💢آیا «استثنای مغرب» در پرونده اسلام سیاسی به پایان رسیده است؟ - بخش دوم
🔹در
#الجزایر، این احزاب - با وجود اختلافاتشان - همچنان یک شخصیت مهم در معادله سیاسی بودند؛ بنابراین، برای چندین سال، تجربیات
#مغرب، چه در شکلهای سازمانی و ایدئولوژیهای معتدل و چه در عملگرایی سیاسی، بهعنوان چشماندازی برای اصلاح و توسعه جنبشها و احزاب اسلامی شرق ارائه میشد.
🔹اما کاهش فزاینده عملکرد احزاب
مغرب طی چند سال گذشته که با فروپاشی بزرگ تجربه جنبش النهضه در قدرت با کودتای رئیسجمهور
#تونس،
#قیس_سعید، به اوج رسید و سپس شکست قاطع حزب عدالت و توسعه مراکش در انتخابات پارلمانی در روزهای گذشته را در پی داشت، سردرگمی بزرگی در صفوف «
#اصلاحطلبان» جنبشهای سیاسی اسلامگرا ایجاد کرده است.
🔹از سوی دیگر، این امر در بین اسلامگرایان «
#محافظهکار» با رضایت خاصی روبرو شده است، چرا که آنچه این جنبشها انجام دادند - از دیدگاه آنها – امتیاز دادنی بود که در نهایت بینتیجه مانده، به ویژه از آنجایی که این امر با یک نمونه «موفق» از ظهور طیف محافظهکار و رادیکال جنبشهای اسلامگرا، یعنی جنبش طالبان در افغانستان، همراه شده است. شاید موفقیت احزاب اسلامگرای الجزایری در انتخابات ژوئن گذشته در تقویت موقعیت سیاسی خود و دو برابر شدن تعداد کرسیهای پارلمانی آنها، استثنایی از افول کلی احزاب و حرکتهای سیاسی اسلامی در منطقه باشد.
🔹مهمترین درس از تجربه حزب عدالت و توسعه در مراکش و پیش از آن، جنبش النهضه در تونس، این است که مردم از احزاب اسلامی حمایت کردند و آنها را به قدرت رساندند تا نیروهای تغییر و صدای رسای آنها باشند. اما هنگامی که آنها مردم را رها کردند و به نیروهایی تبدیل شدند که وضع موجود را عادیسازی میکردند، منطق سلطنت را بیان کرده و به زبان سلطه صحبت میکردند، انتقام مردم از آنها شدید بود.
🔹شاید نخستین عقب نشینی این احزاب از قدرت هنگامی بود که آنها متوجه محدودیتهای توانایی خود در انجام تعهدات خود در شرایط بسیار دشوار واقعیت شدند، یعنی زمانی که نتوانستند با فشارهایی که آنها را وادار به عبور از خطوط قرمز میکرد، مواجه شوند. اما آنها اشتباه محاسبه کردند که اعتبار آنها نزد تودهها پابرجا است و تثبیت موقعیت خود نزد سلطه در اولویت است، حتی به قیمت گذشتن از اعتبار و اصول خود.
@dolatedin