Смотреть в Telegram
درس گفتارهای علوم سیاسی، روابط بین الملل و اقتصاد سیاسی
💠💠نگاهی به کتاب سیاست ارسطو @ecopolitist ارسطو نخستین کسی است که به قول مرحوم حمید عنایت مترجم کتاب، اندیشه سیاسی را «از آسمان به زمین» آورد و به جای رویا بافی و خیال‌پردازی درباره شهرهای عجیب و غریبی که قرار است طبق ایده‌ای خاص در آینده‌ای نامعین ساخته…
اما حال که شهر را شناختیم، باید تحلیل را از سر گیریم و به سراغ خانواده، این بار در متن شهر، برویم. میل ارسطو به تجزیه، به خود نهاد خانواده هم سرایت می‌کند، و او در خانواده، که طبق شرایط زمان او متشکل از اعضای خانواده و بندگان بود، سه نوع رابطه تشخیص می‌دهد که در هر سه، محوریت با مرد است: رابطه ارباب و بنده، رابطه همسری و رابطه پدری.
بندگان برای ارباب جزو ابزارهای جاندارند، همان طور که ملوان ابزار جان‌دار ناخدا و قطب‌نما ابزار بی‌جان اوست. بنده اما فقط در خدمت ارباب نیست، بلکه باز طبق قاعده ارسطو برای رابطه جزء و کل، بنده جزیی از ارباب است، و به همین دلیل در صورت عدم وجود ارباب او نیز وجود ندارد. به زعم ارسطو، فرمان بردن بنده از ارباب امری طبیعی است. ارسطو به دوگانگی جسم و روح اعتقاد راسخ دارد، و معتقد است انسان طبیعی آن کسی است که تنش تحت تسلط روانش باشد. از دید او، زن و بنده در حکم جسم و ارباب در حکم روح است، و خانواده در صورتی طبیعی است که در آن، جسم تحت فرمان روح عمل کند. طبیعت نیز چنین عمل می‌کند، چرا که ارسطو، لابد طبق مشاهداتش، می‌گوید که بندگان، که مادرزاد بنده‌اند، تنی نیرومندتر از اربابان دارند و واضح است که برای کارهای یدی ساخته شده‌اند.
ارسطو اما تبصره‌ای بر حکم خود می‌زند، و در واقع به تناقضی اشاره می‌کند که در واژه «بنده» نهفته است. طبق قانون یونان در آن زمان، اگر کسی در جنگی اسیر می‌شد، چه ذاتاً آزاده بود و چه بنده، در نهایت چاره‌ای نداشت جز آن که پس از اسارت بنده فاتح جنگ باشد. به این ترتیب، کلمه بنده در شرایط خاص به هر دو گروه اطلاق می‌شود. ارسطو تذکر می‌دهد که بنده مختص بربرهاست، و اگر یونانی‌ای در جنگ اسیر شد، صرفاً به خاطر منزلت اجتماعی‌اش او را برده می‌نامند، وگرنه ذاتاً آزاده است. اما تفاوتی هست بین حکومت بر بندگان و حکومت سیاسی بر شهر: ارباب فقط فرمانده بنده است، حال آن که حاکم بر آزادگان حکم می‌کند و به بندگان کاری ندارد. در شهر همه با هم برابرند، هر چند در خانواده هرگز چنین نیست، و بنابراین، ارسطو بندگان را از زمره شهروندان نمی‌داند.
اما در مورد ارباب خانه، ارسطو برای او دانستن دو نوع فن را واجب می‌داند: یکی فن «سوداگری»، که فن به دست آوردن ملزومات زندگی است، و دیگری فن «تدبیر منزل»، که نحوه به کار بستن این ملزومات است. ارسطو از شیوه به دست آوردن غذا آغاز می‌کند که مهم‌ترین وظیفه ارباب خانه است. شبانان از راه کشتن دام‌هایشان غذا به دست می‌آورند، عده‌ای به شکار می‌روند، و اغلب انسان‌ها با کشاورزی، غذایشان را از دل زمین بیرون می‌کشند. پس طبیعت همه چیز را برای انسان فراهم آورده است، و در واقع، به عقیده ارسطو، فن جنگ «فن به دست آوردن مال به شیوه طبیعی» است. پس کار سرور خانواده عملاً نوعی جنگ است، جنگی برای فراهم آوردن اموال مورد نیاز. اما این فرایند فقط باید تا حدی ادامه داشته باشد که نیازها برطرف شوند. اما زمانی که سوداگری به نیت کسب مال بیش از حد نیاز، و در واقع به نیت کسب سود صورت گرفت، فن «بازرگانی»، و به طبع آن پول پدید آمد. از دید ارسطو، ظهور پول به این دلیل بود که کالاهای مورد نیاز طبیعی مردمان همه جا قابل حمل نبود، و باید وسیله‌ای سبک اختراع می‌شد که در واقع همان کار کالا را بکند. اما از دید ارسطو رباخواری وقیح‌ترین کارهاست، چرا که به طبیعت متصل نیست، و در رباخواری پول است که منشأ پول می‌گردد.
اما در عرصه دانش عملی، آن چه سرور خانواده باید بداند یکی دام‌پروری است، دوم کشاورزی که پرورش زنبور و ماکیان را نیز دربر می‌گیرد. این‌ها انواع استخراج مال از طبیعت‌اند، اما نوع دوم بازرگانی است که بر سه نوع کشتی‌رانی و باربری و بازاریابی مشتمل است، و سوم رباخواری است که پست ترین شیوه‌هاست.
اما دو نوع دیگر رابطه که ذکر شد، رابطه پدری و رابطه همسری است. پدر خانواده بر زن و فرزندانش نیز حکم می‌راند، اما حکومتش بر زن خود همچون حکومت حاکم شهر بر شهروندان است، و از جنس رابطه ارباب و بنده نیست. در رابطه با فرزندان اما پدر صاحب اختیار است، و اوست که سرنوشت فرزندان را در دست دارد. ارسطو در پایان کتاب اول پس از بحث در باب فضایل زنان و کودکان، فضیلت آن‌ها را پایین‌تر از فضایل سروران خانه و بالاتر از بندگان می‌داند.



https://t.center/ecopolitist
Telegram Center
Telegram Center
Канал