Смотреть в Telegram
Forwarded from الهه علیزاده
✉️گیرنده: سردوزامی‌شون سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. تو هم بودی. هستی. عکست را کجا چاپاندند؟ مردک خیاط. خودت گفتی نه؟ گلشیری به وقت تحقیرت، خیاطت می‌خواند. سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. صداقتت. حرف‌هایت هیچ معنی دومی ندارند جز همان کلمه و کونی یعنی خوب و گل و بلبل و صفا و صمیمیت. تف به ادبیات مردانه‌ات اما چرا بندبند دردت را فهمیدم؟ درد سانسور. درد دورویی. درد میانبر. چقدر تا حالا میانبر زدم؟ زندگی امانت نمی‌دهد برای راست‌مسیری که. سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. بی‌وجودی و بی‌شخصیتیت. که باید زیر سایه‌ی گلشیری می‌ماندی و دانه‌دانه تأیید و نام‌بَری می‌گرفتی و گرنه هیچ پخی نبودی و نیستی و ادبیات فارسی حتی اپسیلونی لنگ تو نیست. نه کم می‌شود از ادبیات و نه به آن اضافه. حتی عزیزی چند وقت قبل مودبانه‌ی همین حرفت را زد. ایراد کارت که زیر سایه و وصل گلشیری ماندی کجا بود؟ شاید همین‌ که زیر سایه‌ی گلشیری ماندی و آن هم ریق رحمت را سر کشید. شاید اینکه زیر سایه ماندی. سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. رفتار گله‌ای را دیدی و کردی. سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. جاکش‌خواندگیت را می‌گویم. نمی‌دانم کی‌کیک گفته که شغل مناسب نویسندگان جاکشیست. تو هم که به این مقام نائل آمدی. تبریک می‌گویم. از جاکشی درد نساز. بخند. شاید هم ذهنیت جاکش‌پرور خودت سر و شکل زندگیت را به این روز انداخت. جاکش بخوانندت. سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. لنگ چاپ عکست ماندی که چه؟ منتظری کسی برایت دست و جیغ و هورا بکشد؟ سه نفر اینجا بودند و تو پشیزی ارزش قائل نبودی و دردت؟ عکست. سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. برای کوری اینت. صرع آنت و مرگ فلانت. برای غلط‌های املایی‌ات و سرع. سردوزامی. دلم بد‌جوری می‌سوزد برایت. مادر و هم‌قطارت که جاکشت خواندند و بچه‌ات تف انداخت به صورتت و گلشیری سراغ کلید اتاقش را از جیب تو گرفت. سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. اینجا سرنوشتت سانسور و آنجا سرنوشتت اضافه. سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. نااهلانِ گوه از گوشت تشخیص‌ناتوان، نمی‌فهمند توفیر ادبیات منحرفانه و ادبیات توصیفی‌ات را. توقع بیجا مانع کسب است ظاهرا. بیخیال‌شان. سردوزامی. من نوشتم از اعضا و جوارح که لعبتک دست سانسور‌بازی نیست بدن آدمیزاد. که همین سانسور گزک داده دست مشتی منحر‌ف‌المغز پفیوز برای بی‌حرمتی و تحقیر و تجاوز. گاوگوساله‌ای آمد و صراحت کلامی‌ام که نه سر حرمت‌شکنی داشت و نه ‌خط‌‌شکنی و اتفاقا برعکس بود تمام ماجرا را خواند و تهش بی‌سانسوریم را از میلم به لخت و پتی‌گری دانست که چون لختی نمی‌توانم، خشتک ذهنم را ریختم روی دایره. فرق ابراز و ابزار هم قطعا نمی‌دانست این گاوگوساله و آن‌وقت تو توقع تشخیص صراحت و کثافت ادبیاتت را داری؟ از کجا؟ خاک پسرکشِ‌دخترکش؟ سردوزامی. دلم بدجوری می‌سوزد برایت. دلسوزی یعنی تله. اما دل‌ناگران نباش. سه نفری اینجا خواندندت و دیدندت و دردت را هم فهمیدند. اصلا جهنم و ضرر. حرامت. یک پست این کانال که بشود کارت‌پستالی از ریخت تو. همین را می‌خواستی؟ فرستنده: حلقه‌ی ادبی‌شون پی‌نوشت: بخوانید «من هم بودم» را. 🖋 الهه علیزاده @elahehalizade1 #شش‌شب_شش‌نامه
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Бот для знакомств