Смотреть в Telegram
بو می‌ترسد* تونلی تاریک. پرسش‌ها و گریه‌های بی‌امان مامان را شنیدم. به دنیا آمدم. کابوس آینده را در واقعیت می‌بینم و رویای محقق ناکامی‌هایم را در قصه. بو‌ام. سال‌هاست مشاوره می‌روم. نسخه‌ای از حرف‌هایم می‌نویسد و نسخه‌ای طبقش می‌پیچد. رنجم؟ باید مامان را می‌دیدم. سالگرد بابا بود. مشاور پرسید: «دوست داشتم مامان مرده بود؟» دیوانه. دارو را فقط با آب بخور. دکتر گفت. برای مامان مجسمه‌ی فرشته‌ی مادر را خریدم. خانه‌ام؟ آپارتمانی پیزوری در آشفته‌سرا. مرد خالکوبی همیشه دنبالم می‌دود تا دم در مجتمع. خانم روسپی، مردان را به زور دنبال خودش می‌کشد. مرد رقاص گوشه‌ی خیابان می‌رقصد. لات چشم‌‌انگشت‌کن. بیرون از خانه فقط وحشت و ناامنیست. قبل از رسیدن مرد خالکوبی، می‌رسم به مجتمع و در را می‌بندم. هر لحظه امکان آوار ساختمان است. خودکارم چرا سر نوشتن «دوستت دارم مامان» تمام شد؟ هر شب همان خواب. در وانم. اما بیرونش هم هستم. بابا کجاست؟ مامان می‌گوید از پله‌های زیرشیروانی بروم بالا. بابا آنجاست. بعد پله را پشت سرم می‌بندد. می‌پرم. همسایه‌ام پی‌در‌پی زیر در نامه انداخت که صدای آهنگ را بیاورم پایین. آهنگ که مال همسایه‌ بغلی بود. یک ساعت مانده به پرواز بیدار شدم. دم رفتن یاد مجسمه‌ی جا مانده افتادم. سه سوت نکشید که کلید و چمدانم را دم در دزدیدند. چطور؟ کار کی بود؟ مامان از شنیدنش تأسف خورد. چه کنم؟ مامان مطمئن بود تصمیم درست می‌گیرم. مامان گفت دوستم دارد. زیاد می‌گوید. چه کنم؟ اگر یکی بیاید داخل و بکشدم؟ قرص می‌اندازم بالا. آب قطع شده. عوارض خوردن قرص بدون آب؟ گوگل می‌کنم. مرگ. می‌روم سوپری محله دنبال آب. خیابان مثل همیشه است. لای در کتاب می‌گذارم. کارت اعتباری پاسخگو نیست. پولم نمی‌رسد. وای همه رفتند داخل. دویدم. نرسیدم. در بسته شد. از داربست کنار ساختمان بالا رفتم. همه‌شان در آپارتمانم بودند. صبح همه رفتند. همه چیز را به چاک دادند. مرد خالکوبی مرده بود و گوشی‌ام دستش بود. مامان زنگ زده بود. بارها. زنگ زدم. لوستر رو سر مامان افتاده بود. مرده بود. چه کنم؟ می‌گریم. می‌روم حمام. یکی به سقف حمام چسبیده. می‌گریزم. لخت. توی خیابان. قاتلِ لخت، مرد رقاص را کشته. می‌آید سراغم. پلیس فکر می‌کند قاتل لختم. شلیک می‌کند. می‌گریزم. ماشین می‌زندم. دکتر است. توی اتاق دخترشان خواباندنم. دختره عصبانیست. باهاش بد تا می‌کنند. او هم، هم‌‌رزم دیوانه‌ی برادر مرده‌اش که سگ نگهبان خانه است را علیهم پر می‌کند. دکتر پرسید چرا نرینگی‌ام قد توپ فوتبال است؟ الینا را خواب دیدم. مرا بوسید. نوجوان بودیم. مامان قصه‌ی مرگ بابا را هر شب می‌گفت. بابا تا به کامش رسید مرد. بیماری ارثیست و منم دارم. با کامش، می‌میرم. زن دکتر گفت کانال ۷۸ را ببینم. این چه بود؟ آینده؟ دخترشان به زور بردم تا اتاق برادرش را رنگ بزنیم. مادرش اما به اتاق دست نزده بود. التماسش کردم ولم کند. کتکم زد و رنگ را سر کشید و مرد. مادرش متهمم کرد. گریختم. سگشان را فرستاد پی‌ام. به جنگل رویاها رسیدم. گروه تئاتر سیار نمایش داشت. جمع ایتام بود. مجسمه‌ی فرشته‌ی مادر را به زن حامله دادم. شوهرش؟ نمایش آغازید. قهرمانی در جستجوی پدر و مادر مرده. مانعش؟ زنجیر پایش. شکستش. شکستمش. رفتم دوردورها. خانه ساختم و زن گرفتم و سه بچه آوردم. سیل بردشان. سالها بعد در یک تئاتر سیار جنگلی دیدم‌شان. گفتم که کجا بودم و از بیماری ارثی‌ام -مرگ در اثر کامش- گفتم. پسرم پرسید: «پس ما از کجا آمدیم؟» از کجا آمده بودند؟ دوباره همان پیرپسر تنها بودم وسط تئاتر جنگلی. سگ شکاری رسید. ردم را از روی مانتیوری که دکتر بسته بود به پایم گرفت. همه را بست به رگبار. گریختم. سر جاده سوار شدم. رسیدم خانه‌ی مامان. طبق کانال ۷۸. مامان، بی‌سر در تابوت آبرومندش بود. پسری که با دیر رسیدن به خاکسپاری‌اش بی‌حرمتش کرد، حالا رسید. ویلای شیشه‌ و چوب بزرگ مامان پر از خاطرات و افتخارات بود. الینا آمد. با او به کامش رسیدم. مرد. نمردم. مامان آمد. با آقای مشاور. زنده. دایه‌ام سرش را خودخواسته زیر لوستر گذاشته بود تا بمیرد که من بیایم. مامان و مشاور خار و خفیفم ساختند. دست‌شان در یک کاسه بود. پرسیدم بابا کجاست؟ مامان گفت از پله‌های زیرشیروانی بروم بالا. رفتم. گفتم کابوسم را تعبیر نکن. گفت کابوس؟ این خاطره است. منِ دیگری آنجا بود و نرینگی غول‌آسا گریه‌کنان مرا پسرش خطاب می‌کرد. بابا بود. سگ شکاری رسید. به بابا چاقو زد. بابا هم با چنگال‌هایش کشتش. گریختم. مامان گفت از من متنفر است و من پسر قدرنشناسی هستم. همیشه متنفر بوده. خفه‌اش کردم. گریختم. با قایق. رسیدم به محفل قضاوت. مامان بود. زنده. متهم شدم. غرق شدم. بو می‌ترسد نمایشیست از جریان سیال اضطراب و تشویشی که قهرمان را غرق کرد. *نام فیلم، Beau is afraid 🖋 الهه علیزاده  @elahehalizade1  #روایت‌گری
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств