در قصیده ای که
#معینی_کرمانشاهی به عشق زادگاهش کرمانشاه سروده، وصیت کرده که در
#طاق_بستان دفن شود که مع الاسف بدان عمل نشد
سلامی گرم تر زِ آتش به کرمانشاه و مردانش
درودی پاک تر از گل، نثارِ جمله پاکانش
برای آن که بشناسند قدر یک چنین خاکی؛
جوانان، کاش بنشینند، پای حرفِ پیرانش
دِرَم اینجا چُنان کاه و کَرَم اینجا چنان کوهی
هزاران حاتم طائی ، قدم بوس فقیرانش
چرا بر زادگاه خود نورزم عشق، تا هستم
که بوی مهربانی آید از کوه و بیابانش
من از کرمانشه و، کرمانشه از من تا ابد باقی
در اینجا آنچنانم من، که سعدی در گلستانش
جدا زین خلق˚ ویرانم، به ظاهر گر چه آبادم
سرم با شهر تهران و، دلم در طاق بستانش
به خاک آنجا سپاریدم، که تا باقیست این گیتی
مزارم غرق گل گردد ، زِ اشک گلعذارانش
تو ای همشهری پاکم ، نگهدار این وصیت را
که در آغوش شهر خود بیارامد سخندانش
#۲۶آبان#سالمرگ_معینی_کرمانشاهی