Смотреть в Telegram
یلدا آموزگار امید 🔅 #جواد_رسولی 🔹 من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید /... من خواب ستارۀ قرمز را / وقتی که خواب نبودم دیده‌ام. نه تنها فروغ فرخزاد، که هم‌تبارانِ ما نیز در بیداری خواب دیده‌اند؛ خوابِ اهریمنی که قصد جان خورشید کرده است، و ازاین‌رو شبِ یلدا را به پاسبانی زایش خورشید بیدار می‌ماندند. خوابی را که یک نفر ببیند بارها تجربه کرده‌ایم. آن را رؤیا می‌نامیم؛ و خوابی را که یک قوم (ملت/تبار) دیده‌اند، اسطوره می‌نامیم. اسطوره‌ها را در بیداری خواب دیده‌ایم و دیده‌اند، و چونان هرآنچه واقعی است، واقعی می‌دانیم؛ و همان‌گونه که رؤیاهای فردی را به خوابگزاران عرضه می‌کنیم تا آن‌ها را رمزگشایی کنند (تعبیر رؤیا) خواب‌های قومی-تباریِ خود را نیز به خوابگزاران این میدان (اسطوره‌شناسان) عرضه می‌کنیم تا گوشه‌گوشۀ آن‌ها را واکاوند و رمزگشایی کنند. باززایشِ مهر در فردای شب یلداْ خوابی است که هم‌تبارانمان در آغازینه‌های زمانِ فراتاریخی-اسطوره‌ای در بیداری و با هوشیاری دیده‌اند. 🔸بی‌‎راه نبوده که خورشیدِ فردای یلدا از اسطوره به اوسانه راه یافته و در روایات مردمی-دینی بازخوانی و بازگویی شده است؛ چرا که دیوارۀ بین اسطوره و افسانه گاه نادیوار و ناپیداست. و همزمان با این بازروایی است که چونان سنگ‌های بستر رودخانه، پیدا و ناپیدا در گسترۀ ایرانشهر (ایران فرهنگی؛ حوزۀ تمدن فرهنگ ایرانی؛ از این کران تا آن کران) مانده است. 🔅به‌جانْ اسطورۀ باززایش مهر را گرامی می‌داریم و به امروزیان و فردائیان با افتخار و سُرور می‌گوییم: شب‌چله فرخنده و شادباد به نیکی روان تو بنیاد باد چراغ دلت روشن از آرزو مرامت دهش، همره داد باد 🔹در پیوندی دیدنی با نیاکانمان، به پاسدارای زایش خورشید برمی‌خیزیم و با شب‌زنده‌داریِ خود شب یلدا را احیا می‌کنیم. این بیدارمانی برای دفع حملۀ اهریمن است. او قصد جانِ خورشید کرده است. سیاهی می‌خواهد نگذارد مِهر زاده شود، اما ما با مهرْبانی خود، او را تَرد می‌کنیم. این نبرد مهرانگیز و مهرآفرین و مهرآورِ ما، با بیداری و آگاهی و از خودگذشتگی و زدودن خوابْ ملازم است، و بی امید به آن رخداد باشکوه، و بی یاس‌زدایی ممکن و مؤثر نمی‌شود. 🔸ما در پهنای فرهنگ سُترگِ مردم ایرانِ فرهنگی، این شب را "شبِ چله" می‌نامیم. شب چله پیام‌آور نوشوندگی است؛ و این نو شدن با گذر از تاریکیِ بلند این شب ممکن می‌شود. از همین روست که یلدا چون زمستان است و فردای آن چون "نوروز". نوروزی که سالی "نو" و "روزیِ نو" و روزگاری تازه است و در دلِ یلدای زمستانی زمزمه‌ای به پژواک سر داده و می‌گوید: به‌رغمِ میل زمستان، بهار آمدنی‌ست نگار آمدنی‌ست، نوبهار آمدنی‌ست @Gahnevise 🔹در اندیشۀ اسطوره‌پرداز آدمی، کیهانْ واحدی زنده است که زاده شده و گسترش یافته و در آخرین روز سال (بگیریم در شب چله/یلدا) می‌میرد تا دوباره زاده شود. "کیهان" و "زمان" پیوندی ناگسستنی دارند و از این روست که سه‌گانۀ "زادن"، "مرگ" و "باززادن" در این گسترۀ "کیهان-زمان" معنایی دیگرسان از آنچه رایج است می‎یابد و این چرخه هم کمال و هم نوشوندگی و هم تقدسی بنیادین را یادآور می‌شود؛ چرخه‌ای که همواره در جهانِ فکر و خیال، و طبیعت و گیتی می‌بینیم و باید بازبینیم: زادن، مرگ و باززادن. و این سه‌گانی امیدآفرین و جاودان‌تکرار را به‌گونه‌ای نمادین و پُررازورَمز در اسطورۀ "ققنوس" می‌بینیم: مرغی بی‌مانند که می‌میرد و نمی‌میرد؛ و باززادنی پدیدار می‌کند؛ می‌میرد و در پس یلدای مرگ خود، خورشیدوار ققنوس‌بچه‌ای را به هستی پیش‌کش می‌کند؛ و با موسیقار منقارش و آتشِ افروخته از پیکرش، هزاران نغمه و نور و جوانی می‌آفریند. جایگاه یلدا / شب چله در سه‌گانۀ زادن و مرگ و باززادن در میانۀ مرگ و باززایش است. 🔅یلدا آموزگار امید است و دشمنِ اهریمنِ سیاهِ ناامیدی؛ و این نه امروزین است و نه دیروزین؛ که از هزاره‌هایی دور در روان فرهنگیِ ایرانشهر روییده و رویانده است؛ و رونده است تا به فردا و فرداها هنوز با همه دردم امید درمان است که آخِری بُوَد آخر شبان یلدا را (سعدی) @Gahnevise #یلدا #چله #شب_چله #اسطوره #خورشید #مهر #زایش #مرگ #باززایش #امید #افسانه #فرهنگ_مردم #فولکلور #آیینها https://t.center/GahNevise/944
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств