبان
#سالمرگ_معینی_کرمانشاهی
     بیست و ششم آبانماه

     زادروز « #شمس_لنگرودی» شاعر و
     مورخ ادبی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای صبح روشن آبانی
که بر چهار ناخن لاک‌زده‌ات
چهار لک‌لک مینیاتوری خفته است
و بر موی روغن‌‌زده‌ات
آفتاب سرد می‌درخشد
ای صبح روشن آبانی
می‌دانی
فردا به دنیا می‌آیم
با تاجی از مه
او را می‌بینم...

صبح سفید من
که سرانگشتت را
خار بی‌حوصله
هدیه‌ٔ کوچکی از خون بخشیده‌است!

صبح سفید آبانی من!
در صبح نخستینم حس می‌کنم
سراسر زندگی همین است؛
گل‌هایی و
خارهایی!...

#شمس_لنگرودی


#درود بر نيك انديشان عزيز صبحتان دل انگيز ❣️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوست دارم یک شبی را با خودم خلوت کنم
در پس پستوی دل با آسمان صحبت کنم

دوست دارم در سکوت لاله های سرخ شب
شبنم لبخند گل را بر لبم دعوت کنم

دوست دارم یک نفر باشم رها از هر چه غم
لحظه ی آرامشم را با همه قسمت کنم

دوست دارم گل بچینم از لب هر پنجره
غنچه ی احساس را از شاخه ها قیمت کنم

دوست دارم در حضور سایه ی مهتاب شب
آسمانِ تیره را خالیِ از ظلمت کنم


#زهرامحمدرسولی
#شبتان مهرو ماه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو مثل خنده‌ی گل، مثل خواب پروانه
تو مثل آن‌چه‌که ناگفتنی‌ست زیبایی

چگونه سیر شود چشمم از تماشایت؟
که جاودانه‌ترین لحظه‌ی تماشایی


#حسین_منزوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بوسه ها  برگ ها  باران
رنگ هاے تازه اے در عشق.
و تن ڪه سردے این فصل را گرم می ڪرد
تصویر هاے چشم در نگاهمان زیبا بود
نه درختی خشڪ در خواب
و نه خانه اے در انزوا.
عطر ها همه بودند
باران به زیبایی می بارید
و من هنوز ....
تو را فراتر از همه چیز دوست می داشتم.!!



#عباس_عظیم_زاده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثل غروب
روی تصویرها مکث میکنم
به نگاه نارنجی خنده ها/ می خندم
و از گریه ی اتفاقات/ سوال میکنم
شاید قطارها از تمام جهان سنگین تر باشند
شاید همه ی مسافرها
در انقلاب پیاده شده اند
اما من از بوی صندلی ها / می فهمم
که تهران بزرگتر شده
که حالا می تواند راه برود
و حالا می تواند تو را نگه دارد
آنقدر قدرت دارد
که پرتقال ها را له کند
و تو در مشت های دستش
به بوی انارها برسی
و من هنوز معتقد باشم
به اینکه
برف ها / همان خرگوش های کوچکی بودند
که از کلاه پاییز در آمدند
ببین/ دست پاییز تکان می خورد
انگار زنده شده
انگار خرمالو ها رسیده اند
دهانت را باز کن
و مرگ را مثل بازدمی
به عقربه ها بده
من همان ساعت همیشگی ام
دوباره خواهم مرد


#مسیحا_مقدسی


#سپید
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در اندوه جهان شادمانه شرکت کنید،
ما نمی‌توانیم غم‌های جهان را درمان کنیم
اما می‌توانیم
شاد زیستن را انتخاب کنیم........

#جوزف_کمبل
برای تو می‌خندم

اقاقیا فرشته‌ی فقرا
شربت عصرانه‌ی خنکش را
برایمان مهیا می‌سازد.

بر تو خم می‌شوم:
رفتار نسیم و جانوران آب
در پوست توست.
و هوا، جامِ جان شاپرکی‌ست
که در میانِ هزار خورشید
و هزار سایه‌ی تو
می‌سوزد و شاهد است.

تو خوشه‌های سپید خردسالیِ منی
که دوباره می‌چینم.
تو انگشتانِ نخستین منی.
کنار جالیزهای سبزِ خیار

فقرا می‌خندند
می‌بینی چگونه برهنه‌ام؟
حتا ناف مرا هنوز نبریده‌اند:
عشقم چون تولدی تازه
هنوز لزج و خونی‌ست.
برای تو می‌خندم.

در خانه‌های نزدیک
چراغ‌ها را زودتر افروخته‌اند.
هوا میان هزاران چراغ
و هزاران سایه‌ی تو
از دوردست تا نزدیک
خاکستر است.

مرا کاشته بودند
کاشته بودندم
تا با خورشیدهای عجول
احاطه‌ام کنند.
تو آمدی
و چنان نرم مرا چیدی
که رفتار نسیم را
در دست تو حس کردم.

تو شاهدِ خورشید و هوا شدی
نسیم در گیسوانِ سرخِ سوزانت.
جانورانِ آب آرام به خواب شدند
و رفتارِ خون‌صافیِ تو
در خواب یکایکشان
حس شد.
تو مانند چهره‌‌ای شدی
که من بر او نگریستم
و
می‌نگرم.
عشقم چون تولدی تازه
هنوز لزج و خونی‌ست.

بیا!
حیاط‌های کوچک را
حشرات و نور می‌پوشانند.

برای تو می‌خندم.
برای تو می‌خندم.

اقاقیا
امروز برایمان
شربت خنک عصرانه می‌آرد.

#بیژن_الهی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برقص
پیش از آنکه پروانه‌ها
خاطرۀ گل‌های پیراهنت را
برای شکوفه‌های پلاسیده تعریف کنند
و حریرِ نازکِ دامنت را
دست‌های زبرِ زندگی، نخ‌کش کند...

#لیلا_کردبچه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امن من!
سرت را
از زانوی وهم
بردار
یکی از همین روزها
صبحت را با دست‌هایم بخیر می‌کنم
که مرز خیال را رد کرده
تا دیگر اندوهگین نباشی
و تنها
واژه‌ای قاب شده بر سطرهایم
نمانی
چشم‌هایت را ببند
وراثتِ دست‌هایت را
به من بسپار
جایِ هر دوی‌مان نگاهت می‌کنم
لبالب از عشق
تو را
خودمان را
به شهرِ شعرهای نگفته‌ام
می‌کشانم


#مرضیه_بازرگانی_گلپر
🎤جناب
#امیرآیت
مردها هم گاهی بی کس می شوند
وقتی جستجو می کنند نگاهِ آشنا را
و نمی یابند و از پا می افتند
دست می کشند از دلدادگی
روزمرگی ها را بیشتر به دورِ خود دیوار می کنند
آدمِ دیگری می شوند
گاهی ساکت گاهی پر صدا
گاهی جسور گاهی خودخواه
مردها وقتی نمی یابند گوشه ی آرامش را
میانِ آغوشِ نرم و امنِ یک زن
سنگ می شوند
مردها گاهی نصفه و نیمه می مانند
وقتی نیست دخترکی که برایشان دختر باشد !
می دانی چه می گویم ؟
شرور باشد
برایِ چشمانِ مردش بی پروا باشد
بگوید.. بخندد... ببوسد
خستگی هایش را بفهمد
سکوتش را بخواند
دستش را بگیرد شهر را نشانش دهد
رو به رویِ مغازه ها به ایستد
برایش لباس انتخاب کند
و بفهمد و بفهمد و بفهمد
.
مرد ها
این سخت هایِ شکننده
گاهی
فهمیدن می خواهند

#عادل_دانتیسم
Telegram Center
Telegram Center
Канал