#رزیة_يوم_الخميس#حدیث_قرطاس#دوات_و_قلم■ ماجرای
حدیث قرطاس به نقل از شیخ مفید رحمه الله
▼ فَأَفَاقَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْْهِ وَ آلِهِ فَنَظَرَ إِلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ: ائْتُونِی بِدَوَاهٍ وَکَتِفٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً. ثُمَّ أُغْمِیَ عَلَیْهِ.
فَقَامَ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ یَلْتَمِسُ دَوَاةً وَکَتِفاً فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: ارْجِعْ! فَإِنَّهُ یَهْجُرُ!! فَرَجَعَ وَنَدِمَ مَنْ حَضَرَهُ عَلَى مَا کَانَ مِنْهُمْ مِنَ التَّضْجِیعِ فِی إِحْضَارِ الدَّوَاهِ وَالْکَتِفِ فَتَلَاوَمُوا بَیْنَهُمْ فَقَالُوا: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ لَقَدْ أَشْفَقْنَا مِنْ خِلَافِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِه.ِ
فَلَمَّا أَفَاقَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ بَعْضُهُمْ أَ لَا نَأْتِیکَ بِکَتِفٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَدَوَاةٍ؟ فَقَالَ: أَ بَعْدَ الَّذِی قُلْتُمْ؟! لَا وَ لَکِنَّنِی أُوصِیکُمْ بِأَهْلِ بَیْتِی خَیْراً.
ثُمَّ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْ الْقَوْمِ فَنَهَضُوا، وَبَقِیَ عِنْدَهُ الْعَبَّاسُ وَالْفَضْلُ وَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَأَهْلُ بَیْتِهِ خَاصَّهً.
فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ یَکُنْ هَذَا الْأَمْرُ فِینَا مُسْتَقَرّاً بَعْدَکَ فَبَشِّرْنَا وَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّا نُغْلَبُ عَلَیْهِ فَأَوْصِ بِنَا. فَقَالَ: أَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ مِنْ بَعْدِی. وَأَصْمَتَ فَنَهَضَ الْقَوْمُ وَهُمْ یَبْکُونَ قَدْ أَیِسُوا مِنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.
▲ مرحوم شیخ مفید داستان
حدیث قرطاس را این گونه نقل نموده و در آن به صراحت مى گوید که امیرالمؤمنین علیه السّلام در آن جا بوده است:
هنگامى حال رسول خدا صلّى الله علیه وآله کمى بهبود یافت، نگاهى به مردم کرده و فرمود: دوات و کتف (شانه گوسفندى) حاضر کنید تا مطلبى را بنویسم که پس از آن براى همیشه گمراه نشوید، در همان حال رسول خدا صلّى الله عليه وآله از حال رفت.
یکى از حاضران برخواست تا دستور حضرت را انجام دهد، عمر ابن خطاب گفت: برگرد! زیرا او هذیان مى گوید!! [در حالی که طبق نصّ صریح آیات قرآن کریم ﴿ﻭَ ﻣَﺎ ﻳَﻨْﻄِﻖُ ﻋَﻦِ ﺍﻟْﻬَﻮی * ﺇِﻥْ ﻫُﻮَ ﺇِﻟﺎﱠﱠ ﻭَﺣْﻲٌ ﻳُﻮﺣﻰ﴾ پیامبر خدا صلّى الله عليه وآله در هر حالتی جز وحی هیچ نمی گوید.] آن مرد منصرف شد. کسانى که آن جا حضور داشتند، از این که در اجراى دستور رسول خدا صلّى الله عليه وآله را کوتاهى کرده بودند، ناراحت شدند، با یکدیگر گفتگو کردند و کلمه استرجاع «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» را به زبان رانده و از مخالفت با فرمان رسول خدا صلّى الله عليه وآله بیمناک بودند.
هنگامى که دوباره حال رسول خدا صلّى الله علیه وآله بهتر شد، برخى گفتند آیا اجازه مى دهید تا دوات و شانه حاضر نمائیم؟ آن حضرت فرمود: آیا بعد از این سخنى که گفتید؟! (دوات و شانه نیاورید) ولى شما را سفارش می کنم که با اهل بیتم به نیکى رفتار کنید.
سپس روى خود را از مردم برگرداند، مردم برخواستند و به خانه هاى خود رفتند؛ امّا عبّاس، فضل بن عبّاس و علىّ بن أبى طالب و اهل بیت ایشان (علیهم السّلام) باقى ماندند.
عبّاس عرض کرد: اى پیامبر خدا، اگر خلافت بعد از شما به ما خواهد رسید، و مى دانید که ما پیروز خواهیم شد، به ما بشارت داده و راهنمائى کنید، رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمود: شما بعد از من مستضعف و بى چاره خواهید شد، سخن دیگرى نفرمود، این عدّه هم با کمال ناامیدى و در حالى که گریه مى کردند، از خدمت رسول خدا صلّى الله علیه وآله مرخّص شدند.
📚(الإرشاد ، ج ۱، ص ۱۸۴ ـ ۱۸۵)
@Faghat_zohor