Смотреть в Telegram
نویسنده‌ها نوشته‌هایشان‌اند؟ کسی که از یک قاتل می‌نویسد قاتل است؟ کسی که از یک احمق می‌نویسد احمق است؟ کسی که از یک دیوانه می‌نویسد دیوانه است؟ کسی که از یک هرجایی می‌نویسد هرجایی است؟ کسی که از یک مومن می‌نویسد مومن است؟ کسی که از یک مهربان می‌نویسد مهربان است؟ کسی که از یک درست‌کار می‌نویسد درست‌کار است؟ کسی که از یک پاک‌دامن می‌نویسد پاک‌دامن است؟ کسی می‌تواند بگوید نیست؟ یا بگوید درون هیچ آدمی همزمان یک قاتل، احمق، دیوانه، هرجایی وجود ندارد؟ یا بگوید مومن و مهربان و درستکار و پاکدامن فقط درون کسی‌ست که شخصیت‌هایی خلق کند با این ویژگی‌ها؟ و اگر نکند نیست؟ -نوشته‌های هر کسی از درون او بیرون می‌آید و بازتاب شخصیت درونی وی است. -زرشک نصفه‌نیمه. ببخشید پس ما اینقدر می‌کُشیم خودمون رو که بیننده‌ی خوبی باشیم، شنونده‌ی خوبی باشیم، گوینده‌ی خوبی باشیم کشکه جناب؟ این همه تمرین چی؟ پس تخیل چی شد؟ حالا شاید نوشته‌هامون از ما باشه، اما ما نوشته‌هامون نیستیم. -خب همه‌ی این‌ها رو درونی کردی که می‌تونی ازشون بنویسی. تو از چیزی که نیستی چجوری می‌نویسی؟ این قدر دقیق و با جزئیات؟ پس حتمن تجربه‌ش کردی. -همه درونی می‌کنن دیده‌ها و شنیده‌هاشونو. توی ناخودآگاه. والا اونم با یه عالم پارگی تونستیم جزئیات خلق کنیم. همین‌جوری زرتی‌زپرتی جاری نشده و کی گفته همه‌ی دونسته‌ها تجربیه؟ -نویسنده‌ها بیشتر همه چی رو به خودشون می‌گیرن و می‌برن تو خودشون. - اتفاقن نویسنده‌ها سعی می‌کنن مطالب رو از ناخودآگاهشون بکشن تو خودآگاه. -که چی بشه؟ چرا باید هی یادت بیفته چیا دیدی و شنیدی و احساس کردی؟ فراموشی دوا نیست؟ واس همینه که نویسنده‌ها مریضن. -مریض... نه والا فراموشی خیلی وقت‌ها درمون نیست. خیلی وقتا چرک و زیر فرش کردنه. ما اذیت می‌شیم تا بکشیم بیرون اون چرک رو، و بعدش توی یه نبرد نسبتن عادلانه بیفتیم به جونش. -پس دیدی چرکی؟ توی نوشته‌هاتم مشخصه. مثلن وقتی می‌نویسی من آدم کشتم، من دزدم. -اما اونا من نیستن. اونا شخصیت‌های داستانمن. تازشم... من اون قدر داغون نمی‌‌نویسم. من نمی‌نویسم آدم کشتم، من نشون می‌دم که چی شد و چه طور شد که یه آدم کشته شد. حالا به دست اول شخص یا دیگرون. -بیا، دیدی خودتم می‌گی بلدی و این‌کاره‌ای؟ نوشته‌های هر کسی از درونش میاد آقا، پس خودشه. تو قاتلی، دزدی، دیوانه‌ای. -تو نیستی؟ زیر استخونات چی قایم کردی؟ چیزی که حتا خودتم نمی‌دونی. واس همینه که می‌نویسم. که ببینم چی قایم کردم که یهو سورپرایزم نکنه. عین چاه فاضلابی که ناغافل بالا میاد. گفته بودم؟ که از سورپرایز بدم می‌آد؟ که فاضلاب‌های هممون خیلی وقته پر شده و جای کاغذ، روی هم بالا میاریمشون؟ تو نمی‌دونی چه قدر سخته بدونم یه آدم چجوری توسط یه قاتل کشته می‌شه اما آدم‌کش نباشم. قاتل که اون‌قدر حرف نمی‌زنه بگه چی‌ کار کرده و مقتول... خب اون اصلن حرف نمی‌زنه. -یک کلوم، تو همون چیزی هستی که می‌نویسی. تمام. #یادداشت_روزانه @Fereshteh_bargi
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств