وقتی جلو میرفتیم برای #عملیات_نصر_4 دوست نداشتم با سید رو در رو بشم چون بینمون شکر آب شده بود . دیدم درب سنگر ایستاده . سریع رد شدم که سوار ماشین بشم. اما صدام زد : #برادر_جعفر. خودم رو به نشنیدن زدم . اما برای بار دوم هم صدا زد. #برادر_طهماسبی.. دیگه مجبور شدم رفتم سمتش . بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و گفت منو حلال کن . منهم که دلم نرم شده بود و دنبال فرصت آشتی میگشتم . گفتم #آقا_سید شما هم ما رو حلال کن. آخه ما با هم #داداش_صیغه_ای بودیم. روی هم رو بوسیدیم و بعد هم گفت #مواظب_بچه_ها_باش.کسی چیزیش نشه. سید تاکید کرد که شرعا جایز نیست بعد از اینکه نیروها رو از معبر عبور دادید و نیاز به #بچه_های_تخریب نبود در محل درگیری بمونید زود بچه ها رو عقب بیار برای کارهای بعد. و با سید خداحافظی کردم. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @golzarshohada