چریک، در دل شب،
با چشمان بیدار،
در دل کوهها،
صدای نفسهایش،
همراه با صدای باد،
دردی را فریاد میزند.
زمین زیر پاهایش،
قصههای فراموششده دارد،
هر گامش،
شعری است از مقاومت،
هر نفسش،
آوای آزادی.
دستهایش پر از زخم،
ولی قلبش،
آتشین و روشن،
خواب نمیبیند،
فقط میجنگد،
برای فردایی که هنوز نیامده.
چریک، در دل جنگل،
با سایههای دشمن،
رقص میکند،
به یاد آنانی که رفتهاند،
و آنانی که هنوز هستند.
او بذر امید را میکارد،
در زمینهای خشک،
و با هر باران،
خوابهایش را زنده میکند.
چریک، نه برای خود،
بلکه برای فردا،
برای آزادی و عدالت،
میجنگد.
احمد حمیدی
1403/8/29سه شنبه 19 نوامبر 2024
https://t.center/f_ahmed_hamidi