📌 داستان زندگی اشرف قندهاری (بهادرزاده)
۱۳۰۴ - ۱۳۹۵ / متولد مشهد
نیکوکار
🔸 یک شب سرد و برفی در زمستان بود. اشرف با دخترش کیانوش در خانه نشسته بود و برف را تماشا میکرد. ناگهان زنگ در به صدا درآمد. اشرف پشت در رفت و دید مردی نالهکنان در میزند. اولش کمی ترسید. اما دل را به دریا زد و در را باز کرد. به همراه کیانوش، مرد را به حسینیه خانوادگیشان برد و برایش چای ریخت. مرد گریهکنان از او خواست جایی را برای مادر همسرش که پیر و بیمار بود، به او معرفی کند. اشرف به او قول داد که کمکش کند و مرد رفت.
🔸 فردای آن روز، اشرف با بیمارستانهای زیادی تماس گرفت تا در نهایت آسایشگاه سالمندان و معلولان کهریزک را پیدا کرد. آدرس آنجا را به مرد داد. چند روز بعد مرد تماس گرفت و از او تشکر کرد، اما از اشرف خواست که حتماً از آنجا دیدن کند. اشرف هم به او قول داد که حتماً به آنجا برود. وقتی به کهریزک رسید، چیزهایی را که به چشم میدید باور نمیکرد. آسایشگاه بسیار آلوده بود و امکانات بهداشتی و غذایی بسیار کمی داشت. سالمندان و معلولان به حال خود رها شده بودند و تنها یک راهبهی مسیحی از آنها پرستاری میکرد. اشرف از دیدن آن وضعیت بسیار ناراحت شد و تصمیم گرفت برای بهبود آن کاری کند.
🔸 از فردای همان روز دست به کار شد و با کمک ارتباطاتی که با خیرین داشت، برای کهریزک تجهیزات بهداشتی خرید. خودش هم به همراه زنانی که میشناخت به آنجا میرفت و از بیماران پرستاری میکرد. با گذشت زمان، او اعتماد مسئولان کهریزک را جلب کرد و کمکم به سر و سامان دادن آنجا مشغول شد. برای بیماران حمام و آشپزخانه ساخت و به مرور آنجا را بزرگتر کرد. او بخش مهمی از داراییهای خانوادگیاش را پای این کار گذاشت و باقی را هم از خیرین گرفت.
🔸 آسایشگاه کهریزک که پیش از ورود اشرف تنها چند اتاق کوچک و نیمهمخروبه داشت، امروز یکی از بزرگترین و مجهزترین آسایشگاههای خاورمیانه است. دهها سالمند و معلول در این مجموعه زندگی و کار میکنند و به امکانات بهداشتی و تفریحی خوبی دسترسی دارند. او «گروه بانوان نیکوکار» را تأسیس کرد که حالا بیش از ۴۰۰۰ زن نیکوکار در طول ماه با آن همکاری میکنند. گروه بانوان نیکوکار در انگلستان و آمریکا و چند کشور دیگر نیز به نام «بنیاد کهریزک» به ثبت رسید و در سازمان ملل متحد بهعنوان سازمان غیردولتی شناخته شد.
🔸 ساکنان آسایشگاه کهریزک اشرف را «مادرجون» صدا میکردند. او میگفت: «کاری کردیم که سالمندان و معلولان آنجا را خانهی خود بدانند. که با همهی وجود بگویند: "خانهی من. خانهی خودم. خانهی بیمنت من".»
✍️ نویسنده: الهام نظری
داستان زندگی زنان پیشرو را در کانال «دخترها تسلیم نمیشوند» بخوانید
.
@doxtarha