#سهراب_سپهری
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته ...
تیرڪَی هست و چراغی مرده
میڪنم تنها از جاده عبور ...
دور ماندند ز من آدمها
سایهای از سر دیوار ڪَذشت ...
غمی افزود مرا بر غمها
فڪر تاریڪی و این ویرانی ...
بیخبر آمد تا با دل من
قصهها ساز ڪند پنهانی ...!!
#ش