🥀 وقتیکه تیر سه شعبه مسموم حرمله ملعون بر گلوی نازنین شش ماهه علی اصغر علیهالسلام نشست،
📋 فَتحَ الطِّفلُ عَینَیهِ فَنَظرَ إلیٰ وَجهِ أبیهِ و تَبسَّمَ
▪️آن نازدانه، اندکی گوشه چشمش را باز کرد و نگاهی به روی پدر انداخت و تبسّمی نمود؛ سپس روح مطهّرش به سمت آسمان پر کشید.
📚امواج البکاء، فاضل بسطامی،ص۱۲۳
📚محرق القلوب،ص۴۷۹
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام #مصیبت_عطش🩸علی اصغر علیهالسلام از شدت
عطش، زبانش را به دور دهانش میچرخاند… | تشنگیِ ششماهه و دختر بچهها، چه به روز زینب کبری سلاماللّهعلیها آورد …
در نقلی از حضرت سکینه سلاماللهعلیها نقل شده است که آن بانو فرمود:
🥀 ... آب در خیمهها نبود و تشنگی بر من غلبه کرد. در آخر برخاسته به خیمۀ عمّهام زینب کبری سلاماللّهعلیها رفتم که شاید او از برای اطفال آب ذخیره کرده باشد.
🥀 چون رفتم دیدم قریب به بیست نفر دختر از بزرگ و کوچک دور عمّهام نشستهاند و از عمّهام آب میطلبند و از تشنگی ناله میکنند.
🥀 در بغل عمّهام زینب کبری سلاماللّهعلیها، برادر صغیرم علیاصغر علیهالسلام را دیدم؛
📋 یَلوكُ لِسانُهُ مِن شِدّةِ العَطَش
▪️دیدم که آن ششماهه از شدت
عطش، زبانش را به دور دهانش میچرخانَد.
🥀 عمّهام گاه بر میخاست و گاه مینشست.
🥀 و هو یَضطَرِبُ اضطرابَ السَّمَکَةِ في الماءِ ویَصرَخُ!
▪️برادر شیرخوارم،مثل ماهی تلظّی میکرد و ناله میکشید.
🥀 عمّهام به او میگفت:
📋 صبراً صبراً یاابنَ أخي، وأنّیٰ لكَ الصّبر وأنتَ علی هذِهِ الحالةِ المشؤمةِ؟! یَعُزُّ علی عَمّتِك أن تَسمَعَك ولا تَنفَعُك!
▪️صبر کن ای پسر برادرم! اما چگونه تو با این حال میتوانی صبر کنی!؟ به خدا بر عمّهات سخت است اینکه نالهات را بشنود اما نتواند کاری برایت کند.
🥀 حضرت سکینه سلاماللهعلیها گوید:
📋 فخَنَقَتني العبرةُ فلَزِمتُ السّکوتَ خَوفاً أن تُفیقَ بي عمّتي زینبُ
▪️گریه راه گلویم را گرفت و سکوت اختیار کردم از ترس اینکه مبادا عمّهام خبردار شود.
🥀 اما عمّهام خبردار شد و فرمود: چرا گریه کنی؟ گفتم: بر حال برادرم؛ و اظهار
عطش نکردم که مبادا همّ و غم عمّهام بیشتر شود. پس گفتم: عمهجان، اگر به نزد اصحاب برویم، شاید آب پیدا شود.
🥀 عمّهام برخاسته و آن طفل را به روی دست گرفته و خیمههای عموهایم را گردید، اما آب پیدا نشد. پس برگشتیم با چند نفر اطفال به امید اینکه در خیمۀ اولاد عمویم امام حسن علیهالسلام سیراب خواهیم شد، اما آنجا هم خبری نبود.
🥀 در آخر جمیع خیمههای اصحاب را گشتیم اما آب پیدا نشد. در آخر عمهام با دختر بچهها به خیمه بازگشت و همگی ناله «واعطشاه» سر دادند.
📚اسرار الشهاده ج۲ص ۱۲۷۹
📚بحرالمصایب ج۳ص۲۸۸
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام 🩸وقتیکه در شب یازدهم محرم، آب را باز کردند و حضرت رباب سلاماللهعلیها به شیر آمد …
در نقلی آمده است:
🥀 شب یازدهم محرم بود، حضرت رباب سلاماللهعلیها اندکی خوابش بُرد. در خواب دید که گهواره پسرش را تکان میدهد، از خواب بیدار شد و دید که خبری از پسرش نیست.
🥀 در آن شب، زینب کبری سلاماللّهعلیها، حضرت رباب سلاماللهعلیها را گُم کرد. در میان زنان به دنبال او گشت، تا اینکه در نهایت دید رباب سلاماللهعلیها گوشهای نشسته و گریه میکند.
🥀 آن حضرت فرمود: ای رباب! چرا اینقدر بیقراری میکنی؟ رباب سلاماللهعلیها عرضه داشت:
📋 سَیِّدَتی عِندَما اَباحُوا لَنا الْماءَ و شَرِبتُ مِنهُ، دَرَّ ثَدْیایَ عَلَیَّ
▪️ایبانویمن! وقتیکه آب را در اختیار ما گذاشتند و من از آن نوشیدم، سینههایم پُر از شیر شده است!
📚العبرة الساکتة، ج۱ ص۲۶۴
@ghasemnemati_ir