اشعار قاسم نعمتی

#حضرت_عباس
Канал
Логотип телеграм канала اشعار قاسم نعمتی
@ghasemnemati_irПродвигать
6,84 тыс.
подписчиков
475
фото
229
видео
193
ссылки
چقدر نام تو زیباست اباعبدالله خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است ارتباط با ادمین👈 t.center/ghneamati 🔰ایتا: https://eitaa.com/ghasemnemati 🔰بله: https://ble.ir/ghasemnemati 🔰سروش پلاس: https://splus.ir/ghasemnemati
یاکاشف الکرب عن وجه الحسین (ع)

#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا

برخیزومرا تا درِ خیمه برسان
والله، که راه ِ خیمه راگم کردم
دانی زچه دست میزنم پشت دست
بالایِ سرِ تو دست وپا گم کردم

**

تا خم شدم این تیر زچشمت بِکِشم
خم ماند، کنارِ پیکرِ تو کمرم
یک لشگر ویک دشت عبا میخواهد
تا جسم تورا جانبِ خیمه ببرم

***

کار تو چه برعکس شده، چون هرکس
کوته زحرم رفت کشیده برگشت
تو یک سروگردن از همه سربودی
حالا چه کنم گم شده جسمت در دشت

***

نعره زنم از جگر ولی بی تاثیر
دور بدنت ز بس شلوغ است شلوغ
لب وا کن وبهر دلخوشی من گو
این صحنة رفتنت دروغ است دروغ

***

ای پشت وپناهِ دخترانِ زهرا
بارفتنِ تو بگو که زینب چه کند؟
هشتاد و چهار دختر و زن ، زینب
با سوخته ها بگو که امشب چه کند؟

****

من دلهره دارم ای یَلِ اُمِّ بنین
یک لشگری آمده غنیمت بِبَرد
بازار، ندیده اند دخترهایم!!!!
ناموسِ مرا شمر اسارت بِبَرد؟
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
السلام علیک یا اباعبدالله
#غزل
#مناجات
#حضرت_عباس_علیه_السلام

بی‌دل ترینم و ز همه دل بریده‌ام
تا طعم گریه کردن بر تو چشیده ام

بازار عشق رفتم و پای بساط عشق
هستی خویش داده و مهرت خریده ام

خونم حلال آنکه مرا نوکر آفرید
زین نوکری ز سوی خدا برگزیده ام

بر صفحه‌ای ز سینه به تأیید فاطمه
ابراز شد به ساحت قدس ات عقیده‌ام

الحق که اصل طینت ما خاک کربلاست
شادم خدا ز طینت تو آفریده ام

ارباب جان بیا که کمی درددل کنم
تا گویمت چه زخم زبان‌ها شنیده ام

هر جا که باب روضه
عباس وا شود
چشم انتظار دو مادر قامت خمیده ام

من هم شبیه ام بنین غصه می‌خورم
آن قبر کوچکی که شنیدم ندیده ام

#مناجات
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
السلام علیک یا صاحب الزمان
#مناجات
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#امام_زمان_عج

تنهای تنهایم بیا یار دلم باش
زندانی نفسم مددکار دلم باش

نوکر ز من آلوده دامن تر نداری
اما کریمانه خریدار دلم باش

با هرکه کردم درد دل بُرد آبرویم
تو لااقل مَحرم به اسرار دلم باش

خالی مکن پشت مرا می ترسم آقا
در فتنه ها یار و هوادار دلم باش

پای شما کارم به رسوایی کشیده
قدری به فکر حال بیمار دلم باش

گشته تماشایی زغم جان کندن من
در این دم آخر پرستار دلم باش

بارم زمین مانده خریداری ندارد
یک شب بیا رونق به بازار دلم باش

حالا که قسمت نیست بینم کربلا را
هم ناله ذکر علمدار دلم باش

عباس نا مردی عمودِ آهنین خورد
بی دست از بالای مرکب بر زمین خورد

#غزل
#امام_زمان_عج
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
واحد نوس حضرت اباالفضل علیه السلام
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا


ای زاده ام البنین میر سپاهم_ای تکیه گاهم
یابن امیرالمومنین ای قرص ماهم_هستی پناهم

بنشین به روی مرکبت جانم فدایت _درسینه جایت
خوانده دعا از آسمان زهرا برایت_کرده دعایت

ای ساقی لب تشنگان ای جان جانان_عموی طفلان
افتاده ای روی زمین تو دیده گریان_باکام عطشان

خون سرت چشمان زیبای تو بسته _پشتم شکسته
بالای جسمت مادرم زهرا نشسته_باحال خسته

برخیز و بین خاک عزا شد بر سر من_ای یاور من
گشته مهیای اسیری خواهرمن_بادختر من
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
نوحه سبک قدیمی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا

من وارث علی مرتضایم
صاحب لوای دشت کربلایم
ماه عالمینم_من عبدالحسینم
من ساقی تشنه لبانم
عموی صاحب الزمانم

والله ان قطعتمو یمینی
انی احامی ابداعن دینی
ای ابوالفضائل_حیدری شمایل
در عالمی نام تو رائج
ادرکنی یا باب الحوائج

شاهدجانبازی من علقمه
آمده بالای سرم فاطمه
بوسه زد به رویم_خرید آبرویم
دست مرا بهر شفاعت
زهرا بیاورد قیامت

مادر من
حضرت ام البنین
ملیکه ادب به روی زمین
گفته این مطلبم_کنیز زینبم
توهم اگر چه نور عینی
خاک کف پای حسینی
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#قاسم_نعمتی
#تاسوعا
@ghasemnemati_ir
Forwarded from اشعار قاسم نعمتی (قاسم نعمتی)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یا ابوفاضل مدد
سخت است یل باشی ولی با دستِ بسته
لعنت بر آن کس که غرورت را شکسته

دیدند روی تو حرم حساس هستند
با یک امان نامه غرورت را شکستند

فامیلِ بد را تو نشد ساکت بسازی
با آبرویت پیش ِ زینب کرد بازی

اما تو فرزند امیرالمومنینی
در معرفت آیینهٔ ام البنینی

شمر و امیرش را چه رسوا ساختی تو
آب دهان بر نامه اش انداختی تو

گفتی که من تا آخرش پای حسینم
با نوکری او امیر عالمینم

ای کاش آقا دیده از دریا نبندد
با ریسمان صبر دستم را نبندد

ای کاش وقت حمله رویم را بگیرد
ترسم که حکم صبر ، بازویم بگیرد

سخت است یل باشی ولی با دست بسته
بینی که نا محرم حریمت را شکسته

من مرده باشم دست زینب را ببندند
وقت زمین خوردن به ناموسم بخندند

با تیر چشمانم الهی پاره باشد
اما نبینم خواهرم آواره باشد

من حاضرم نیزه به چشمانم نشیند
اما کسی یک موی زینب را نبیند

بر صورت من آی لشگر پا گذارید
پوشیه را از روی زینب بر ندارید

سروده سحر تاسوعا سال ۱۴۰۱
#قاسم_نعمتی
#شهید_جمهور
#حضرت_عباس
#تاسوعا
@ghasemnemati_ir
یا ابوفاضل مدد
زبانحال
حضرت سکینه با قمربنی هاشم علیهم السلام

رفتی و بی سروپاها همگی شیر شدند
با من و عمه سرِ پوشیه درگیر شدند
فاطمیات حرم یک شبه تحقیر شدند
دختران پایِ سرِ تو همگی پیر شدند

نیزه از حنجرِ آشفته تو کار کشید
رفتی و کارِ عقیله سرِ بازار کشید

رفتی و خون به دل دخترِ زهرا کردند
گره روسری ِ دخترکان وا کردند
دمِ دروازه عجب هلهله بر پا کردند
محمل عمه سادات تماشا کردند

نوه فاطمه دنبال جواب است عمو
جای زینب وسط بزم شراب است عمو؟؟؟؟

#حضرت_عباس_علیه_السلام
#قاسم_نعمتی
@ghasemnemati_ir
🥀 زیرا به قـدري ضـربت شمشـیر و نیزه و تیر بر وي واردشـد که بـدنش را قطعه قطعه نمود و آن قـامت بلنـد به قطعاتی کوچـک تبدیل یـافت.

🥀 آیا تو انتظار داري بـدن حضـرت
ابوالفضل العباس علیه‌السلام که قطعات آن توسط امام سـجاد زین العابدین علی بن الحسین علیهماالسلام جمع آوري و دفن شده، قبري بزرگتر از این قبر داشته باشد؟!

📚چهره درخشان قمر بنی هاشم علیه‌السلام، خلخالی، ج١ ص٢٣٣

@ghasemnemati_ir

#حضرت_عباس_علیه_السلام

🩸 سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه از داغ برادر آنقدر گریستند تا اینکه از هوش رفتند ...

در نقلی آمده است:

📋 فَلَمَّا رَأى الْحسينُ أخاهُ و قد انْصَرَعَ، صَرَخَ: وا أخاه! وا عبّاساه! وا مُهجَةَ قَلباه! يَعِزُّ و اللّه عَلَيَّ فِراقُكَ.و هُوَ يَبكيٰ حَتّىٰ أغْمىٰ عليه.
▪️وقتی که امام حسین علیه‌السلام برادرش را دید که به خاک و خون افتاده است، با صدای بلند فریاد زد: ای وای برادرم! ای وای عباسم! ای وای پاره قلبم! به خدا بر من سخت است فراق تو.
و آن قدر گریست تا اینکه از هوش رفت.

📚 المنتخب،ج۲ ص۴۴١

@ghasemnemati_ir

#حضرت_عباس_علیه_السلام

🩸"ضربِ عمود" با سر مبارک
حضرت عباس علیه‌السلام چه کرد ؟!

در نقلی آمده است:

🥀 در آن زمان که دست‌های قمر بنی هاشم
حضرت اباالفضل العباس علیه‌السلام را قلم کرده بودند و آن حضرت با دندان مشک را گرفته بود و تمام تلاشش را می‌کرد تا آن را به خیمه ها برساند،

📋 فَضَرَبَهُ حَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ مِن وَراءِ نَخلَةٍ بِعَمودٍ مِن حَديدٍ عَلىٰ رَأسِهِ الشَّريفِ، فَسَقَطَ مُخُّ رَأسَهُ عَلىٰ كَتِفِهِ
▪️حکیم بن طُفیل ملعون، پشت درخت نخلی کمین کرد و از پشت آمد و با عمود آهنین چنان ضربه ای بر فرق مبارک
حضرت عباس علیه‌السلام زد که جمجمه حضرت بر روی کتف او افتاد.

📋 فَهَوَىٰ عَن مَتنِ الْجَوادِ و هو يُنادِي: وا أخاه! وا حسيناه! وا أبتاه! وا عليّاه
▪️پس از بالای اسب، با صورت به زمین افتاد و فریاد برآورد: وا أخاه! وا حسيناه! وا أبتاه! وا عليّاه


📚اسرارالشهاده ص٣٣۴

@ghasemnemati_ir

#حضرت_عباس_علیه_السلام

🩸سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه در حالی از علقمه به خیمه‌ها برمی‌گشت که کمرش تا شده بوده و با آستین، اشک چشمانش را پاک می‌کرد ...

در نقل‌ها آمده است:

📋 رَجَعَ الحُسينُ علیه‌السلام إلى المُخَيَّم مُنكسراً حَزينًا باكيًا يُكفِّفُ دُمُوعَهُ بِكُمِّهِ.
▪️ سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه با چشمی گریان و کمری تا شده، از علقمه به خیمه‌ها برمی‌گشت؛ (برای اینکه اهل حرم سیلاب اشک چشمانش را نبینند) با آستین لباسش،اشک چشمانش را پاک می‌کرد.

📋 و قَد تَدافَعَتِ الرّجالُ عَلَى مُخيّمِه
▪️در همین هنگام بود که بُزدلان حرامی در لشکر عمر بن سعد، شیر شدند و به خیمه‌ها نزدیک شدند.

📚مقتل الحسین علیه‌السلام، مقرم، ص۳۳۹
📚معالي السّبطين، ج۱ ص۴۴۹
📚أسرار الشّهادة، ص۳۳۸

@ghasemnemati_ir

#حضرت_عباس_علیه_السلام

🩸ای برادرم! الان دیگر بیچاره شدم … ای عباسم! مرا تنها و غریب بین دشمنان گذاشتی و رفتی؟!

در نقلی آمده است:

🥀 وقتی که سیدالشهدا علیه‌السلام در علقمه، در پی برادرش ابالفضل العباس علیه‌السلام می آمد، اینگونه فریاد برمی‌آورد:

📋 أيْنَ اَخي؟ أيْنَ ساعِدِي؟ أيْنَ الْعَبّاس؟
▪️برادرم کجاست؟ بازوی دستم کجاست؟ عباسم کجاست؟

🥀 و وقتی که بر بالین برادر رسید، اینگونه خطاب کرد:

📋 يا أخي! اَلآنَ قَلَّتْ حيلَتي، يا أخي! أنائِمٌ أنتَ و الْقَومُ يَظُنُّونَ إنّي جُبِنْتُ عَنِ الْقِتالِ،
▪️ای برادرم! الان دیگر بیچاره شدم! ای برادرم! تو اینجا آرمیدی و این جماعت گمان می‌کنند که من از جنگ می ترسم!

📋 يَعِزُّ عَلَيَّ أنْ أراكَ عَلىٰ الرَّمضاءِ مُرَمِّلاً بِدِمائِكَ، يا أخي! تَركْتَني وَحيداً، غَريباً بَينَ الْأعداءِ.
▪️به خدا بر من سخت است تو را بر ریگ و رمل بیابان آغشته به خون ببینم.
ای برادر! مرا تنها و غریب بین دشمنان و گذاشتی و رفتی؟!

📚وسیلة الدارین، ص ٣١۵

@ghasemnemati_ir
▪️تاسوعا روزى است كه امام حسين عليه السّلام و يارانش رضوان الله علیهم در كربلا محاصره شدند و آن روز لشكريان شام گِرد هم آمدند و عرصه را به آن حضرت سخت گرفتند. ابن مرجانه و عمر بن سعد لعنهم الله به انبوه لشكر خود خوشحال شدند.

وَ اسْتَضْعَفُوا فِیهِ الْحسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَصحَابَهُ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَیْقَنُوا أَنْ لَا یَأْتِیَ الْحسَیْنَ (علیه السلام) نَاصِرٌ وَ لَا یُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ ، بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیبُ

▪️ در آن روز امام و يارانش را ضعیف نمودند و يقين كردند كه هيچ يار و ياورى بر امام نخواهد آمد و مردم عراق ایشان را يارى نخواهند كرد. پدرم فداى آن ضعیف‌شدهٔ غریب!

📚 الکافي ج۴ص ١۴٧

@ghasemnemati_ir

#حضرت_عباس_علیه_السلام

🩸دستی که به تن نداشتم تا تیر را بیرون بکشم … خم شدم و با زانوانم تیر را از چشمم بیرون کشیدم …

🥀 عالم ربانی مرحوم سـیدمحمـدابراهیم قزوینی، درصـحن مطهر حضـرت ابالفضل العباس علیه‌السلام، امـام جماعت بودند و مرحوم آقا شـیخ محمدعلی خراسانی که واعظی بی نظیر بود که بعـداز نمـاز ایشان منـبر میرفت.

🥀 یک شب، مرحوم واعظ خراسانی مصـیبت حضـرت ابالفضل علیه‌السلام را خوانده و از اصابت تیر به چشم مقدس آن
حضرت یاد کرده بود.

🥀 مرحوم قزوینی،که سـخت متأثرشده و بسیار گریه کرده بود، به ایشان گفته بود: چنین مصیبت‌ها سخت را، که سند خیلی قوي هم ندارد چرا میخوانید؟!

🥀 شب در عالم رؤیا به محضـر مقدس حضـرت ابالفضل علیه‌السلام مشرف شده بود، آقا خطاب به ایشان فرموده بود:

🥀 ای‌سیدابراهیم! آیا تو درکربلا بودي که بدانی روز عاشورا با من چه کردند؟!

🥀 پس از آنکه دو دسـتم از بدن جداگردید، سـپاه دشـمن مرا تیر باران کردند، در این زمان تیري به چشم من رسید؛ هرچه سـر را تکان دادم که تیر بیرون بیایـد، بیرون نیامد و کلاه خود (یا عمامه) از سـرم افتاد.

🥀 زانوها را بالاآوردم و خم شدم که به وسیله دو زانو، تیر را ازچشم بیرون بکشم، که در همین حین بود دشمن با عمود آهنین بر سرم زد...

📚 چهره درخشان قمر بنی هاشم علیه‌السلام، ج١ ص٢٣۴

@ghasemnemati_ir

#حضرت_عباس_علیه_السلام

🩸ای‌شیخ کاظم، اگر خواستی روضه مرا بخوانی، بگو هر کس از یک بلندی زمین میخورد، دستش را سپر می‌کند، اما …

مرحوم سیدعبدالرزاق مقرم در کتاب شریف «مقتل الحسين علیه‌السلام» نقل می‌کند:

عالم ربانی جناب شیخ کاظم سبتی،
براي من نقل کرد که یکی از علمای برجسته و مورد اطمینان نزد من آمد و گفت:

🥀 من فرستاده
حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام از سوي او هستم، و افزود: من آن حضرت را درخواب دیدم، به من فرمود: چرا شیخ کاظم سبتی مصیبت مرا نمی خواند؟!

🥀 عرض کردم: من همواره می‌شنوم که شیخ کاظم مصیبت شما را می‌خواند. ابالفضل العباس علیه‌السلام فرمود: به شـیخ کاظم بگو از مم این مصـیبت را بخوان:

📋 «انّ الفارسَ اذا سَقَط مِن فَرَسه يَتلقَّي الأرضَ بِيَدَيه فَاِذا كانتِ السّهامُ في صَدرِه و يَداه مَقطوعتان، بِماذا يَتَلقّي الأرضَ؟»
▪️هرگاه یک سوارکار از پشت اسب بر زمین سـقوط کند دستهایش را به زمین میگذارد، ولی اگر تیرها به سینه ي او فرورفته باشند و دستهایش نیز بریده باشند، چگونه و باچه سختی، به زمین برخورد خواهدکرد ؟!

📚 مقتل الحسين عليه السّلام مقرم۴۴۹

@ghasemnemati_ir

#حضرت_عباس_علیه_السلام

🩸 چرا با آن قد و قامت رشید، یک «قبر کوچک» دارد!؟

🥀ذدر زمان مرحوم علامه سید بحرالعلوم، گوشه ای از مرقد مطهر قمر بنی هاشم علیه‌السلام ویران شد و نیاز به تعمیر و نوسازي پیداکرد.

🥀 این جریان را به علامه سید بحرالعلوم خبر دادند و باشد که وي با معمار در روز معینی براي دیـدار قبر مقـدس و تعیین مقـدار تعمیر به سـر مرقـدمطهر بروند.

🥀 آن روز فرا رسید و آن دو با هم وارد سـرداب گردیدند و از نزدیک بناي قبر را دیدنـد. در این بین، معمار نگاهی به قبر و نگاهی به علامه کرد و پرسـید: آقااجازه میفرمایید سؤال یکنم؟ علامه فرمود:بپرس!

🥀 معمارگفت: ما تاکنون خوانده وشـنیده بودیم که حضـرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام قامتی بلند داشته‌اند، به طوريکه هرگاه بر اسب سوار می‌شدند زانوانایشان برابر گوشهاي اسب میرسیده است. بنابراین باید قبر آن
حضرت طول بيشتري داشته باشد، ولی من میبینم صورت قبر کوچک است! آیاشنیده هاي من دروغ است، و یا کوچکی قبر علت ديگري دارد؟!

🥀 علامه به جاي پاسخ،سـر به دیوار نهاد و به شدت شـروع به گریستن کرد. گریه‌ي طولانی او معمار را نگران ساخت و عرض کرد: آقاي من،چرا منقلب وگریان شدي، مگر من چه گفتم؟!

🥀 علامه فرمود: شـنیده هاي تو درست است، و همانگونه که گفتی حضـرت
عباس علیه‌السـلام قامتی بلند و رشـیدداشته است،ولی سؤال تو مرا به یاد مصائب جانکاه حضـرت عباس علیه السـلام انـداخت...
⬛️ شب نهم// ورقی از دفتر مصائب قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام ⬛️

#حضرت_عباس_علیه_السلام

🩸مقتل
حضرت عباس علیه‌السلام از رفتن به میدان تا به شهادت رسیدن به نقل از کتاب شریف "بحارالانوار"

علامه مجلسی "رحمه الله" می‌نویسد:

📋 لَمَّا رَأى وَحدَتَهُ أتىٰ أخاهُ و قالَ يا أخي هَل مِن رُخصَةٍ؟
▪️وقتی كه
حضرت اباالفضل علیه‌السلام، تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت امام حسین و عرضه داشت: يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من میدهید؟

📋 فَبَكَىٰ الْحسينُ علیه السلامُ بُكاءً شَديداً 
▪️امام حسين عليه‌السلام گريه شديدى كرد.

📋 ثُمَّ قالَ يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي
▪️بعد فرمود: اى برادر! تو علمدار منى، اگه تو شهيد بشوی لشكر من از هم می‌پاشد.

📋 فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِین.
▪️
حضرت عباس علیه‌السلام عرضه داشت: سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از اين منافقین خونخواهى كنم. 

📋 فَقَالَ الْحُسَيْنُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
▪️امام حسين عليه‌السلام فرمود: پس مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن. 

📋 فَذَهَبَ الْعَباسُ و وَعَّظَهُم و حَذَرَهُم فَلَم يَنْفَعهُم 
▪️اباالفضل العباس علیه‌السلام آمد و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد.

📋 فَرَجَعَ إلىٰ أخيهِ فَأَخبَرَهُ
▪️
عباس به سوى امام حسين علیه‌السلام مراجعت کرد و آن حضرت را آگاه نمود. 

📋 فَسَمِعَ الْأطفَالَ يُنادونَ الْعَطَشَ الْعَطَشَ
▪️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش! 

📋 فَرَكِبَ فَرَسَهُ و أَخَذَ رُمحَهُ و الْقِربَةَ و قَصَدَ نَحوَ الْفُراتِ
▪️
حضرت عباس عليه‌السلام بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد. 

📋 فَأَحاطَ به أربَعَةُ آلافٍ مِمَّنْ كانوا مُوَكِّلينَ بِالْفُراتِ
▪️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند. 

📋 و رَمَوهُ بِالنِبالِ فَكَشَفَهُم
▪️او را تير باران کردند ولى او لشكر را شكافت .

📋 و قُتِلَ مِنهُم عَلىٰ ما رُوِيَ ثَمانينَ رَجُلاً حَتّىٰ دَخَلَ الْماءَ.
▪️و بنا به آنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد. 

📋 فَلَمَّا أرادَ أنْ يَشرِبَ غُرفَةً مِنَ الْماءِ ذَكَرَ عَطَشَ الْحسينِ و أهلِ بَيتِهِ فَرَمَىٰ الْماءَ
▪️وقتى خواست مُشتى از آب بياشامد، بياد تشنگى امام حسين علیه‌السلام و اهل بيت آن
حضرت افتاد و آب را ريخت. 

📋 و مَلَأَ الْقِربَةَ و حَمَلَها عَلىٰ كِتفِهِ الْأيمَنِ و تَوَجَّهَ نَحوَ الْخَيمَةِ
▪️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت متوجه خيمه ها گرديد. 

📋 فَقَطَعوا عليه الطَّريقَ و أحاطوا بِه مِنْ كُلِّ جانِبٍ
▪️دشمنان سر راه بر آن
حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند. 

📋 فَحارَبَهُم حَتّىٰ ضَرَبَهُ نوفِلُ الْأزرَقِ عَلىٰ يَدِهِ الْيُمنَىٰ فَقَطَعَها
▪️
حضرت عباس عليه السلام با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع كرد.

📋 فَحَمَلَ الْقِربَةَ عَلىٰ كِتفِهِ الْأيسَرِ فَضَرَبَهُ نوفِلٌ فَقَطَعَ يَدَهُ الْيُسرَىٰ مِنَ الزِّند ِ
▪️آن بزرگوار مشك را به دوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد. 

📋 فَحَمَلَ الْقِربَةَ بِأسْنانِهِ
▪️
حضرت عباس عليه السلام به ناچار مشك را به دندان گرفت. 

📋 فَجاءَهُ سَهمٌ فأصابَ الْقِربَةَ و اُريقَ ماؤُها
▪️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت

📋 ثُمَّ جاءَهُ سَهمٌ آخَرَ فأصابَ صَدرَهُ
▪️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت!

📋 فَانْقَلَبَ عَن فَرَسِهِ
▪️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد. 

📋 و صَاحَ إلىٰ أخيهِ الْحسينِ أدْرِكْني
▪️و فرياد زد: يا اخا ادركنى. 

📋 فَلَمَّا أتاهُ رَآهُ صَريعاً فَبَكَىٰ
▪️وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن
حضرت را ديد كه از پاى در آمده است، به گریه افتاد.

📋 و قالَ الْحسينُ الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي.
▪️ سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه هم فرمود: الان پشتم شكست و بی چاره شدم.

📚بحارالانوار ج۴۵ ص۴١

@ghasemnemati_ir

#حضرت_عباس_علیه_السلام
#معارف_حسینی

⚫️ تاسوعا ، یَومٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَیْنِ...

حضرت امام صادق علیه السلام ضمن روایتی فرمودند :

تَاسُوعَا یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحسَیْنُ (علیه السلام) وَ أَصحَابُهُ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ بِکَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَیْلُ أَهلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَیْهِ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَیْلِ وَ کَثْرَتِهَا
📋 وَاللّهِ لا يَحكُمُ فينَا ابنُ الدَّعِيّ / أطعَنُكُم بِالرُّمحِ حَتّى يَنثَني
▪️و به خدا سوگند كه بى نَسَب (ابن زياد)، نمى تواند بر ما حكم برانَد. شما را آن قدر با نيزه مى زنم تا اين كه خم شود

📋 أضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّى يَلتَوي / ضَربَ غُلامٍ هاشِمِيٍّ عَلَوِيّ
▪️و آن قدر شما را با شمشير مى زنم تا آن كه در هم پيچد ؛زدنِ یک جوان هاشمىِ علوى.

📋 فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حَتّى ضَجَّ أهلُ الكوفَةِ لِكَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم، حَتّى أنَّهُ رُوِيَ أنَّهُ عَلى عَطَشِهِ قَتَلَ مِئَةً وعِشرينَ رَجُلاً
▪️وى، پيوسته مى جنگيد تا ضجّه كوفيان، از فراوانىِ كُشتگانشان، بلند شد. حتّى روايت شده كه او با وجود تشنگى، صد و بيست مرد از آنان را كُشت.

📚مقتل الحسين عليه‌السلام،خوارزمي: ج۲ ص۳۰،
📚الفتوح ج ۵ ص ۱۱۴
📚بحار الأنوار ج ۴۵ ص ۴

@ghasemnemati_ir

#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام

🩸جایی که شمر ملعون هم دلش به حال سیدالشهداء علیه‌السلام سوخت …

در نقلی آمده است:

🥀 یزید ملعون به شمر ملعون گفت: اصلا شد دلت برای حسین «صلوات‌لله‌علیه» بسوزد؟ شمر ملعون گفت: ... آری!

🥀 زمانی که پسرش علی اکبر علیه‌السلام را که از اسب انداختیم صدازد: ادرکنی یا أبتاه! دیدم که حسین «علیه‌السلام» گریه‌کنان همین که بالای نعش زخمی علی اکبرش رسید و نعش جوانش را پاره پاره دید که روی زمینِ خشک و جلوی آفتاب افتاده و زلف و کاکل و خال هاشمی او غرق خون شده، بی‌اختیار خودش را از اسب به زمین انداخت و حالش طوری بود که نتوانست بلند شود و به طرف
حضرت علی اکبر -صلوات الله علیه- برود.

🥀 بلکه خودش را روی زمین می کشید و به
حضرت علی اکبر علیه‌السلام رساند و بدن زخمی او را در آغوش گرفت و صورتش را روی صورتش گذاشت و چنان با شدت گریه کرد که جمیع عالم را سوزاند و از شدت گریه هفت مرتبه صدا زد: وا علیاه! وا ولداه! که عرش و فرش به لرزه درآمد.

📚 سحاب الدموع، نخجوانی،ص۱۸۴ (نسخه خطی)
@ghasemnemati_ir

#حضرت_عباس_علیه_السلام
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام

🩸زخمی که بر بدن مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام مانده و هیچگاه خوب نمی‌شود…

در نقل‌ها آمده است:

🥀 مشهور است که یکی از علماء شبی
حضرت‌ سیدالشهدا علیه‌السلام را در خواب دید با بدن پاره پاره و زخمی فزون از شماره.

🥀 شب دیگر نیز همان خواب را دید و به خدمت
حضرت رسید اما آن حضرت‌ را مشاهده نمود با بدن صحیح مگر دو زخم که یکی بر سر سینه و یکی بر طرف پهلوی آن پشت و پناه عالمیان باقی مانده بود.

🥀 عرض کرد: آن چه بود و این چیست؟ سیدالشهداء علیه‌السلام فرمود: شیعیان مجلسی آراستند و بر من گریستند و اشک چشم ایشان مرهم زخم های من شد.

🥀 عرض کرد: پس این دو زخم چرا باقیست؟
حضرت‌ فرمودند: این داغ فرزندم علی اکبر و برادرم عباس است که هیچگاه خوب نمی‌شود.

📚حزن المومنین فی مصائب آل طه و یس،نجفی کاظمی، مجلس قبل از ولادت امام حسین -علیه السلام

@ghasemnemati_ir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یا ابوفاضل مدد
سخت است یل باشی ولی با دستِ بسته
لعنت بر آن کس که غرورت را شکسته

دیدند روی تو حرم حساس هستند
با یک امان نامه غرورت را شکستند

فامیلِ بد را تو نشد ساکت بسازی
با آبرویت پیش ِ زینب کرد بازی

اما تو فرزند امیرالمومنینی
در معرفت آیینهٔ ام البنینی

شمر و امیرش را چه رسوا ساختی تو
آب دهان بر نامه اش انداختی تو

گفتی که من تا آخرش پای حسینم
با نوکری او امیر عالمینم

ای کاش آقا دیده از دریا نبندد
با ریسمان صبر دستم را نبندد

ای کاش وقت حمله رویم را بگیرد
ترسم که حکم صبر ، بازویم بگیرد

سخت است یل باشی ولی با دست بسته
بینی که نا محرم حریمت را شکسته

من مرده باشم دست زینب را ببندند
وقت زمین خوردن به ناموسم بخندند

با تیر چشمانم الهی پاره باشد
اما نبینم خواهرم آواره باشد

من حاضرم نیزه به چشمانم نشیند
اما کسی یک موی زینب را نبیند

بر صورت من آی لشگر پا گذارید
پوشیه را از روی زینب بر ندارید

سروده سحر تاسوعا سال ۱۴۰۱
#قاسم_نعمتی
#شهید_جمهور
#حضرت_عباس
#تاسوعا
@ghasemnemati_ir
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#مقتل_مستند

◼️ به فدای مظلومی که با آستین، اشک چشمش را پاک می‌کرد...

وقتی که سیدالشهدا علیه السلام از علقمه به خیمه ها برمی‌گشت ، نوشته اند:

و رَجَعَ إلىٰ الْخَيمَةِ و هو يُكَفْكِفُ دُمُوعَهُ بِكُمِّهِ.
▪️ او به خیمه بازمی‌گشت و با آستین لباسش، سيلاب اشک چشمانش را پاک می‌کرد.

فَلَمَّا رَأوهُ مُقبِلاً، أتَتْ إلَيهِ سَكينَةُ، و لَزِمَتْ عَنانَ جَوادِهِ و قالَتْ: يا أبَتاه، هل لَکَ عِلمٌ بِعَمِّيَ الْعَبّاسِ؟ أراهُ أبطَأ، و قد وَعَدَني بِالْماءِ و لَيسَ لَهُ عادَةً أنْ يَخلِفَ وَعدَهُ، فَهَلْ شَرِبَ ماءً أو بَلَّ غَليلَه و نَسِىَ ما وَرَاءَهُ، أمْ هو يُجاهِدُ الْأعْداءَ؟
▪️وقتی که سیدالشهدا علیه السلام نزدیک خیام رسید، حضرت سکینه علیها السلام به استقبال او آمد و عنان ذوالجناح را گرفت و عرضه داشت:
ای پدرجان! آیا خبری از عمویم داری؟
می بینم که او دیر کرده است؛ او به من وعده آب داده و محال است که خلف وعده کند.
آیا آب نوشیده و عطشش فروکش کرده و ما را فراموش کرده است یا در اینکه دارد با دشمنان می جنگند؟

فَعِندَها بَكَىٰ الْحسينُ عليه السّلامُ و قالَ: يا بِنتَاه! إنَّ عَمَّكِ الْعَبّاسِ قُتِلَ و بَلَغَتْ روحَهُ الْجَنانَ.
▪️در این زمان بود که گریه، امان سیدالشهدا علیه السلام برید و فرمود:
عمویت عباس کشته شد و روحش به جنت خدا پرواز کرده است.

📚أسرار الشّهادة، /ص۳۳۸




کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#مقتل_مستند

⚫️ تاسوعا ، یَومٌ حُوصِرَ فِيهِ الْحُسَیْنِ...

حضرت امام صادق علیه السلام ضمن روایتی فرمودند :

تَاسُوعَا یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ الْحسَیْنُ (علیه السلام) وَ أَصحَابُهُ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ بِکَرْبَلَاءَ وَ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَیْلُ أَهلِ الشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَیْهِ وَ فَرِحَ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَیْلِ وَ کَثْرَتِهَا

▪️تاسوعا روزى است كه امام حسين عليه السّلام و يارانش رضوان الله علیهم در كربلا محاصره شدند و آن روز لشكريان شام گِرد هم آمدند و عرصه را به آن حضرت سخت گرفتند. ابن مرجانه و عمر بن سعد لعنهم الله به انبوه لشكر خود خوشحال شدند.

وَ اسْتَضْعَفُوا فِیهِ الْحسَیْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ أَصحَابَهُ رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَ أَیْقَنُوا أَنْ لَا یَأْتِیَ الْحسَیْنَ (علیه السلام) نَاصِرٌ وَ لَا یُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ ، بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِیبُ

▪️ در آن روز امام و يارانش را ضعیف نمودند و يقين كردند كه هيچ يار و ياورى بر امام نخواهد آمد و مردم عراق ایشان را يارى نخواهند كرد. پدرم فداى آن ضعیف‌شدهٔ غریب!



کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
#حضرت_عباس_علیه_السلام
#تاسوعا
#مقتل_مستند


◼️ مقتل حضرت عباس علیه السلام از کتاب شریف"بحارالانوار"

علامه مجلسی "رحمه الله" می‌نویسد:

لَمَّا رَأى وَحدَتَهُ أتىٰ أخاهُ و قالَ يا أخي هَل مِن رُخصَةٍ؟
▪️وقتی كه حضرت اباالفضل علیه السلام، تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت امام حسین و عرضه داشت:
يا أخاه! آيا رخصت جهاد به من میدهى؟

فَبَكَىٰ الْحسينُ علیه السلامُ بُكاءً شَديداً 
▪️امام حسين عليه السلام گريه شديدى كرد.

ثُمَّ قالَ يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي
▪️بعد فرمود: اى برادر! تو علمدار منى، اگه تو شهيد بشوی لشكر من از هم می پاشد.

فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِین.
▪️حضرت عباس علیه السلام عرضه داشت: سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از اين منافقین خونخواهى كنم. 

فَقَالَ الْحُسَيْنُ فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
▪️امام حسين عليه السلام فرمود: پس مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن. 

فَذَهَبَ الْعَباسُ و وَعَّظَهُم و حَذَرَهُم فَلَم يَنْفَعهُم 
▪️اباالفضل العباس علیه السلام آمد و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد

فَرَجَعَ إلىٰ أخيهِ فَأَخبَرَهُ
▪️عباس به سوى امام حسين مراجعت کرد و آن حضرت را آگاه نمود. 

فَسَمِعَ الْأطفَالَ يُنادونَ الْعَطَشَ الْعَطَشَ
▪️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد ميزنند العطش! العطش! 

فَرَكِبَ فَرَسَهُ و أَخَذَ رُمحَهُ و الْقِربَةَ و قَصَدَ نَحوَ الْفُراتِ
▪️حضرت عباس عليه السلام بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد. 

فَأَحاطَ به أربَعَةُ آلافٍ مِمَّنْ كانوا مُوَكِّلينَ بِالْفُراتِ
▪️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند. 

و رَمَوهُ بِالنِبالِ فَكَشَفَهُم
▪️او را تير باران کردند ولى او لشكر را شكافت .

و قُتِلَ مِنهُم عَلىٰ ما رُوِيَ ثَمانينَ رَجُلاً حَتّىٰ دَخَلَ الْماءَ.
▪️و بنا بآنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد. 

فَلَمَّا أرادَ أنْ يَشرِبَ غُرفَةً مِنَ الْماءِ ذَكَرَ عَطَشَ الْحسينِ و أهلِ بَيتِهِ فَرَمَىٰ الْماءَ
▪️وقتى خواست مُشتى از آب بياشامد، بياد تشنگى امام حسين و اهل بيت آن حضرت افتاد و آب را ريخت. 

و مَلَأَ الْقِربَةَ و حَمَلَها عَلىٰ كِتفِهِ الْأيمَنِ و تَوَجَّهَ نَحوَ الْخَيمَةِ
▪️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت متوجه خيمه ها گرديد. 

فَقَطَعوا عليه الطَّريقَ و أحاطوا بِه مِنْ كُلِّ جانِبٍ
▪️دشمنان سر راه بر آن حضرت گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند. 

فَحارَبَهُم حَتّىٰ ضَرَبَهُ نوفِلُ الْأزرَقِ عَلىٰ يَدِهِ الْيُمنَىٰ فَقَطَعَها
▪️حضرت عباس عليه السلام با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت را قطع كرد.

فَحَمَلَ الْقِربَةَ عَلىٰ كِتفِهِ الْأيسَرِ فَضَرَبَهُ نوفِلٌ فَقَطَعَ يَدَهُ الْيُسرَىٰ مِنَ الزِّند ِ
▪️آن بزرگوار مشك را به دوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد. 

فَحَمَلَ الْقِربَةَ بِأسْنانِهِ
▪️حضرت عباس عليه السلام به ناچار مشك را به دندان گرفت. 

فَجاءَهُ سَهمٌ فأصابَ الْقِربَةَ و اُريقَ ماؤُها
▪️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت

ثُمَّ جاءَهُ سَهمٌ آخَرَ فأصابَ صَدرَهُ
▪️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت!

فَانْقَلَبَ عَن فَرَسِهِ
▪️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد 

و صَاحَ إلىٰ أخيهِ الْحسينِ أدْرِكْني
▪️و فرياد زد: يا اخا ادركنى. 

فَلَمَّا أتاهُ رَآهُ صَريعاً فَبَكَىٰ
▪️وقتى امام حسين عليه السلام آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد 

و قالَ الْحسينُ الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي.
▪️امام حسين فرمود: يعنى الان پشتم شكست و بی چاره شدم.

📚بحارالانوار ج۴۵ص۴١




کانال معرفتی "معارف الشیعه"
@maaref_shiaa
یا ابوفاضل مدد
سخت است یل باشی ولی با دستِ بسته
لعنت بر آن کس که غرورت را شکسته

دیدند روی تو حرم حساس هستند
با یک امان نامه غرورت را شکستند

فامیلِ بد را تو نشد ساکت بسازی
با آبرویت پیش ِ زینب کرد بازی

اما تو فرزند امیرالمومنینی
در معرفت آیینهٔ ام البنینی

شمر و امیرش را چه رسوا ساختی تو
آب دهان بر نامه اش انداختی تو

گفتی که من تا آخرش پای حسینم
با نوکری او امیر عالمینم

ای کاش آقا دیده از دریا نبندد
با ریسمان صبر دستم را نبندد

ای کاش وقت حمله رویم را بگیرد
ترسم که حکم صبر ، بازویم بگیرد

سخت است یل باشی ولی با دست بسته
بینی که نا محرم حریمت را شکسته

من مرده باشم دست زینب را ببندند
وقت زمین خوردن به ناموسم بخندند

با تیر چشمانم الهی پاره باشد
اما نبینم خواهرم آواره باشد

من حاضرم نیزه به چشمانم نشیند
اما کسی یک موی زینب را نبیند

بر صورت من آی لشگر پا گذارید
پوشیه را از روی زینب بر ندارید

سروده سحر تاسوعا سال ۱۴۰۱
#قاسم_نعمتی
#حضرت_عباس
#تاسوعا
@ghasemnemati
#مرثیه_حضرت_عباس علیه السلام
#حضرت_عباس علیه السلام
#تاسوعا


رفتی و بی سروپاها همگی شیر شدند
بامن و عمه سر پوشیه درگیر شدند

فاطمیات حرم یک شبه تحقیر شدند
دختران پای سر تو همگی پیر شدند

نیزه از حنجر آشفته ی تو کار کشید
رفتی و کار عقیله سر بازار کشید



#قاسم_نعمتی

@karimegharib