▪️هژمونی (گرامشی)
به طور بسیار تقریبی می توان هژمونی را به عنوان کل گسترۀ استراتژی های عملی تعریف کرد که فلان قدرت مسلط به مدد آن اجماع متابعان خود را به سوی حاکمیت خود جلب می کند. به نظر گرامشی، دست یافتن بر هژمونی به معنای ایجاد رهبری اخلاقی، سیاسی و فکری در زندگی اجتماعی به مدد پراکندن «جهان بینیِ» شخص در سراسر بافت جامعه به طور کلی، و، از اینرو، برابر شمردنِ منافع خود با منافع جامعه به طور گسترده است. البته چنین حاکمیت اجماع مندی ویژۀ سرمایه داری نیست؛ در واقع می توان ادعا کرد که هر شکل از قدرت سیاسی برای آنکه پایدار و موجه باشد می بایست دست کم درجه ای از اجماع زیردستان خود را جلب کند. اما دلایل کافی در دست است تا باور داشت که به ویژه در جامعۀ سرمایه داری نسبت میان اجماع و زور قاطعانه به سود اولی می چربد. در چنین شرایطی، قدرت دولت برای انضباط و مجازات- آنچه گرامشی بر آن نام «سلطه» می نهد- محکم بر جای خود می ماند، و در واقع در جوامع مدرن، همچنان که تکنولوژی های گوناگون سرکوب رفته رفته فزونی می گیرد، به طرز رعب انگیزی گسترش می یابد. اما نهادهای «جامعۀ مدنی»- یعنی مدارس، خانواده ها، کلیساها، رسانه های همگانی، و دیگرها- اکنون نقشی مرکزی تر در فرایندهای کنترل اجتماعی ایفا می کنند. دولت بورزوایی اگر وادار به خشونت شود به خشونت مستقیم دست خواهد یازید؛ اما با اینکار خود را در معرض از دست دادن جدیِ اعتبار ایدئولوژیک قرار خواهد داد. در نظر قدرت مرجح این است که به راحتی نامرئی بماند و در سراسر بافت زندگی اجتماعی انتشار پیدا کند و به این ترتیب به عنوان رسم، عادت و کردار خودانگیخته «طبیعی شود». همین که قدرت آشکارا دست خود را رو کند می تواند به صورت موضوعِ ستیزۀ سیاسی درآید.
انتقال از زور به اجماع در بطن شرایط مادی جامعۀ طبقۀ متوسط مستتر است. از آنجا که آن جامعه از افراد «آزاد» و به ظاهر خودمختار ترکیب یافته است که هر یک در پیِ منافع خصوصی خود است، هرگونه نظارت سیاسی مترکز این فاعل های اتمیزه بسیار سختتر دست می دهد. در نتیجه، هریک از آنها می بایست به صورت مسند خودفرمانی (self-goverment) درآیند؛ هر یک می بایست قدرت را «درونی» کنند، آن را به نحو خودانگیخته از آنِ خود کنند و به عنوان اصلی جدایی ناپذیر از هویت هایشان همه جا آن را با خود همراه داشته باشند. گرامشی می نویسد نظمی اجتماعی می بایست ساخته شود که «در آن فرد بتواند بر خود حاکم گردد بی آنکه از این رهگذر خودفرمانی اش با جامعۀ سیاسی در تضاد قرار گیرد- بلکه برعکس به صورت تداوم هنجاری آن و مکمل اندام واره ای آن درآید». هم او می افزاید: «زندگی دولت» می بایست «خودانگیخته» شود و با هویت «آزاد» فاعل فردی سازگار گردد؛ گرچه این بُعدِ «روانشناختی» هژمونی است، بُعدی است با پایۀ مادی استوار در زندگی طبقۀ متوسط.
#درآمدی_بر_ایدئولوژی
#تری_ایگلتون
📚فلسفه سیاسی...
╔═.🍂.══════╗
🆔@falsafesiasi🍂
╚══════.🍂.═