عاشقی همه اسيری است و معشوقی همه اميری. میان امير و اسير گستاخی چه مناسب است؟ «مالِلتراب و ربَّ الارباب»؟
[ خاک را با عالم پاک چه نسبت است؟ ]
عاشق را عشق آشنا است.
اگر اسير خواهد كه انبساط كند، خود اسيری او حجاب او آید، كه از ذلت خود یارای آن ندارد كه گرد جناب عزت او گردد به اسم گستاخی، و اگر امير خواهد كه انبساط كند اميری او هم حجاب او شود كه عزت اميری او با اسيری و ذلت مجانس و مناسب نیست. اگر قدرت صفت امارت گردد و از صفات عزّت خود آن اسير را صفات دهد و از خزاین دولت خود او را دولت دهد، پس به جام اكرام بی انجام او را مست كند،و سررشته ی تمییز از دست كسب و اختیار او فرا ستاند، تا سلطنت عشق كار خود كردن گيرد. عاشق در میانه بنده ی عاجز و اسير عشق است.
و عشق سلطنت دارد.
تا عاشق مست جام شراب عشق است، از دایره ی عذر و عتاب بيرون است و بر او تكلیف و مؤاخذه ای نیست. اگر وقتی هشیار شود و علم و تمیز و ادب باز پای در میان نهد گوید:
گر در مستی حمایلت بگسستم
صدگوی ز زر، باز خرم، بفرستم
عجبا كار تو!
سوانح العشاق / احمد غزالی