. . . رودخانه ی خورشید تاب؛ پل، ان قوطعی مشعشعی که ماهی گیری روی نرده های چوبی اش گذاشته بود؛ تپه ی پوشیده از درختان لیمو با ان کلیسای گلْ سرخیْ اش و مقبره مرمرینی که اقوام مادرم در ان آرمیده بودند؛ جاده ی خاکیِ تا دهکده؛ چمنزاری باریک با علف های کوتاهِ سبز روشن و تکه های درشتِ خاکِ شنی، بین جاده و بوته های یاس بنفشی که پشت شان کلبه های چوبیِ خزه پوشِ واگرا به خط شده بودند؛ ساختمان سنگیِ تازه ی مدرسه کنار ساختمان کهنه چوبی، و، همچنان که به سرعت می راندیم . . .
#ولادیمیر_ناباکوف#هستی_شناسی#پدیدارـشناسی#خاطره_مکان#معماری_ادبیات@etooodchannel