🔶 خداحافظ محسن
🔸 نوشته ای از دندانپزشك محسن شكاری:
یکی از رفقاش منو بهش معرفی کرده بود راهش تا مطب من خیلی دور بود ، چند باری برای درست کردن دندوناش و جرمگیری پیشم اومد . جوون بود ، باشگاه میرفت و ورزش میکرد ، قوی هیکل بود ، محکم حرف میزد، خال کوبی هم داشت ، قیافشو میدیدی جرات نمی کردی زیاد باهاش کل کل کنی ، کار می کرد تو مغازه ، ساندویچی و بعضی وقتا هم کارگری ،خلاصه خرجش را خودش در میآورد دستش توجیب خودش بود گرچه همیشه جیبش خالی بود و همیشه قسمتی از هزینه درمان را میداد و بقیه اش می شد بدهی برای جلسه بعد . ولی پسر خوبی بود داش مشتی و با معرفت ، اگه میتونست کاری واست بکنه حتما می کرد بدون چشمداشت ، یکبار کیف قاپی را که موبایل دختری تو خیابون زده بود تعقیب کرده و گوشی را ازش گرفته و به دختره پس داده بود و بخاطرش چاقو خورده بود .
بعضی وقتا تو بازی با دوستاش شرط بندی می کرد و بیشتر وقتا هم می باخت ، میگفت من پاکباختم.
حسابش که میموند ، میگفت دکتر.... چیزی واسه از دست دادن ندارم ....
... مال مردم خور نیستم ، وسعم کمه ، میارم حتمن میارم دفعه بعد .....
.... ولی بدخواه داشتی ، مدیونی بهم نگی ....
برای من هم خیالی نبود ، از راستی و صفای دلش و جیب خالی و قیافه غلط اندازش مطمئن بودم
به
هر حال تو پرونده اش نوشته شده بود : بدهکار
خیلی وقت بود که نیامده بود و من هم اصلا فراموشش کرده بودم تا امروز ...
کامپیوتر مطب را روشن کردم و تو پرونده اش نوشتم : بستانکار
خداحافظ محسن
#محسن_شکاری#نه_به_اعدام#هر_یه_نفر_کشته_شه_هزار_نفر_پشتشه