🔰معرفی کتاب
#نقطه_صفر_مرزی، نوشته محمدتقی عزیزیان؛
🔸محمدتقی عزیزیان شاعر و نویسندهی لرستانی این بار به جمعآوری و نگارش خاطرات رزمنده "قباد اصل مرز" پرداخته است.
رزمندهی لرتبار متولد عباسیآباد درهشهر از توابع استان ایلام که روزها و ماههای زندگیاش را در جبهههای جنگ سپری کرد و با مجروحیت به یادگار مانده از این دوران این بار در سنگر مکتوبکردن خاطرات ارزشمند گنجینهی دفاع مقدس میجنگد.
کتاب با خاطرات "عباس" اصل مرز_ پدر قباد اصل مرز از مبارزه با ماموران رضاخان و اسارت در زندان قلعهی فلکالافلاک در آستانهی اعدام تا مهاجرت با خاندانش به درهشهر ایلام آغاز میشود. در ادامه به ذکر خاطرات کودکی قباد اصل مرز و رفتن به مدرسه تا شروع کارگریاش در زمینهای کشاورزی میپردازد. شرکت در راهپیماییهای مردمی علیه حکومت پهلوی خواب از چشمهای قباد میگیرد و در چشمبه هم زدنی انقلاب به پیروزی میرسد. هنوز از پیروزی انقلاب فارغ نشده که حملهی هوایی عراق به شهرهای
مرزی ایران از جمله ایلام شیرینی خرید دفتر و کتاب سال جدید تحصیلی را به کامش تلخ میکند.
خاطرات قباد اصل مرز از راضی کردن مادر، دلتنگی برای آغوش پدر در اولین شبهای دوران آموزشی، شرکت در عملیاتها، شهادت همرزمهایش، مجروحیت و بستری در بیمارستان، بازگشت به جبهه و پیوستن به لشکر ۵۷ ابوالفضل(ع) و دیگر خاطرات قباد اصل مرز در ۲۳۴ صفحه به انضمام تصاویر راوی را میتوانید در کتاب "
نقطه صفر مرزی" تولید دفتر فرهنگ و مطالعات پایداری لرستان وابسته به حوزه هنری بخوانید. این کتاب سال ۹۹ در ۱۲۵۰ نسخه به چاپ رسیده است.
🔹بخشی از متن کتاب:
"رسیدن به خیر گفتم و پرسیدم: از دره شهر چه خبر؟
گفت: الحمدلله. یکی از شما اصلمرزها فوت کرده بود.
هری دلم ریخت. نگران شدم. دوربین را از چشمم گرفتم و روی سینه آویزانش کردم. پریشان از سنگر پایین آمدم. زل زدم به چشمهای آبانگاه و پرسیدم: اسمش چی بود؟
آبانگاه از اینکه خبر تلخی آورده بود پشیمان شد، اما مجبور شد ادامه بدهد: امروز که میآمدم، اطلاعیهای به دیوار مسجد چسبانده بودند. نزدیک شدم و اطلاعیه را خواندم. مراسم چهلمش بود که عصری در مسجد برگزار میشد. نامش عباس بود؛ آره عباس اصلمرز.
زانوهایم شل شد. انگار دیواری بودم و زیرم را خالی کردند."
#نقطه_صفر_مرزی#قباد_اصل_مرز#محمدتقی_عزیزیان#کتاب#تازه_های_نشر#دفتر_فرهنگ_و_مطالعات_پایداری_لرستان#سوره_مهر🆔 @farhang_paydari