«بیحرمتی... همهجور توهین و بیحرمتی را من در این کشور نسبت به خودم دیدم. منجمله اسم تودهای که به روی اسم من گذارده شده است. فحشی از این بدتر من در این کشور ندیدم، که به من تودهای بگویند، یعنی نوکر روسها و پستتر از این نوکر طبریها.
مردم احمق مرا تودهای میپنداشتند. احمقها! پس چرا امروز من در روسیه نیستم؟ پس چرا امروز من گرسنهام. برای اینکه زاد و بومم را دوست داشتهام و دوست دارم.
من گرسنهام، من بیخانمان هستم، در تمام این اراضی وسیع یک خانهی کوچک هم که اختیار آن با من باشد ندارم.
من آیندهی سیاه دارم، خانلری و صفا و نفیسی و هزاران کسان دیگر ماهی هزارها تومان عایدی دارند...».
از یادداشتهای روزانهی نیما
در برگزیدهی آثار نیما یوشیج (نثر به انضمام یادداشتهای روزانه)
به کوشش سیروس طاهباز