Смотреть в Telegram
میان ماندن و رفتن، حضور را بلدیم مرورِ ثانیه‌های قطور را بلدیم چون از تبارِ زمین خوردگانِ برپاییم فرازهای بلند غرور را بلدیم شدیم سالکِ عرفانِ نابِ انگوری به‌جای خمره‌ی گِل، راه گور را بلدیم زبانمان گُلِ آتش؛ ولی برای بیان سکوت حنجره‌های نمور را بلدیم خطوط پیکرِ ما را کلوخها حفظند و ما تَخَلخُلِ سنگ صبور را بلدیم خیالِ در‌به‌دری برد با خودش ما را هزار قله‌ی صَعب‌‌العبور را بلدیم برای خام نماندن، تَلى زغال شدیم به اين بهانه كه تنها تنور را بلدیم تمامِ بودنمان هِجّیِ گداختن است سطورِ روشن دیوان نور را بلدیم نیامدیم که بر خاک سرد، وا بدهیم صفا و مَروه و جودیّ و طور را بلدیم #غزل_آرامش @ghazalaramesh
Telegram Center
Telegram Center
Канал