#متن_اوراق_محبت_دیدنی_است ✍متن اوراق محبّت
دیدنی است قصّه ی عشق علی بشنیدنی
استاز کلام پر حلاوت قند گیر
وز بزرگان طریقت پند گیر
عشق مولا قوّت دل می دهد
پند بر مجنون و عاقل می دهد
این حکایت باشد از اهل نفاق
بشنو از من چون فتاده اتّفاق
از دورویان زمان مصطفی
از صحابه اهل نیرنگ و دغا
صبحگاهان سوی مسجد او روان
مضطرب آسیمه سر ناله کنان
کای رسول ا... بر دادم برس
دیده ام صدمه به فریادم برس
از گذرگاهی که میکردم گذر
شد سگی ناگاه بر من حمله ور
سگ چه سگ گوئی که گرگ اندر شب
استصاحبی دارد یهودی مذهب
استسگ چه سگ هار
است دندانم زده
زخم ها بر جسم و بر جانم زده
این منم با جامه های پاره ای
یا رسول ا... بنما چاره ای
چون شنید این شکوه را پیک خدا
ذرّه ای هرگز نکردی اعتنا
باز فردا واقعه تکرار شد
شدّت آن حادثه بسیار شد
از صحابه یک نفر با ترس و بیم
با لباس پاره و حالی وخیم
رو به سوی احمد مختار کرد
از وجود حادثه گفتار کرد
کای رسول ا... وی خیر البشر
نیست در این شهر امنیّت دگر
در فلان نقطه سگی بیمار بود
بدتر از درندگان هار بود
او زده بر دست و پایم زخم ها
چاره ای اندیشه کن یا مصطفی
تا رسول ا... بشنید این سخن
گفت باز آیید ای اصحاب من
کوچه ها طی شد در آن گفت و شنود
شد سراغ خانه مرد یهود
کوبه را کوبید تا در باز شد
غمزه های عاشقی آغاز شد
آن یهودی مرد آمد با وقار
تا بگیرد پیش پیغمبر قرار
کور بود امّا جمال یار دید
آن دل غافل دل و دلدار دید
گفت با احمد مشرّف مرحبا
سرفرازم کرده ای یا مصطفی
دیدن روی تو درک لذّت
استهمکلامی با تو فوق عزّت
استمن سرا پا گوش هستم ای نکو
هر چه می خواهد دل تنگت بگو
گفت با احمد یهودی این سخن
رو سگ خود را بیاور پیش من
گر چه گفتار تو گفتاری نکوست
لیک نزد تو سگی درنده خوست
ما از این درنده خویی ناخوشیم
سگ اگر شد هار او را می کشیم
آن یهودی رفت بعد از اندکی
ناگران برگشت همراه سگی
تا که چشم سگ به پیغمبر فتاد
او به اذن حق زبان را بر گشاد
کای رسول امجد خیر الانام
السّلام ای ختم مرسل السّلام
گفت احمد کای سگ این رهگذر
کرده ای چندیست ایجاد خطر
سلب آسایش نمودی از محل
ای سگ بدتر ز روباه دغل
از هجومت عدّه ای در وحشتند
ساکنان کوچه بی امنیّتند
حکم ما اینست نابودت کنیم
آتش افروزیم تا دودت کنیم
سگ چو بشنید از پیمبر این سخن
اشک ریزان گفت ای مولای من
آن دو شخصی که ز من آزرده اند
نام حیدر را به زشتی برده اند
ای امیر عالم جن و بشر
چیست جرم من در این کوی و گذر
سد راهی کرده ام تنبیه کن
گر گناهی کرده ام تنبیه کن
دومی هم بد سیر چون اولی
استکارشان دشنام دادن بر علی
استظاهراً عرض ارادت می کنند
باطناً هر دو خیانت می کنند
مخفیانه چون که خلوت می کنند
بر پسر عمّت اهانت می کنند
این دو تن یعنی دو دشمن با علیست
من سگم امّا شعارم یا علیست
با چنین توصیف کلب این درم
پاسدار آستان حیدرم
صاحبم گر چه یهودی مذهب
استدر ادب بین یهودی ها تک
استچون پیمبر این سخن از سگ شنید
اشک شد از دیدگان او پدید
گفت پیغمبر به آن مرد یهود
این سگ از من عقده ی دل را گشود
نسل عاصی مستحق کیفر
استآن سگ از شخص منافق بهتر
استگفت با مرد یهودی مصطفی
قدر این سگ را بدان دارد وفا
عشق یعنی در تولّا سوختن
حق شناسی را ز سگ آموختن
تا یهودی واقف از اسرار شد
دیدۀ حق بین او بیدار شد
گفت حق را با نبی بشناختم
عشق را من با علی بشناختم
بر وصی تو یقین دارم یقین
جان به قربان امیرالمومنین
من شهادت می دهم پیغمبری
بر رسولان دو عالم سروری
یا محمّد اهل ایمان گشته ام
گر قبول افتد مسلمان گشته ام
ماجرای سگ که بحث روز بود
در نتیجه معرفت آموز بود
سیّد «خوشزاد» یکپا مرد باش
با محبّان علی همدرد باش
کاش آن سگ زنده در ایّام بود
گاه در کوفه گهی در شام بود
کوفیان ظلم فراوان کرده اند
چون علی را خانه ویران کرده اند
چون خیانت بوده
است در ذاتشان
حق کشی مهمان کشی عاداتشان
سنگ کی می زد عجوزه بر شهید
این چنین سگ کوفیان را می درید
ماجرای سگ حقیقت عبرت
استصلح کردن با منافق ذلّت
است.