Смотреть в Telegram
*مهستی و ریش! در ادبیات کلاسیک فارسی، معشوقِ مذکر تا زمانی که ریش درنیاورده و نوجوان است، محبوب و خواستنی است و زمانی که ریش و سبیل او سبز شد و سیاهی بر سفیدی غلبه کرد، دیگر جذابیتی برای عاشق ندارد. در اشعار بسیاری از شاعرانِ مرد، مضامین مربوط به نکوهشِ معشوق ریش دار را میتوان دید؛ چنانکه در اشعار سعدی،معشوق بی ریش چون آهو تشبیه شده و همان آهوی خواستنی، وقتی ریشش در آمده، به یوزپلنگ بدل گشته است. (جهت نمونه های بیشتر، رک: نمط هفتم از نزهت المجالس؛ باب بیست و پنجم خلاصه الاشعار فی الرباعیات و شاهدبازی در ادب فارسی) اما جالب توجه اینجاست که یکی از مضامین پر تکرار در مجموعه اشعار منسوب به مهستی گنجوی نیز ریش معشوق است. درواقع، از تکرار این مضمون در رباعیات مهستی، چنین برداشت می شود که پسند این شاعر زن نیز به مانند شاعران مرد، معشوق بی ریش بوده است. فقط به ذکر نمونه هایی از این قبیل بسنده میشود؛ رباعی زیر در مونس الاحرار به نام وی درج گشته است: تا با زنخ تو آشنا شد ریشت بر روی تو انگشت نما شد ریشت ریش آوردی و کنده ای می دانم ور زانکه نکنده ای کجا شد ریشت (مهستی چ شهاب: 41؛ مهستی چ دهقان: 111) یا در نزهت المجالس آمده: روی تو که مه را ز خود افزون ننهد سر بر خط کس به هیچ افسون ننهد آورد خطی به گرد خود تا خوبی از وی همه ساله پای بیرون ننهد (دهقان: 120) نیز دو رباعی در بیاض علامرندی: نقاش ازل تا دل من خون نشود شوق دل من چو حسنت افزون نشود از مشک خطی به گرد روی تو کشید تا حسن تو از دایره بیرون نشود (دهقان: 120) ای شکر تو بار نبات آورده خط تو به خون من برات آورده این سبزۀ تو دمیده خضری دگر است منزل به لب آب حیات آورده (دهقان: 136) در عرفات العاشقین: بر عارض یار من سپهر از انگشت منشور زوال حسن او خواست نوشت پیش اندیشی نمود آن حور سرشت زان پیش که دوزخی شود شد به بهشت (شهاب: 41؛ دهقان: 110) و دو رباعی زیر از جنگی متعلق به سدۀ نهم: خطت چو بنفشه از گل آورد پدید آورد خطی که بر سر ماه کشید پیوسته ز شب صبح دمیدی اکنون آشوب دل مرا شب از صبح دمید (دهقان: 121) رخسار تو مشک است سر زلف تو خون ای جان و جهان ولیک کی دانی چون رخ مشک ولی ناشده در نافه هنوز خون زلف ولی آمده از نافه برون (دهقان: 134) آیا مهستی نیز با تن دادن به سنت ادبی غالب، به سرودن این رباعیات پرداخته است؟ یا در واقع، جذابیت معشوق بی ریش در نظر این زن شاعر بیش از معشوق ریش دار (مثلاً همسر) بوده است؟ به گمان نگارنده، برخی جامعان رباعیات مهستی، هر جا و از هر کسی، رباعی با مضمون ریش دیده اند، به نام مهستی ثبت کرده اند؛ چنان که رباعی زیر با استناد به نزهت المجالس (ص 361) از رضیه گنجه ای است و به نام مهستی نیز درج کرده اند : آن زلف نگر سر به سمن آورده برگرد سمن مشک ختن آورده گویند خطی است آنکه گرد رخ اوست خطی است ولی به خون من آورده (شهاب: 65) رباعی رضیه، مضموناً شبیه به رباعی زیر است که در بیاض علامرندی به مهستی نسبت داده شده است و نوعی تحبیب نیز در هر دو رباعی مشهود است: ای شکر تو بار نبات آورده خط تو به خون من برات آورده این سبزۀ تو دمیده خضری دگر است منزل به لب آب حیات آورده ایضا رباعی: خطی که فلک بر رخ دلخواه نبشت ... که در نزهت المجالس به صالح بیلقانی و در متن قدیم خلاصه الاشعار فی الرباعیات (سفینۀ تبریز) به نام مهستی آمده است (دهقان: 54). یا رباعی: چندان به دو رخ گل بدیع آوردی ... که در نزهت المجالس به عبدالله و در خلاصه الاشعار به نام مهستی است (همان). ایضاً رباعی: گفتم چه سبب ماه تو در میغ گریخت ... که در نزهت المجالس (ص 371) به نام خلیل شروانی و در خلاصه الاشعار فی الرباعیات و امالی حاج بله (سفینۀ تبریز: 536 و 604) که هر دو را ابوالمجد تبریزی کتابت کرده به نام مهستی آمده است. به گمان من، بعید نیست بسیاری از رباعیات منسوب به مهستی با مضمون معشوق ریش دار، حتی در منابع قدیم، نسبتی با وی نداشته باشد. * https://t.center/gahnameyeadabi
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств