فرین‌آنلاین

#می‌نویسیم
Канал
Логотип телеграм канала فرین‌آنلاین
@farinonlineПродвигать
458
подписчиков
32,4 тыс.
фото
2 тыс.
видео
16,7 тыс.
ссылок
خبری دِه به من ای باد که جانان چون است...
Forwarded from اتچ بات
🔰 در #بحران سیل، #قلم و #دفتر را #فراموش نمی‌کنیم...

#فرین‌نیوز
🆔 @farinnews

#سعید_بارانی، نایب رییس سازمان نظام مهندسی ساختمان استان لرستان در یادداشتی نوشت:

🔹هیئت مدیره سازمان نظام‌مهندسی ساختمان استان لرستان با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و جمعی از مهندسان و ‌کارکنان این سازمان تصمیم گرفته‌اند که یک‌هزار پَک نوشت‌افزار شامل دو عدد دفتر، یک عدد دفتر نقاشی، یک بسته مداد رنگی، دو عدد مداد تحریر، مدادتراش و پاک‌کن را بین دانش آموزان ابتدایی مناطق سیل‌زده توزیع نمایند.

🔹تعدادی از این بسته‌های فرهنگی هم‌زمان با برگزاری برنامه‌های کاروان شادی (امداد فرهنگی) تقدیم دانش‌آموزان مناطق سیل‌زده خواهد شد و سازمان نیز با همکاری جمعی از مهندسان، مابقی بسته‌ها را در مناطق مختلف سیل‌زده توزیع خواهد کرد.

🔹سازمان نظام مهندسی ساختمان از بدو شروع بحران به‌وجود آمده در سرزمین «مفرغ و بلوط» کمک‌های نقدی و غیرنقدی خود را در قالب بسته‌های غذایی، بهداشتی، پوشاک، پتو، چکمه و... به‌صورت مستقل یا از طریق هلال احمر و حتا هلی‌برد به چند منطقه سیل‌زده ارسال کرده و این روند به شکل‌ها و طرح‌های مختلف مانند همین بسته‌های نوشت‌افزار تا پایان بحران ادامه دارد.

🔹هدف سازمان نسبت به موضوع ارائه بسته‌های نوشت افزار در این برهه انتقال این موضوع مهم است که در بحرانی که پیش می‌آید تحصیل دانش آموزان و‌ کودکانِ آینده‌ساز این استان تعطیل‌بردار نیست و این نوع بزنگاه‌ها است که کودکان ما باید بیاموزند مقاطع بحرانی و اتفاقات ناخوشایند در نهایت به اتمام می‌رسند و آن‌چه باید اولویت آن‌ها باشد قلم و دفترهای‌شان است‌. آن‌چه برای‌شان مهم‌تر از هرچیزی است، کلاس درس‌شان است. آن‌چه آن‌ها را به آینده امیدوار می‌کند تحصیل و رسیدن به رویاهای کودکانه و معصومانه‌شان است.

🔹کودکان باهوش و دوست‌داشتنی سیل‌زده این واقعه و خاطرات بدش را باید به‌عنوان یک نقطه عطف ببینند و از دل آن مشق مطالبه‌گری بیاموزند.
مطالبه‌گری که با قلم‌های‌شان بر دفاتر نوشته می‌شود.
بنویسند ما بچه‌های‌لرستان با پدر و‌ مادرهای‌مان اگر از اسب افتاده باشیم از اصل نخواهیم افتاد و این گزافه نیست چراکه ما یادگاران تمدن مفرغ هستیم، ما شیرین‌زبانان باقیمانده از نسل مردمان ستبر هستیم و..

🔹بنویسند که اگر بزرگ شویم نمی‌گذاریم به ما بگویند لرستان محروم، لرستان توسعه نیافته و...
بنویسند برای بهترین‌ها آن‌هم برای خودشان و هم‌کلاسی‌های‌شان...
با مدادتراش مدادهای‌شان را صیقل داده و ‌با پاک‌کن بهتر از گذشته و با دقت بیش‌تری غلط‌های‌شان و غلط‌های‌مان! را پاک کنند تا کلمه و جملات بدون اشتباه و زیباتری به رشته تحریر درآورند.

🔹با مدادهای رنگی بر دفتر نقاشی بکشند آن‌چه آرزو دارند برای خودشان، برای پدرها و‌ مادرهای‌شان. برای روستای‌شان، کاشانه، جاده و پل، برای شهرشان و برای لرستان.
بکشند آن‌چه در ذهن و ‌قلب پاک‌شان پنهان مانده. راه‌های جلوگیری از سیل و هر واقعه‌ای که به آن‌ها و به همه‌ی ما آسیب می‌زند را با مدادهای رنگی نقاشی کنند و به همه‌ی ما تلنگر بزنند که بگذارید بزرگ‌تر شویم تا نگذاریم سیل همه چیزمان را با خودش ببرد.

🔹ما بچه‌های لرستان در این گرداب سیل:
#می‌خوانیم
#می‌نویسیم
#پاک‌_می‌کنیم
#نقش_می‌کشیم
و با تمام شور و‌ امید برای ساختن لرستان، استوار خواهیم ماند.

https://t.me/joinchat/AAAAADy_6ehyd92quOfmFw
🔴 #خاطره‌ی یک‌روز کاری #خبرنگار؛

🔻ما #می‌نویسیم، شما #نمی‌خوانی...

#فرین‌نیوز

#مسعود_بصیری، روزنامه‌نگار در مطلبی با عنوان #خیابان نوشت:

▫️شغلتون چیه؟
▪️روزنامه‌نگارم

▫️اوهوم... چرا مملکت این‌جوریه؟
▪️چه جوری؟

▫️همین دیگه.
همه دارن می‌خورن. دارن می‌چاپن. چرا چیزی نمی‌نویسید دربارشون؟

معمولاً این‌ها سوالاتی است که مردم از من می‌پرسند. یعنی از همه‌ی خبرنگارها می‌پرسند. ما هم چندتا جواب آماده براشون داریم.

🔻مثلاً این‌ها:
می‌نویسم آقا، ولی کو گوش شنوا...
این همه نوشتیم چه فایده داشت،
والا ما خودمون خسته شدیم از این شغل ولی چاره‌ای نیست.
ما خودمون از شما بدتریم.
این سوالاتی است که ما هم داریم ولی چه فایده...

اون‌روز اما دلم خواست با راننده تاکسی صحبت کنم.
ما خبرنگارها گاهی این‌جوری می‌شویم یعنی الکی دوست داریم حرف بزنیم با این‌که می‌دانیم فایده‌ای ندارد.
تو خیلی از مصاحبه‌ها هم از این اتفاقات می‌افتد.

ما می‌دانیم که طرف دارد دروغ می‌گوید اما چنان با دقت به صحبت‌هایش گوش می‌دهیم که فکر می‌کند هیچ‌وقت در تمام عمرش کسی را تا این حد قانع نکرده است.

حواستان باشد خیلی به این قیافه‌های قانع شده اعتماد نکنید چون اساساً نمی‌توانیم دعوا کنیم، لذا ترجیح می‌دهیم قانع‌شده نشان دهیم خودمان را... اما وای به‌روزی که قلم و سند دستمان بیوفتد.

به راننده اسنپ گفتم: شما آخرین باری که روزنامه خوندی کی بود؟
گفت: پارسال. ما این‌قدر گرفتاریم که وقت این کارها رو نداریم. من از صبح شروع می‌کنم به دنده عوض کردن تا ۱۰ شب. توقع داری روزنامه هم بخونم.

چند دقیقه گذشت، گفتم:
آخرین باری که آبگوشت خوردی کی بود؟
گفت: جمعه‌ی گذشته جات خالی رفتیم دیزی زدیم. یه‌جا هست بهت معرفی می‌کنم با بچه‌هات برو حسابی حال می‌کنی. با صفا. خلوت. ارزون و آخر خوشمزه. یه دوغ هم می‌زنی روش، بعدشم می‌ری خونه لالا.

گفتم: می‌دونی چرا مملکت ما هیچی نمی‌شه؟ چون سالی ۱۵۰ هزار نخبه از ایران مهاجرت می‌کنند و من و تو مشغول نوشیدن دوغ و لالا هستیم.
چون ذخیره‌ی آب زیرزمینی کشور به مرحله‌ی بحران رسیده، بازهم ما مشغول دوغیم.
چون هر روز دو نفر دکترِ متخصص از ایران مهاجرت می‌کنند و بازم اهمیتی نمی‌دیم.
چون ۸ هزار روستای ما ظرف سه سال گذشته به دلیل نداشتن آب در حال مرگ و تغذیه با تانکر هستند. چون ۶۰ درصد بودجه‌ی تحقیقاتی دانشگاه‌ها یا واگذار نمی‌شود یا در جای خودش خرج نمی‌شود ولی ما بازهم مشغول دیزی هستیم.
چون زمین‌های شمال کشور را تبدیل به ویلا کردیم و به‌جای آن رفتیم توی کویر بی‌آب برنج کاشتیم ولی بازهم حواسمون نیست.

داشتم ادامه می‌دادم که ایستاد و دستش را زد روی فرمون و گفت:
خب همین دیگه. چرا اینار رو نمی‌نویسی؟
گفتم: مینویسیم ولی شما نمی‌خوانی.
این‌هایی که گفتم گزارش‌های خودم توی این چندساله بوده...

در حالی که با موبایلم بازی می‌کردم ادامه دادم:
می‌دونی چرا ژاپن پیش‌رفت کرد ولی ما همین‌جا موندیم؟
خودم ادامه دادم: چون تو ژاپن فقط یک روزنامه‌ی «یومیوری شیمبون» روزانه تا ۱۴ میلیون تیراژ در ۴ تا ۶ نوبت چاپ می‌شود، اما کل مجله‌ها و روزنامه‌های ما توی کشور روی هم یک‌میلیون در روز تیراژ ندارند که آن‌هم ۶۰ درصدش برگشت می‌خورد.
چون امثال شما آن‌ها را نمی‌خوانند.
نگاهم کرد ... باز نگاه کرد و چند ثانیه دیگر هم ادامه داد.

ترسیدم. به خودم گفتم. مرض داری حرف می‌زنی؟ باز بیماریت عود کرد؟ همینو می‌خواستی؟ خوبه بزنه لهت کنه؟

یه دفعه پرسید: کجا کار می‌کنی؟
روزنامه ...
روزنامتون دونه چنده؟
هزار تومن.
یعنی می‌شه یک‌دویستم یک‌روز درآمد من؟
خب باشه من از این به بعد می‌خرمش، ولی اگر از اینا توش نبود چی؟
گفتم: هست. تو یک‌سال روزنامه و مجله بخر حتماً بین اون همه مطلب چیزای به‌درد بخور هم زیاد پیدا می‌کنی.

ماشین رو راه انداخت و گفت:
من که می‌دونم فایده‌ای نداره، ولی می‌خرم... شایدم داشته باشه... چی می‌دونم.
ایشاالله تو درست می‌گی. ولی من دیزی رو ول نمی‌کنم با روزنامه دیزی می‌خورم.

#خیابان
#مسعود_بصیری

https://t.me/joinchat/AAAAADy_6ehiDBdqKC21GQ