🎨 #هنرگاه#فلسطینباز گلبانگِ اذانِ عاشقان
می رسد از مأذنِ سروِ روان
باز مجنون فانیِ لیلا شده
مست و بیخود عازمِ صحرا شده
«باز پروانه فدایِ شمع شد»
جمعِ سی مرغِ طریقت جمع شد
باز آمد موسمِ دلدادگی
از غل و زنجیرِ نفس آزادگی
باز بویِ خونِ یاران می رسد
وقتِ رقصِ عشقبازان می رسد
جانمان با جانشان ادغام شد
وقتِ پیوندِ شراب و جام شد
جامِ ما از فرطِ عشق از هم گسست
عشق جاری گشت و در عهدِ الست،
با شهیدان عهدِ خونین بستهایم
لحظهای حتّی ز پا ننشستهایم
همنوا با مکتبِ پیرِ خمین
با نوایِ یا لثارات الحسین،
«ای شهیدانِ خدایی» خواندهایم
در صفوفِ عشق باقی ماندهایم
آسمان را تا زمین آوردهایم
غرب را زیرِ نگین آوردهایم
در سکوتِ بحر طوفان کردهایم
عاقلان را گیج و حیران کردهایم
مژده ای دل اهلِ ایمانی اگر
از تبارِ عشق بازانی اگر
از شکوهِ کاخِ پوشالی مترس
ذرّهای از طبلِ توخالی مترس
عِدّه و عُدّه اگر ناکافیَ است
حضرتِ حق بندگان را کافیَ است
از دیارِ حق صبا خواهد رسید
مژدهیِ نصرت به ما خواهد رسید
باد، باران، آسمان قاری شود
ای بسا «کَمْ مِنْ فِئَه» جاری شود
چشمِ شیطان کور خواهد شد بلی
کیدِ او نابود خواهد شد ولی،
«نیشِ عقرب بهتر است از زهرِ دوست
دوست بر دل می زند عقرب به پوست»
می کُشد دشمن اگر هیچ عیب نیست
خنجر از پشتِ رفیق از بهرِ چیست؟!
از نفاقِ دوست بس دلخستهایم
خنجری در سینه و لب بستهایم
سینه پر شرک و به لب تکبیر باد
ای دو صد لعنت بر این تزویر باد
مسلمین آیا جفاکاری رواست؟!
اسمِ خاموشی در این غوغا وفاست؟!
دست در دستِ خدا کاری کنید
از یهود اعلامِ بیزاری کنید
گوهری از دیدگان جاری کنید
با سرودِ عشق همخوانی کنید
کامِ دشمن تلخ، است از رشکِ ما
کارزار است و سلاحِ اشکِ ما،
راه می اندازد خروشِ نیل را
سیل خواهد برد اسرائیل را
ای جهودان حکمِ حاکم وحی شد
انتقامِ حاج قاسم وحی شد
باز دوشادوشِ حیدر آمدیم
باز بهرِ فتحِ خیبر آمدیم
ما به قلبِ گرگخویان خنجریم
وارثانِ ذوالفقارِ حیدریم
بر مدارِ عشق چرخانیم ما
از عزایِ غزّه گریانیم ما
ما به رویِ زخمِ غزّه مرهمیم
وقتِ غربت آشنایانِ همیم
زخمِ ما از راویانِ فتحِ ماست
عمق و تعدادش ملاکِ سطحِ ماست
شاهنامه ختم و پایانش خوش است
راهِ ظلمت آبِ حَیوانش خوش است
امتدادِ خطِّ غم تا شادیَ است
سرنوشتِ متّقین آزادیَ است
حرفِ دل گرچه نگنجد در کلام
این یکی بود از هزاران والسّلام
«با لبِ دمسازِ خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنی ها گفتمی
بشنو از نی چون شکایت می کند»
از دلِ غزّه حکایت می کند
✍ شاعر: مرتضی خادمی، ریاضی ۱۴۰۱
--------------------------------
💠 بسیج دانشجویی پردیس شهید بهشتی مشهد🆔 @dm_enghelabi