شبانهشرطاست بیتو در دلِ شبها گریستن
کردنْ بیانِ شوق و در اَثنا گریستن
بی آه و اشک، چاشنیای در حیات نیست
یا سوختن در آتشِ دل یا گریستن
کارم گریستن بُوَد اَندر فراقِ دوست
[گاهی] به دیده، [گاه به] اعضا گریستن
چون شُکرگویِ گریه نباشم؟ که هیچْ یار
آبی بر آتشم نزد اِلّا گریستن
عیش و غمِ زمانه دو روزست، هوش دار!
امروز خنده کردن و فردا گریستن
درخوردِ گُلفشانْمُژهای دامَنیْم نیست
میبایدم به دامنِ صحرا گریستن
با من، حدیثِ گریهٔ یعقوب میکنند
یاران نکردهاند تماشا گریستن
ابرِ بهار گو که پس از گریههای زار
بِنْمایَمَش طریقِ دوبالا گریستن
دارم ذخیره در شکنِ آستینِ بخت
صد گُل، یکی زِ جملهٔ آنها گریستن
از رشکِ نامهٔ تو، دبیرانِ خصم را
املا گریستن بُوَد انشا گریستن
• طالب آملیبزم ادب، میرزا غازی بیگ ترخان
(تصحیح: سید حسامالدّین راشدی)•
@Gardvaare