Смотреть в Telegram
۲۵مهر سالروز کشته‌شدن شاعر لب‌دوخته، فرخی یزدی «زمانی که من هنوز نوآموز دبستانی بودم، داستان فرخی یزدی را می‌شنیدم که بر سرِ زبان‌ها بود. می‌گفتند که چگونه به مناسبتِ شعری که در مدحِ آزادی گفته بود، ضیغم‌الدّوله بختیاری حاکم یزد داد دهانش را بدوزند، و او همانگونه با دهانِ دوخته بر دیوارِ زندان نوشته بود: به زندان نگردد اگر عمر طی من و ضیغم‌الدوله و ملک ری آنگاه از شاعری و شهامت او حکایت‌ها گفته می‌شد. دائیم که روزنامه «طوفان» را می‌دیده بود، بارها حرف او را به میان می‌آورد و بخصوص با آب و تاب تعریف می‌کرد که چگونه هر هفته یک رباعی راجع به موضوع روز می‌گفت و بالای روزنامه خود چاپ می‌کرد. این تصور از فرخی در ذهنِ من بود تا آنکه شهریور بیست آمد و انتشار کتاب‌های ممنوع، آزاد گشت و از جمله دیوانِ فرّخی در دسترسِ مردم قرار گرفت. همان زمان شعرهای فرخی را خواندم که به نظرم نه خوب آمد و نه بد. این روزها باز مروری بر آن‌ها داشتم. بنظرم از شعر عشقی و عارف و حتی نسیم شمال، گیرایی کمتری دارد، ولی از لحاظ سیاسی و اجتماعی به همان درجه از اهمیت است. فرخی خود با زجری که در طی عمر کشید و زندگی پرتحرک دلیرانه‌ای که داشت، باید قدرش به عنوان یک رهرو راه آزادی ایران محفوظ بماند. تنوع شعرهای فرخی از همگنانش کمتر است. او غزلسرا و رباعی‌سراست و بیش از دیگران شعر را وسیله بیانِ مقصودِ سیاسی خود می‌داند، از این رو سبک روزنامه‌نگاری را با صنعت لفظی همراه می‌کند. فرخی سوسیالیست‌مآب است و آرزوی استقرار حکومت کارگری از شعرهای او پیداست. با این حال، به هیچ‌وجه نمی‌شود گفت که شعر سوسیالیستی می‌سراید. مضمون‌های عمده شعر او همان‌هاست که نسیم و عشقی و عارف و بهار به کار برده‌اند؛ یعنی فقدانِ آزادی، شیوعِ ظلم و تبعیض، استیلای سرمایه‌داری و جهلِ مردم. فرخی بیش از هر چیز از آزادی حرف می‌زند. فی‌المثل : آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی 📚روزها،ج۲،صص۳۳۲_۳۳۷ __ کانال دکتر اسلامی نُدوشن @dr_eslaminodoushan
Telegram Center
Telegram Center
Канал