🔻اتوبوسی به نام ایران🔻
یک قرن قبل ما یک گاری داشتیم که نه چرخ داشت و نه صندلیای برای نشستن. هدایت این گاری را سپردیم به یک پدر و پسر. رویای ما این بود که با این گاری به شمال برویم. آنها اتاق و موتوری بر این گاری سوار کردند، در و پنجرهای به آن افزودند، و در نهایت از آن گاری فرسوده یک اتوبوس ساختند.
آن اتوبوس بالاخره به راه افتاد. نیمقرن قبل ما سوار بر این اتوبوس در مسیر شمال بودیم که صداهایی از میان مسافران برخاست که چرا شمال؟ تصاویر آنها که پیش از ما به شمال رسیدهاند را دیدهاید؟ زنانشان لخت شدند، در ساحل دریا مایو پوشیدهاند. ما مسلمانیم! شیعهایم! ما باید برویم قم! مسافران جوان هم، بیخبر از تاریخ این اتوبوس، مدام به راننده پرخاش میکردند که چرا صندلیهای انتهای اتوبوس به خوشرنگی صندلیهای جلویی نیستند؟ چرا باد کولر وقتی به انتهای اتوبوس میرسد خنکیاش کم میشود؟ در نهایت اینها هم به آن مسلمانان معترض پیوستند و به سمت راننده هجوم آوردند.
دیگرانی هم در این اتوبوس حضور داشتند که با این جماعت مخالف بودند. دیگرانی که میخواستند به شمال بروند. جمعیتشان هم کم نبود، چهبسا پرشمارتر از آن دو گروه اول بودند. منتهی ترجیح دادند سکوت کنند، ترجیح دادند آهسته از این اتوبوس پیاده شوند، و با وسیلهای دیگر خود را به شمال برسانند.
راننده هم بیمار بود. اتوبوس و مسافرانش را دوست داشت. پرخاش مسافرانی که عرق ریختنهای او، و ذره ذره ساختن این اتوبوس را از یاد برده بودند دلشکستهاش میکرد. این بود که مقاومت چندانی نکرد. از اتوبوس پیاده شد.
مسافران پیروز هم فرمان را سپردند به ملایی بیسواد، کینهتوز و متوهم. حالا چهلوپنج سال است که ما در جاده قم در حرکتایم. مدتهاست که زهوار اتوبوس در رفته، بارها به دیوارهای جاده کوبیده شده. کولر دیگر کار نمیکند. از در و پنجرههای خوشرنگ آن اتوبوس قدیمی چیزی باقی نمانده. صندلیها فرسودهاند. حالا هر دستاندازی هر چقدر کوچک از میان مسافران کشته میگیرد. اگر مساله شما این اتوبوس است، اگر میخواهید با آن به شمال بروید، دیگر اینکه شاگرد شوفر کنونی شیشه شکسته جلو را بهتر دستمال میکشد و آن یکی بدتر، تفاوتی برای شما ندارد. چهبسا آنکه بهتر شیشه را تمیز میکند در واقع دارد کمک میکند تا راننده با سرعتی بالاتر حرکت کند و زودتر به مقصدش برسد.
مساله ما بازپسگیری فرمان اتوبوس است. هر انتخاب سیاسی باید به این سوال پاسخ دهد که چگونه میتواند آن فرمان را پس بگیرد. ما وقت زیادی نداریم. فاصله زیادی تا قم باقی نمانده است. باید هر چه زودتر فرمان را پس بگیریم، این اتوبوس را سر و ته کنیم، و در مسیر درست قرار دهیم.