اینم اضافه کنم که زمانی که الکس آکادمی میرفت برای دراوردن خرج آکادمی توی فروشگاه کار میکرد و گاهی حتی اضافه کاری میموند تا حدی که وقتی خونه برمیگشت از خستگی مجبور میشد زود غذاشو بخوره و بخوابه که بتونه بره اکادمی چون از اون طرف تایم خلوت و اضافشم فشرده مجبور بود درس بخونه (چیزی حدود شیش الی هشت ساعت اگه تایم میورد) این باعث شد با وجود این همه زحمتی که کشید تا بتونه توی اف بی آی توی اون سن کم قبول بشه اما وسط داستان هدف خودش رو زیر سوال ببره و حس کنه تمام فداکاری ها و هدر دادن جوونیش برای رسیدن به این مقام برای "هیچی" بوده، یعنی برای هیچی نصف بیشتر زندگیش رو خودش رو از پیوستن به بقیه و خوشی کردن محروم کرده و پای کار و درس فشرده گذاشته و اینطوری به پوچی برسه تا زمانی که اون آرمان رو برای ادامه دادن به هدفش بسازه. (البته این آرمان از نگاه خاکستری شاید قهرمانانه و شریف باشه ولی یه طورایی داره کل زندگی شخص رو فدا میکنه، الکس به پوچی میرسه چون حس میکنه این راه سخت رو برای هیچی و بدون نتیجه ای رفته ولی از نظرش الان هم دیره که بخواد برگرده و زندگی جدیدی رو شروع کنه وقتی خودش رو اینطوری توی عمق چیزی قرار داده برای همین برای خودش آرمان و هدفی میسازه که درسته که زندگیش رو بدون پاداشی شهید میکنه اما حداقل یه هدف برای جلو رفتن داره)