اشعار قاسم نعمتی

#شهادت_حضرت_رقیه
Канал
Логотип телеграм канала اشعار قاسم نعمتی
@ghasemnemati_irПродвигать
6,84 тыс.
подписчиков
475
фото
229
видео
193
ссылки
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است ارتباط با ادمین👈 t.center/ghneamati 🔰ایتا: https://eitaa.com/ghasemnemati 🔰بله: https://ble.ir/ghasemnemati 🔰سروش پلاس: https://splus.ir/ghasemnemati
دسترسی سریع به مطالب حضرت رقیه سلام الله

#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#زمزمه_شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#زمینه_شهادت_حضرت_رقیه سلام‌الله‌علیها
#نوحه_شهادت_حضرت_رقیه سلام‌الله‌علیها
#شور_شهادت_حضرت_رقیه سلام‌الله‌علیها
#مقتل_حضرت_رقیه سلام‌الله‌علیها
اشعار قاسم نعمتی
Voice message
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#زمینه_شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شور_شهادت_حضرت_رقیه سلام‌الله‌علیها


در خرابه غوغا شد عقده ز دل وا شد
دختری غریبانه زائر بابا شد

ویرونه مهمونی شده وقت پریشونی شده... وای وای وای
می بوسم لبهای تورو با این لب خونی شده... وای وای وای

غریب مادر یا حسین

-------------------------------

یادگار زهرایم من غریب و تنهایم
بعد از این همه دوری من با تو می آیم

زخمی شده بال و پر من ورم کرده پیکر من... وای وای وای
اگر نوازش بکنی می ریزه موی سر من... وای وای وای

غریب مادر یا حسین

---------------------------------

بچه های شهر شام میدن به من
دشنام
سوخته موهای من از اتیش روی بام

یتیمی انجا گناهه دختر بچه بی پناهه... وای وای وای
مثل تن خواهر تو تنم کبودو سیاهه... وای وای وای

غریب مادر یا حسین



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
اشعار قاسم نعمتی
Voice message
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#نوحه_شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


زهرای کاروانم پدر جان
گشته غوغا به پاکنج ویران
روشن کردی سرای یتیمان

دختر شاهم ویران نشینم _ بهر تو بابا زارو حزینم
مرا بغل کن ای نازنینم

ای آرام قلب زینب_عزیز زهرا سالار زینب(3)

---------------------------

بنشین بر دامن وصله دارم
سرت را روی سینه گذارم
بهر یک بوسه ات بی قرارم

دامن دختر جای پدر شد_درد یتیمی چون درد سر شد
با دل پر غم وقت سفر شد

ای آرام قلب زینب _عزیز زهرا سالار زینب(3)

------------------------

گیسو نمانده ریزم به پایت
قربان این لب خوش صدایت
می گویم شرح حالم برایت

تا که تو رفتی معجر کشیدند_چادر طفلان از سر کشیدند
پنجه به گیسو لشگرکشیدند

ای آرام قلب زینب _عزیز زهرا سالار
زینب(3)




#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
اشعار قاسم نعمتی
Voice message
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها #نوحه_شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


صحیفه ی عشقه تمام عشاقم
به سفره ی هستی منم که رزاقم

منم باب نجات عالمین
منم باب الحوائج حسین

ثارالله ثارالله


گره گشای گرفتارانم
من استغفار گنهکارانم

رقیه جانم رقیه جانم رقیه جانم

-------------------------

عمو کجا بودی پرم زمین افتاد
النگویم دسته زنی لعین افتاد

عمو چشمت روشن میلرزیدم
عمو من رخت کهنه پوشیدم

عمو پهلویم عمو بازویم
مرا زجر آن شب گرفت از مویم

رقیه جانم رقیه جانم رقیه جانم

----------------------------

صدا زدم نامرد نزن عزادارم
نزن یتیمم من نده تو آزارم

نزن دستت سنگینه بی حیا
نزن عمه میبینه بی حیا

نکش گیسویم نزن بر رویم
بزن اما به عمو میگویم

رقیه جانم


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
Audio
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#نوحه_حضرت_رقیه سلام الله علیها


برایم مهمان رسیده – ولی با راسی بریده
نمایم مهمان نوازی – ولی با قدی خمیده

پدر جان – چرا آشفته مویی
بمیرم – چرا پاره گلویی
نمانده – برایم آبرویی

یتیمی دردسر شد برایم
ورم کرده بابا دست و پایم
شبیه مادر دشمن بریده – ناله هایم


پدر جان غریبم من پدر

----‐--------------------------

لبانت شد خیزرانی – الهی بابا بمیرم
به زخمت با زخم لبهام – ز لبهایت بوسه گیرم


پدر جان – خود با دسته بسته
ببافم – مویت را دسته دسته
شبیه – تو دندانم شکسته

برایم بابا خیلی عزیزی
نبینم اشک از دیده بریزی
نبود عمه امشب رفته بودم – به کنیزی

پدر جان غریبم من پدر

----------------------------------

عمو عباسم کجایی – شکایت دارم برایت
کتک خوردم هرکجایی – زدم غمدیده صدایت

عموجان – ندیدی گوشوارم
بیا و – ببین معجر ندارم
سرم را – به زانو میگذارم

از آنشب که گیسویت به هم خورد
قشنگی ابرویم بهم خورد
لگد خوردم دنده ها و پهلویم – به هم خورد



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
84_3
shab7
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#نوحه_شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


در کنج خرابه با یادت غمینم
گرچه دخت شاه ویران نشینم

با دستان بسته با قدی خمیده
امد میهمانم اما سربریده

واویلا واویلا

------------------------

با اشک دویده شویم خون ز رویت
با لبهای پر خون می بوسم گلویت

می سوزد وجودم سر تا پا کبودم
چون مادر اسیر سیلی یهودم

واویلا واویلا



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
Audio
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#نوحه_حضرت_رقیه سلام الله علیها


ياابتا خودم سنگ تو به سينه ميزنم
يا ابتا ببين پاره پاره شد پيراهنم
يا ابتا نمونده يک جاى سالم رو تنم

دختراى شام خيلى نامردن
هر کجا ديدن مسخرم کردن مسخرم کردن

ميرو علمدار سپاهت کجاست ياابتا
گوشه ويرونه مگه جاى ماس ياابتا
کاش ميومد باهات داداش اکبرم ياابتا
پس ميگرفت زشاميا معجرم ياابتا

يا ابتا ز دنيا سيرم
يا ابتا زبون ميگيرم
يا ابتا نياى ميميرم

واى حسين عزيز زهرا

---------------------------------

يا ابتا شبى که جاموندم از قافله
يا ابتا من و پيدا کرد ضجر بى حوصله
يا ابتا شده بعد اون پاهام پر ابله

قابل بافتن نيست ديگه موهام
ديگه خوشگل نيست طاق ابروهام من تو رو ميخوام

دست و پا گير اينا بودن بده ياابتا
هر کى رسيده منو سيلى زده يا ابتا
به چشم يک کنيز نگام ميکنن ياابتا
دختر خارجى صدام ميکنن ياابتا

يا ابتا سرم ميسوزه
ياابتا پرم ميسوزه
ياابتا حرم ميسوزه

واى حسين عزيز زهرا




#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
اشعار قاسم نعمتی
Audio
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#نوحه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#زمینه_حضرت_رقیه سلام الله علیها

 
سلام ای شاه سر بریده – تو هم کارت اینجا کشیده
رخت شویم با اشک دیده – ( پدر جان )

خرابه جای کاروان شد – زدیده اشک غم روان شد
تو رفتی عمه قد کمان شد ( پدر جان )

ابتا – بیا من خودم میکشم نازت را
کنم مادری بهر تو ای بابا – شدم مثل زهرا

بیا و بنشین بر دامنم پدر
پیر سه ساله گردیده در سد
مرا تو امشب همراه خود ببر

(( یابن الزهرا مظلوم کربلا ))



به پایت گیسویم بریزم – سوالی دارم ای عزیزم
بگو آیا شکل کنیزم ( پدر جان )
ترک خورده ظرف بلورم – ز هر جایی دادند عبورم
شکسته شد آنجا غرورم ( پدر جان )

ابتا – به من دختری با اشاره خندید
به پیراهن پاره پاره خندید – به آواره خندید

سه ساله اما قامت خمیده ام
از این زمانه دیگر بریده ام
چه ناسزاها بابا شنیده ام

(( یابن الزهرا مظلوم کربلا ))



شبی که در صحرا نبودی – مرا پیدا کرد آن یهودی
ز سر تا پایم شد کبودی ( پدر جان )

میان صحرا می دویدم – صدای مرکب را شنیدم
مرا با گیسویم کشیدم ( پدر جان )

ابتا – بماند میان من و تو این راز
از آن شب کمر درد من شد آغاز – خودت چاره ای ساز

دگر از آن شب کرده سرم ورم
نمانده سالم یکجای پیکرم
به جان بلای عشق تو میخرم

(( یابن الزهرا مظلوم کربلا ))


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم
که دست مرد غریبه به معجرم نخورد

به نفس :
#حاج_منصور_ارضى


https://www.instagram.com/tv/CbaOgW5grOs/?utm_medium=share_sheet


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


دست از سرم بردار من بابا ندارم

از وقتیکه این کلیپ و دیدم خیلی دلتنگ روضه
حضرت رقیه سلام الله علیها شدم


@ghasemnemati_ir
https://www.instagram.com/p/B_dE1PqF10l/?igshid=1renkxd7z2ix2


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مقتل_حضرت_رقیه سلام الله علیها

◾️ بابا نمی‌دانم...
از جان من این زجرِ زجرآور چه می‌خواهد؟!

🔺 مصیبت جانسوزِ جاماندن سه‌ساله آل الله از قافله و اذیت‌های زجر ملعون...

راوی گوید:
چون اسراء را به سمت شام می‌بردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب می‌دادند و بقیه آب را بر روی زمین می‌ریختند و به اسراء نمی‌دادند.
دختر خردسال حسین علیه‌السلام که فاطمه صغری (
رقیه سلام‌الله‌علیها) نام داشت، خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد.
وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها
▪️لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند.

در مسیر، ناگهان زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها متوجه شد که آن نازدانه از قافله جا مانده است،
فَبَکتْ و نادَت:
▪️لذا صدای گریه‌ آن بانو بلند شد و فریاد برآورد:
یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی
▪️ای قوم! شما را به خدا قسم می‌دهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است.
همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت:
من می‌روم و هر گونه باشد آن دخترک را می‌آورم.

🔻 راوی گوید:
من همراه زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه می‌کرد و گاه می‌نشست؛ گاه می‌دوید و بر روی زمین می‌افتاد و فریاد می‌کشید:
یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه....

گاه دیگر نمی‌توانست راه برود و بر روی ریگ‌های گرم بیابان می‌غلطید و پاهایش را با دست می‌گرفت.
دیدم که تکه‌ای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگ‌ها، به کف پای خود پیچید.
🔻در همین حال بود که زجر به او رسید و با تازیانه‌اش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید:
برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم!
بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر می‌داد.
در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد.
چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت.

📖بحرالمصائب ج۷ ص۲۹۹
📖سرورالمومنین (نسخه خطی) ص۱۶۳



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


سخت است دختر باشی وماتم ببینی
منزل به منزل در اسیری غم ببینی

از خواب برخیزی بجای ناز بابا
گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی

آن چادری که سالها محکم گرفتی
در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی

گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت:
فریاد زد بدتر از این را هم ببینی

خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی
تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی

یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت :
دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی

گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست
باید که مویش را چنین در هم ببینی

امشب سرت را می کشانم تا خرابه
از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی

ای سربریده من بغل می خواهم امشب
اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی

یا چشم من تار است یا تغییر کردی
چشمان خود واکن که من را هم ببینی

موی بلندی داشتم با معجرم سوخت
یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی

عمه نبود امروز می رفتم کنیزی
جای تو خالی بود که ترسم ببینی


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها

سوره ی کوثرِ امام حسین
جلوه ی مادرِ امام حسین
نمکِ لشگرِ امام حسین
نازنین دخترِ امام حسین

ای بزرگ قبیله ی عشاق
یا
رقیه توئی «هوالرزاق»


دست پرورده ی عقیله توئی
صاحبِ شوکتی جلیله توئی
نازدارِ همه قبیله توئی
پایِ معشوقِ خود قتیله توئی

صاحبِ صحن وبارگاهی تو
بر گنهکارها پناهی تو


می بری دل ز دلبرانِ حرم
ای میاندارِ دخترانِ حرم
خونِ ما نذرِ آستانِ حرم
ای فدایت مدافعانِ حرم

شود آیا که رو سپید شوم
در دفاع از حرم شهید شوم


رویت آئینه دارِ زهرا بود
گیسوانت ضریحِ بابا بود
اولین چادرت چه زیبا بود
در بغل کردنِ تو دعوا بود

تو خودت قبلگاهِ حاجاتی
دستگیری ،
رقیه ساداتی

این عمو ها بد عادتت کردند
رویِ شانه زیارتت کردند
گریه ها بر اسارتت کردند
چون نبودند غارتت کردند

به تو سیلی زدند چند نفر
روبرویِ سرِ علی اکبر

ای زمین خورده ، ضربه ها خوردی
ضربه ها را تو بی هوا خوردی
بی هوا بین کوچه ها خوردی
مثلِ مادر ز چند جا خوردی

چند جا ناقه ات محاصره شد
معجرِ پاره ی تو مسخره شد


چه کسی گفته خواب بود افتاد؟؟
بی حیا بی هوا تورا هُل داد
نشد آخر کنی کمی فریاد
کاش عمو بود تا کند امداد

بعد از آن پهلویِ تو خوب نشد
سوزش گیسوی تو خوب نشد

چند روزه سپید شد مویت
وارثِ مادراست پهلویت
مانده یک جایِ دست بر رویت
لای دستانِ زجر گیسویت

تک و تنها تورا زد و آوَرد
بین آغوش عمه پَرتت کرد

همه جا را غبار می دیدی
چهره ها را تو تار می دیدی
همه را نیزه دار می دیدی
پنجه را در شکار می دیدی

لعنتی داد زد سرت را بُرد
چنگ انداخت ، معجرت را بُرد


عمه دیگر سرِ تو را می بست
سِفت تر معجر تورا می بست
زخم هایِ پرِ تورا می بست
چند جا پیکرِ تو را می بست

گفتی عمه، بهم نریز بگو
چیست معنایِ این کنیز بگو



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
اشعار قاسم نعمتی
Voice message
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#نوحه_حضرت_رقیه سلام الله علیها


کنج خرابه محشر کبرى به پا شد
با ديدن تو اى پدر دردم دوا شد

سرت را پدر جان _بگيرم به دامان

حسين يابن الزهرا


تو رفتى و شد دخترت بيچاره بابا
در شام و کوفه گشته ام اواره بابا
مثل لب تو شد لب من پاره بابا

زغربت سهيمم _چنان تو يتيمم

حسين يابن الزهرا


بابا اگر بودى حرم غوعا نمى شد
روى عدو بر روى عمه وا نمى شد
هنگام غارت در حرم دعوا نمى شد

امان از اسارت _ امان از جسارت

حسين يا ابن الزهرا


يادم نرفته کوچه قوم يهودى
گشته ز سر تا به تنم جاى کبودى
خوردم کتک از حرمله بابا نبودى

به غربت اسيرم _دعا کن بميرم

حسين يابن الزهرا



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


من یتیمم که فلک خانه خرابم کرده
نیمه جان شمعیم و هجر تو آبم کرده

غارت و آتش معجر سر جایش باقی
داغی ضربۀ سیلی چه کبابم کرده

با اشاره ز ورم های تنم خون ریزد
ضربه ها در یم غمها چو حبابم کرده

درد زانو به کجا داده مجالم بر خواب
یاد رویای تو آرام به خوابم کرده

کو علمدار سپاهت که ببیند دشمن
این چنین ملعبۀ بزم شرابم کرده

خسته ام بس که عدو همره هر ضرب لگد
خارجی خوانده مرا، برده خطابم کرده

کف پا تا به سرم بس که تورم دارد
زن غسالۀ این شهر جوابم کرده


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


شام غمهاى من غمزده را اخر نيست
لاله اى همچو تن خونى من پرپر نيست

گوشه پلک گشا صورت من خوب ببين
شک نکن دختر تو پير شده مادر نيست

يا که پاى سر تو جان دهم امشب بابا
يا به والله قسم دختر تو دختر نيست

کودکى سنگ زد و گوشه ابروم شکست
ديگر اين ظرف ترک خورده چونان ساغر نيست

انکه شمشير کش است دست زخمى دارد
ضربه سيلى اش از ضرب لگد کمتر نيست

گيسوانم همه خيرات سر تو دادم
پنجه اى نيست که پيچيده به موى سر نيست

ان يهودى که ز خيبر به دلش بغضى بود
گفت اين قافله که هست اگر حيدر نيست

کاش همراه سرت رأس عمو مى امد
تا نشانش بدهم بر سر من معجر نيست

چوبه محمل خونى شده شاهد باشد
دلى همچون دل زينب به حرم مضطر نيست

تا که بر خواهرم اظهار کنيزى کردند
کس نگفتا مگر او دختر پيغمبر نيست

گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم
ز سر نيزه سوارت سرى بالاتر نيست


#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها

دختر اگر یتیم شود پیر میشود
از زندگی بدون پدر سیر میشود

هم سن وسالها همه او را نشان دهند
دلنازک است دختر و دلگیر میشود

باشد شبیه مادر خود نافذالکلام
این شهر با صدای او ، تسخیرمیشود

فریادهای یا ابتایش چو فاطمه
در سرزمین کفر چو تکبیر میشود

وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد
هر تاب آن چو حلقه زنجیر میشود

اصلا
رقیه نه به خدا مرد بی هوا
با یک شتاب ضربه زمین گیر میشود

هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد
اینجاست روضه صاحب تصویر میشود

دشمن به او نگاه خریدار می کند
خوب شاهزاده بوده و تحقیرمیشود

فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست
بیهوده نیست این همه تکفیر میشود

دادند جای غسل تیمم تنش….چرا؟
خون از شکاف زخم سرازیر میشود

پایش به سوی قبله کشید و به ناز گفت:
امشب اگر نیایی پدر دیر میشود



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


خداکند که به قلبی شرار غم نخورد
#حاج_منصور_ارضی



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


خواهم امشب همچو عمه راز دل افشا کنم
کاف و هاء و یاء و عین و صاد را معنا کنم

کاف من کرب و بلا و کربلایم شهر شام
نیمه شب ویرانه را چون عصر عاشورا کنم

آنقدر گیسو پریشان می کنم تا عاقبت
خون پامال تو ای خون خدا احیاء کنم

گر چهل سال است اینجا سبِّ جدم می کنند
یک شبِ با ناله ام این قوم را رسوا کنم

من چو مادر، احتجاجم احتجاج گریه است
من در این ره اقتدا بر مادرم زهرا کنم

هاء من از هیئت خلقت حکایت می کند
وای بر آنکس که از او کج نگاهم را کنم

یک زنا زاده بریده گر سرت بابا حسین
یاء تفسیرم سخن از
حضرت یحیی کنم

چون که دیدم نیست تفسیری به عین غیر از عطش
نذر کردم تشنه لب جانم به تو اهدا کنم

در بیان آخرین حرفم دگر لالم پدر
حال صاد خطبه ام را با عمل معنا کنم

صاد قتل صبر باشد جمله آثارش نگر
صبر کن تا معجرم آرام از سر وا کنم

صورت نیلیّ و گوش و ریشۀ مویم ببین
رخصتی ده تا سخن از ساق های پا کنم

اولین کودک که بی حائل لگد خورده منم
نیمه نیمه آه را از سینه ام بالا کنم

زجر می زد سیلی ام هر لحظه ای می خواستم
تا به یادت نام زیبای تو را نجوا کنم

بارها با قصد جانم گردنم را می گرفت
جان به کف قسمت بر این شد تا تو را پیدا کنم

زیر هر ضرب لگد گفتم: عمو عباس کو؟
گوشوارم گم شده یاری کند پیدا کنم

او سواره من پیاده هر دو پا پُر آبله
شِکوِه از خار مغیلانِ دل صحرا کنم

نیمی از ره را به گیسویی پریشان آمدم
بعد از آن از دردِ سر شب تا سحر نجوا کنم



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#شهادت_حضرت_رقیه سلام الله علیها
#مصیبت_حضرت_رقیه سلام الله علیها


خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد
تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد

تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است
به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد

برایِ عرضِ ادب دستِ عمه می بوسم
تلاش کرد که ضربه به پیکرم نخورد

خداکند سحری در دل بیابانها
وصال دختری ومادری بهم نخورد

نشد که دستِ خودم را بیاورم بالا
مگر سپر شود وضربه بر سرم نخورد

قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم
که دستِ مردِ غریبه به معجرم نخورد

خداکند که مسیرِ لگد پرانی مست
برایِ بی ادبی جانبِ حرم نخورد

بزرگیِ کفِ یک دست وصورتی کوچک
برای سیلی محکم تری بهم نخورد

مرا گرفت زمویِ سرم بلندم کرد
چگونه دخترِ تو ضربه، هر قدم نخورد



#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
Ещё