دلم کمی خدا میخواهد

#قسمت_بیست_و_چهارم
Канал
Логотип телеграм канала دلم کمی خدا میخواهد
@deltangie_khodaПродвигать
462
подписчика
14,9 тыс.
фото
7,73 тыс.
видео
1,69 тыс.
ссылок
خدا کسیست که باید به دیدنش برویم... خدا کسی که از آن سخت می‌ هراسی نیست🤗🌱 کپی حلال است🌹 🔹️مدیریت:👇 @Someone_is_alive •[کانالمون تو سروش هم با همین اسم ايجاد شده]•
سلسه مباحث #انسان_موفق

برگرفته از سمینارهای دکتر فرهنگ

#قسمت_بیست_و_چهارم
#من_زنده ام🌷
#قسمت_بیست_و_چهارم

رحیم می گفت: هر روز تعداد بیشتری به صف معترضین اضافه می شه و ساواک دنبال اینه که چند نفر رو دستگیر کنه تا از بقیه زهر چشم بگیره، ما هم بیانیه دادیم. شاید از این طریق هم حقوق و دستمزد کارگرا اضافه بشه و هم خواسته ی کارمندا و مهندسا برآورده بشه. یه خواسته دیگه مون، اخراج شرکت های خارجی از پالایشگاه و شرکت نفته. رحیم در ادامه صحبت هایش گفت: موقع اجتماع کارگرا و کارمندا، مهندس انصاری; مدیر عامل شرکت نفت با ژست مردمی بین معترضین حاضر شد و با لحن ملتمسانه و مودبانه این اعلامیه ها رو می خوند: شما می دانید که اعلیحضرت شاهنشاه کارکنان صنعت نفت را جزء وفادارترین بخش جامعه می داند و به شما اطمینان و اعتماد کامل دارد و این موهبت الهی و سرمایه ی ملی را که نبض و شاهرگ سیاسی- اقتصادی کشور است به شما سپرده و چشم امیدش به شماست. او می داند که شما کارگران با چه زحمتی نفت را از اعماق زمین بیرون می کشید و به داخل لوله ها می فرستید و تا حالا چندین نفر خونشان در راه این نفت ریخته شده است و یا دوستان دیگرتان که در آبادان نفت را تصفیه می کنند. و این نفت تصفیه شده، خانه های سرد و یخ زده ی هموطنانتان را در فصل سرد و یخبندان در دورترین جاهای ایران گرم می کند. شکم فرزندان این ملت با دسترنج شما سیر می شود. ماشین ها و قطارها و هواپیماها با همین گازوئیل و بنزین است که حرکت می کند. این نفت در صنعت پتروشیمی به همه چیز تبدیل می شود. این نفت است که سر سفره ی فقیر وغنی می رود. به خودمان رحم کنیم. اینجا خوزستان است. بعضی ها این خاک زرخیز را نمی شناسند. شوخی بردار نیست. شاهنشاه قدر زحمات شما کارکنان را که در گرمای شصت درجه در کنار میادین نفتی هستید را می داند.یادمان نرود ما فقط و فقط نفت داریم و اقتصاد ما فقط بوی نفت میدهد. از همین جا رسما اعلام می کنم آخر برج 2% افزایش حقوق و حق شیفت و سختی کار برای نیروهای ستادی و 5% برای کارگرانی که در میادین چاه نفت و استخراج نفت هستند اجرا می شود.
هیچکس به حرف هایش اعتنایی نکرد و همه یکپارچه شعار می دادیم و فریاد می زدیم. بچه ها متفرق شدند. من اعلامیه های امام را که در چاپخانه ی خرم کوشک چاپ کرده و زیر در اتاق ها می انداختیم، ریختم توی لباسم و آز آنجا مستقیم آمدم آبادان. بچه ها گفتند دو سه روز آفتابی نشوید. اگرچه گفته بودند کوچه به کوچه دنبال کارگران و کارمندان صنعت نفت هستند و تهدید کرده بودند اگر اعتراضات خاتمه پیدا نکند در همان کوره های نفت زنده زنده آتشتان خواهیم زد. اخراج شدن، کم هزینه ترین و کمترین مجازات است.
آقای زارعی هم از اعتراض و درگیری پالایشگاه و تهدیدها و بگیر و ببند ها می گفت و پدرم نکات امنیتی را سفارش می کرد. پس فقط من اخراج نشده بودم. جرات کردم و سرم را از زیر پتو بیرون آوردم و از ژست مریضی بیرون آمدم آقا گفت: دخترم از خواب بیدار شده. براش گل گاوزبون و نبات بیارین. گفتم: نه بابا دیگه حالم خوب شده. رحیم گفت: چشماش که بوی خواب نمیده. چرا مدرسه نرفتی؟ با جرات گفتم: منم از مدرسه اخراج شدم. تا چند دقیقه همه هاج و واج مانده بودند اما هیچ کس از من نپرسید چرا!؟ انقلاب از مسجد و مدرسه و پالایشگاه فراتر رفته و در خانه ها هم رخنه کرده بود. رحیم گفت: همه ی چیزهایی که آدم باید یاد بگیره توی کتابای درسی و مدرسه نیست. دکمه های لباسش را باز کرد و یک کتاب کاهی رنگ و رو رفته با جلد چسب خورده که معلوم بود دست صدتا آدم چرخیده به من داد. روی کتاب نوشته بود: فاطمه فاطمه است. قبلا هم کتاب هایی از استاد مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی خوانده بودم اما عنوان این کتاب برایم جالب بود. پرسیدم : مگر فاطمه می تواند فاطمه نباشد، اسم این کتاب چرا اینقدر عجیب است؟ گفت: نه، فاطمه فقط فاطمه است. اما این فاطمه با فاطمه ای که به ما شناسانده اند متفاوت است. بدون گل کاوزبان از زیر پتو درآمدم و قبراق مشغول خواندن شدم. کلمات چنان در مغزم نفوذ می کردند که متوجه گذر زمان نمی شدم.


♏️ @deltangie_khoda