Смотреть в Telegram
‍ ‍ هوایی بود! به یکصد و چند ضربه که ---- بشمار!    و شمرد    گزیدن لب پایین شروع شد و قطع برق تصدیق تاریکی! اجبار و جمع کردن چیزی شبیه نور بود   از پشت دریچه‌ی سلولش! محبوب من چرا گل شب بو می‌کاشت زیر سنگی دشوار و  فکر می‌کرد  به جفتگیری عقرب‌ها؟ فردا شدنی بود و شد و  من هم‌زمان  در چند مکان متواری و ربوده شدم    و  یا در یکی از سپیده‌دمان تیرباران       و یا خبر اما داغ  و برشته بود و عقرب‌های زرد و سیاه را به تنور می‌چسباندند شاطرها نان سرشته به عقرب  بلعیدن داشت! مرده بودم و از ترس ولی سر  از پنجره درآوردم یک دقیقه و  اسمش را گذاشتم آزادی! تیرهوایی  به اختیار بود! هل داد مرا وسط وسط‌های جمعیت ترس از جان خودش ترسیده بود بعد دوباره دست به دست و دستگیر  شدم به جرم قطعه قطعه شدن-ها ها! فراقی اگر نیفتاده بود وسط ما   شاید چشم‌های خندانش را می‌گذاشت این  وسط و شاید و هی... علی باباچاهی تیر ماه - ۲۴ - ۱۴۰۱ #علی_باباچاهی #گرد_همایی_شاعران_پیشرو_مهاجر #اروپا_امریکا_و https://t.center/gerdehamaeiadabitate
Telegram Center
Telegram Center
Канал