🌺 تایپ کننده و ویرایش کننده از : جناب آقای کربلایی مجتبی' نقوی
🌺#حضرت_علی_ع_مدح#مدحیه#مولودیه_حضرت_علی_عمرحوم جلال الدّین ابوالفضل عنقا
مرا ببخش ساقیا، ز خُمِّ عشق ساغرا
بزن به دامنِ خرد، ز یک پیاله اخگرا
بریز مِی که تا شود، دِماغ جان معطّرا
زجامِ مِی مگر رود، برون خمارم از سرا
که جامِ باده آذر است و جانِ من سمندرا
حجابِ روی آن صنم، نه غیرِ خودپرستیَم
بود ز خود پرستیم هماره جهل و مستیَم
شد این غرور و مستیم حجابِ روی هستیم
بریز باده تا بَرَد ز جان فتور و سُستیم
که اوفتاده ام بسی ز فرطِ غم مکدّرا
مرا مهی است دلربا که کرده مِهر را خجل
به پیشِ نورِ او مهِ سماست منفعل
سرشته است از ازل مگر به نورش آب و گِل
که هر که بیندش روَد ز دست اختیارِ دل
بهر خَمِ کمندِ او هزار دل مسخّرا
هوای زلفِ پر خمش بلای جان و دل شده
دلی که دید روی او چو سرو پا به گِل شده
همه بتانِ کاشمر، ز شرمِ او خجل شده
ز پرتوِ جمالِ او نجوم منفعل شده
چو روی او به موی او نه مِهر و ماه و اخترا
بده شراب ساقیا، به عشقِ روی آن پری
که نیست کارِ عاشقی چو بارِ عقل سرسری
میانِ عشق و عقل اگر، کنی به عشق داوری
بوَد فنایِ مطلق این و آن بخویش پروری
که خام و پخته را کجا، کند کسی برابرا
هر آنکه دید روی او بهشت را چه می کند؟
به کعبه چون رسد کسی، کِنشت را چه می کند؟
به وصلش آنکه می رسد، نوشت را چه می کند؟
برون ز آب و گِل بگو که خشت را چه می کند؟
هوای ما بدر بُوَد، از این رواقِ ششدرا
مدام جمعِ عاشقان، به ذکر و گفتگوی تو
نه من، که هست جز و کلّ، در آرزوی روی تو
تو قطبِ عالمی و این، جهان به گِردِ کوی تو
که رنگِ روز و زنگِ شب، بُوَد ز روی و موی تو
ز هستی تو هست ها، روان به چرخِ چنبرا
خدیوِ جز و کل علی، که هستی ام از او بُوَد
هماره حقّ منجلی پرستی ام از او بُود
اگر شکسته ام، ولی درستی ام از او بُود
از این شراب خورده ام که مستی ام از او بُود
کلامِ ناطق است علی و هم لسانِ داورا
ولیّ حقّ ذوالمنن، وصیّ صدقِ مؤتمن
صنیعِ جمله ماسوی، ابوتراب، ابوالحسن
شهِ سریرِ هل اتی خبیر و سرّ و هم علن
که وصفِ ذاتِ پاک او، برون بُود ز هر سخن
که طورها، بدورها، نموده خود مکرّرا
به شهرِ علمِ مصطفی، شهِ ولایت است در
ز در به شهر چون شوی، مصون بمانی از خطر
از این در است گر شوی، ز شهرِ علم باخبر
براه راست نِه قدم، ز رهروان مپیچ سر
سر اَر نهی به درگهش، شوی به خلق سرورا
رسد به حقّ حق،ّ به حق، کرا که شد علی ولی
که ذاتِ حق به جز علی، نداشت مظهری جلی
صراطِ مستقیم جو، ز مِهرِ مرتضی علی
اگر موحّدی ره این بود رها کن احولی
به جانِ دوست جز علی، مجو به دوست رهبرا
علی مقیمِ هر مکان، علی مکینِ لامکان
امیر، غیرِ او مدان، در این جهان در آن جهان
علی عیان، علی نهان، به جز علی نه حکمران
علی خدای انس و جان، گمان بد مبر بر آن
بدین عقیده ثابتم، به روز عرضِ محشرا
به مِهر او چو واثقم، کشم شراب بیغشا
ز لعلِ شاهدان خوش، ز چشمِ شوخ مهوشا
خوشا کسی که می خورد، ز خُمّ عشقِ وی خوشا
بریز می که تا بَرد، برونم از کشاکشا
به حقِّ حق که مِهر وی، به دل مراست مضمرا
ز بندگانِ این درم، علی علی علی علی
ز فقر بر سر افسرم، چو آفتابِ منجلی
به جمله خلق سرورم، چو شد مرا علی ولی
به جز علی نه رهبرم، که رسته ام ز احولی
به قافِ عشقِ حیدرم، گشوده اند شهپرا.
التماس دعای فرج
@ganjine5