#حضرت_اباالفضل_ولادت جهان شد غرق نور از طلعت پرنور یک دلبر
که او از دلربایان دو عالم برده دل ، یکسر
عجب نوری خدا بخشیده بر این قرص نورانی
که شد شرمنده روی منیرش ، خسرو خاور
عجب بوی دلاویزی گل امّ البنین دارد،
که عطر آگین فضای عشق شد زین بوی جان پرور
زمین گویا صفای جنّت الفردوس بگرفته
شکوفا تا که این گل گشت در گلخانه حیدر
به پاس جشن میلاد همایون ابو فاضل
گرفته عرش و فرش و کرسی و لوح و قلم زیور
برای عرض تبریک ولادت ، جانب یثرب
گشوده با دو صد شوق و شعف جبریل بال و پر
علی بگرفته در آغوش جان قنداقه ی او را
بگیرد بوسه ها از دست او با چشم پرگوهر
علی داند که در راه حسین این دست ها از تن
جدا گردد ز تیغ خصم سفّاک ستم گستر
از آن روزی که از مادر ولادت یافت تا آخر
بود او وقف یاری حسین فرزند پیغمبر
مطیع محض فرمان حسین بن علی آمد
بود در محضر سالار خود چون عبد فرمانبر
اگر چه بهر این گوهر صدف ام البنین باشد
ولی زهرای اطهر خوانده خود را بهر او مادر
عیان شد شیرزادی از درون بیشه ی قدرت
که دارد بهره های وافری از حیدر صفدر
خطیب کعبه آمد تا که با یک خطبه ی غرّا
به هم ریزد بساط ظلم و جور خصم بد اختر
علمدار حسین آمد که تا در کربلا او را
بود درگیرو دارنیزه و شمشیروخون ، یاور
به دنیا آمد آن جنگاور غرّان که در میدان
فقط از یک نهیب او بلرزد پیکر لشکر
خدای صولت و قدرت که در میدان خونریزی
ندارد خوفی از شمشیر و تیر و نیزه و خنجر
اگر اذنش دهد در عرصه پیکار مولایش
به جا ماند ز برق تیغ او صد تل خاکستر
بود این نازنین سقّای طفلان پریشانی
که از سوز عطش افتد به جسم و جانشان آذر
بود سقّای دشت نینوا اما چه سقّایی
که خود ازتشنه کامی پای تاسرمی شود اخگر
نظر کن دفتر عشّاق سالار شهیدان را
ببین نام ابالفضلش بود در صدر آن دفتر
نه تنها نخل دین از خون او سیراب میگردد
که باغ عشق از او می شود بسیار بار آور
نگاه لطف او سازد تمام خلق را سلمان
مپندار این که سلمان است از عبّاس والاتر
به قول حضرت سجّاد ؛ بر قدر و جلال او
یقیناً هر شهیدی غبطه خواهد خورد در محشر
شود کار خدایی از گل امّ البنین ظاهر
مگر او قدرت ذات الهی را بود مظهر؟!
به دست آوردم از گفتار نغز آل پیغمبر
که اسرار الهی در دل پاکش بود مضمر
ندیده چشم گردون همچو او جان برکفی صادق،
نبوده مثل او فانی کسی در حجّت داور
بود بر حلقه فضل و کمال و معرفت ، مرکز
بلی گردونه ی عشق و وفا را بهترین محور
سر تعظیم بر درگاه آن سرور فرود آرد
صفا و مروه و بیت و منا و زمزم و مشعر
بود این نازنین دلبر همای تیز پروازی
که بگشاید فراز قلّه قاف ادب ، شهپر
ندارد در وفاداری و ایثار و ادب ، همتا
نباشد غیر اهل البیت از او هیچ کس ، بهتر
جوانمردی ، شرافت ، فضل و احسان را پدر باشد
نزاید مادر هستی اباالفضلی چو او ، دیگر
به گوش جانم از پیر خرد اکنون ندا آمد
مشو ای عاشق عبّاس غافل از علی اکبر
بماند شرح اوصافش که از دید ولیّ الله
بود ممسوس با ذات الهی آن گل احمر
بخوان عبّاس را باب المراد هر گرفتاری
چرا چون نا امید از او نگردد مؤمن و کافر
نه تنها پیروان راستین عترت طاها
که هر کس میزند چون حلقه بر درگاه لطفش سر
توسّل بر ابوفاضل بود اکسیر ذواالقدری
که جان مرده را القا نماید باز در پیکر
یقیناً وا شود هر عقده ی سر در گم از کارش
اگر گردد دخیل حضرتش هر بنده ی مضطر
یهود و گبر و زرتشتی و آسوری و نصرانی
زند از تربت پاکش به فرق جان خود ، افسر
به روز حشر از بهر شفاعت از گنهکاران
دو دست نازنین اوست با صدّیقه اطهر
برای شیعیان ای "
ملتجی" عبّاس در محشر
به فرمان پدر از حوض کوثر پر کند ساغر
#علیاصغر_یونسیان #ملتجی https://telegram.me/ganjine5