#مجنون_مفتونمن نه تنها مستم از جام تولّای علی
انفس و آفاق سرمستند ز صهبای علی
بر ندارم دست از این دعوی چو میثم گرکِشند
بر سَرِ دارم چه پروا از تولّای علی
عشقم این بس درکتاب سینه با کِلک خیال
عشقبازی می کنم با نام زیبای علی
دستم از دامان وصلش کوته و کرم ،افتاده ام
تا بگیرد دستم از لطف و کرم ،پای علی
کافرم خواند ز غفلت زاهد جنّت پرست
جرم من عشق است آن هم عشق والای علی
گر کند تکفیر معذور است زاهد ، زان که او
نیست واقف از رموز خطّ مینای علی
از ازل ساغر پرستم در خرابات مغان
مست مستم تا اَبَد از چشم شهلای علی
گر بنازم بر سلاطین جای دارد زان که من
بنده ام از بندگان باب اعطای علی
عاشقم پروا ز شمشیر حوادث کی کنم
زخم تیغم تاج سر گردد ز سودای علی
گر نمی داند بداند زاهد از شوق ولا
عاشق مجنونم و
مفتون شیدای علی
درکمال و حلم و علم و حکمت و فضل و خرد
عالم خلقت به خود کی دیده همتای علی
هر چه خوانی جزخدا درپایة خلقت سزاست
برتر از وهم و گمان است شأن عظمای علی
عارفان هرگز به دنیا دل نبندند از صفا
در جهان ، دنیای دیگر هست دنیای علی
در کمالش نقص باشد گر تمنّایی کند
مرد عاقل از علی، غیر از تمنّای علی
خِضر ،گردد در جهان یابد حیات جاودان
رشحه ای هرکو چشد از فیض دریای علی
صد هزاران چون ارسطو را پرستوکرده است
گوشه بام کمال و فضل اعلای علی
حکمت آموز است بر طوطی افلاطونیان
مرغ دست آموز علم عالم آرای علی
حکمت آموزند باید فیلسوفان جهـان
از علی نه، بلکه از اصحاب دانای علی
جستجو درکعبه تا کی آگهی می بایدت
در دل ویران عشّاق است مأوای علی
هرکه دردل حبّ دنیا را دهد جا، جاهل است
در دل عارف نگنجد جز تولّای علی
بند بند پیکرم را گر کنند از هم جدای
آید از هر بند بندم چون نی ، آوای علی
آب می شد دل درون سینه نام آوران
از صفیر ذوالفقار آتش آسای علی
از دل دوزخ بر آرم سر نباشد روز حشر
گر به ذیل نامه ام (شبخیز) امضای علی