دستچین

#احمد_زیدآبادی
Канал
Логотип телеграм канала دستچین
@dastcheanПродвигать
1,39 тыс.
подписчиков
8,56 тыс.
фото
3,13 тыс.
видео
2,56 тыс.
ссылок
دو كلمه حرف حساب، كمى تماشا، جرعه‌اى موسيقى
ماجرا از این قرار است!

در این دو سه روز بعد از آخرین نوشته‌ام، دوستان عزیز و آشنایان و ناآشنایان بی‌شماری هر کدام به طریقی و لحنی از درخواست و توصیه گرفته تا تشرهای صمیمانه، خواسته‌اند که در تصمیمم برای "خداحافظی با سیاست" در این شرایط تجدیدنظر کنم.
من شرمندۀ همۀ این عزیزان و قدردان لطف و محبت تک تک آنها هستم، اما واقع این است که آنچه فرموده‌اند، بخشی از نادانسته‌های من نیست چرا که اصولاً پای چند فحش و ناسزا در میان نیست. همانطور که پیش از این هم گفته‌ام، فحش باد هواست و شاید دل کسی را خنک کند و موجب رنجش کس دیگری شود، اما اثر عملی بر آن مترتب نیست. ماجرای من اما سخت‌تر و پیچیده‌تر از این حرف ها شده است.
ماجرا از این قرار است که در این شرایط "مافوق حساس کنونی"! کنشگری به شیوۀ مألوف من، به امری پرهزینه و بی‌فایده تبدیل شده است و به زودی حتی غیرممکن می‌شود.
هزینۀ بی‌فایده، پوچ‌ترین و بی‌معناترین کاری است که از یک کنشگر سیاسی یا اجتماعی برمی‌آید و به نظرم نباید آن را پشتِ الفاظ رمانتیک و پر و سوز و گداز پنهان و یا توجیه کرد.
هر کس در این دنیا شیوه‌ای برای کار خود دارد، شیوۀ من هم در این ربع قرن اخیر این بوده که هر حرف و سخن و کار و اقدامی را در چارچوب تحلیلیِ مشخصی بدونِ لحاظ علایق و عواطف و احساساتم، توصیه کنم، حتی اگر آن تحلیل به نظرِ خیلی‌ها ناقص یا از اساس نادرست بوده باشد.
کسانی که در جریان بحث‌های خصوصی‌تر من بوده‌اند می‌دانند که شرایط پیش آمده، دور از انتظارم نبوده است. سال‌هاست در بارۀ ابعاد و جزئیات و تبعات آن به عنوان یکی از سناریوهای محتمل اندیشیده‌ام، به هراس افتاده‌ام، هشدار داده‌ام و در بارۀ راههای پیش‌گیری از آن تا نهایتی که از یک موجود دو پا برمی‌آید، تأمل و تلاش کرده‌ام و حتی از کوچکترین وبی‌اهمیت‌ترینِ شانس‌ها به بهای هزینه از اعتبار و آبرویم، استقبال کرده‌ام.
متأسفم که باید بگویم این تأمل و تلاش بی‌نتیجه مانده و گویا ما ایرانیان در این صد و پنجاه ساله محکوم به تحققِ بدترینِ سناریوها بوده‌ایم، مگر در چند موردی که خارج از اراده و توان‌مان، خدا به دادمان رسیده است.
شاید خدا دوباره به دادمان برسد و از آنجا که به ذهن‌مان خطور نمی‌کند و در محاسبات‌مان نمی‌گنجد، روزنی به روی این کشور بگشاید. خارج از این امیدواری متافیزیکی، من دیگر هیچ نشانه‌ای از راهِ برون‌رفتِ کم‌هزینه از این بحران نمی‌بینم و اگر نگویم از امثال من، دست کم از خودِ من، هیچ کاری برنمی‌آید جز آنکه احتمالاً قربانی بی‌دلیل و بی‌اثر و بی‌سود و فایدتِ حوادثِ سهمگین پیش رو شویم و حتی بدتر از آن!
با این حال، خدا حافظی با سیاست در این مقطع، به معنای زمین گذاشتن قلم نیست. امور دنیا به سیاست منحصر نمی‌شود و حوزه‌های بسیارِ دیگری برای همراهی و همدلی از طریق این کانال وجود دارد. من فقط نمی‌خواهم نقش چراغعلی را در این وضعیت بازی کنم!
در روستای ما دو آدمی که نیازی به وصف روحیات و خصائل‌شان نیست، بر سر ملکی با یکدیگر در نزاع بودند و مردم بینوای و بی‌گناه را هم به اردوی خود فرا می‌خواندند. چراغعلی که به نظر خودش چیزکی می‌دانست، کارش اندرز و نصیحت این دو آدم و حامیان آنها شده بود که مکنید! چنین و چنان می‌شود!
دو لشکر خصم اما بنای هیچ نرمش و سازشی نداشتند و هر کدام سعادت خود را در قلع و قمع کامل طرف دیگر می‌دیدند. آنها مدتی بر نصایح چراغعلی چشم بر بستند اما چون او دست بردار نبود، هر دو به این نتیجه رسیدند که وراجی‌های چراغعلی مانع جنگ و ظفر نهایی آنان شده است و بنابراین، ابتدا باید او را گوشمالی سخت دهند تا زبان در کام گیرد. این بود که هر دو اردو، جمعی از "غیورمردان" خود را در تاریکی شب به سراغ چراغعلی فرستادند و او را "پَچِّ پچور" کردند و هر دو هم، کل داستان را به گردن دیگری انداختند!
بعد از این ماجرا، چراغعلی بستری شد و زبان در کام گرفت و فقط گاهی زیر لب با خود زمزمه می‌کرد: می‌خواهید همدیگر را تا نفر آخر هلاک کنید؟ بفرمایید! راه هموار است!
#احمد_زیدآبادی
#خدا_حافظی_از_سیاست
#امتناع_کنشگری
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
لحظۀ خداحافظی!

بازتاب مطلبی که خطاب به حامد اسماعیلیون نوشتم، مرا نسبت به آیندۀ این کشور از هر جهت روشن کرد؛ گرچه پیش از آن هم، برایم کم و بیش روشن بود.
از فحاشی چارپاداری تا تهدید به قتل و تجاوزِ جنسی، بخشی از واکنش افرادی بود که در فضای مجازی و غیرمجازی به حمایت از آقای اسماعیلیون نثارم کردند.
من این سرزمین را سرزمین عطار و سنایی و مولوی و خیام و حافظ و سعدی می‌دانستم. هرگز فکر نمی‌کردم بخشی از مردم این سرزمین روزی به این نقطه برسند. حالا که رسیده‌اند، دیگر جای حضور من نیست. به هر حال، من هم از پوست و گوشت و خون و عصب ساخته شده‌ام. فشارها از همه سوست و من چنان تنها و غریب مانده‌ام که مرگ را بر هموطنی با چنین افرادی ترجیح می‌دهم.
این لحظه، لحظۀ خداحافظی من با سیاستی است که می‌خواهد با این شیوه و روش پیش برود. من این صحنه را ترک می‌کنم، چون هیچ رگی در وجودم با آن سنخیت ندارد و با سرتاسرش بیگانه‌ام.
از این به بعد، بر نوشتن کتاب‌هایم متمرکر می‌شوم و در این کانال نیز فقط در بارۀ تاریخ و امور انتزاعی می‌نویسم و کلامی از آنچه در این کشور می‌گذرد و خواهد گذشت، نخواهم نوشت. این تصمیم برگشت‌ناپذیر است.
اگر ممنوع‌الخروج نبودم و پاسپورت داشتم، برای مدتی به یاد دوران شکوفایی فرهنگ ایران، به سمرقند یا بخارا می‌رفتم و یا راهی عراق می‌شدم و به یادِ لحظه‌های غربت و مظلومیت علی در جوار مسجد کوفه ساکن می‌شدم.
با این همه، من عاشق وطنم هستم. برایش دعای خیر می‌کنم و این تنها کاری است که فعلاً از دستم برمی‌آید.
#احمد_زیدآبادی
#حامد_اسماعیلیون
#خدا_حافظی
#فرهنگ_ایران
#آینده_کشور
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
برسد به دست حامد اسماعیلیون

حامد اسماعیلیون، همسر و دختر نازنینش را در فاجعۀ ساقط کردن هواپیمای اوکراینی از دست داده است. تحمل چنین مصیبتی فوق طاقتِ بشری است. او هر اندازه هم که خشم و کینه از مسببان حادثه به دل گرفته باشد، قابل فهم و همدلی است. فقط از خداوند برمی‌آید که بر دل سوزان و خونینش مرهمی گذارد.
آقای اسماعیلیون بعد از آن حادثه درگیر فعالیت‌هایی برای پاسخگو کردن مسئولان حادثه شد و اینک نیز مسئولیت کارزارهای سیاسی در خارج از کشور را به عهده گرفته است.
من به عنوان یک فعالِ سپهر عمومی، نقشی که برای خود تعریف کرده‌ام از جنس "بلاغ" است. در مقامِ اصرار و تحکم و تعیینِ تکلیف برای کسی نیستم. نظرم را مطرح می‌کنم، خواه مؤثر افتد خواه نیفتد.
بنابراین به آقای اسماعیلیون توصیه می‌کنم که با این حجم از خشم و کینه‌ای که به "حق" به دل گرفته، وارد سیاست نشود. سیاست در فارسی به معنای تربیت کردن اسب وحشی و در نزد یونانیان نیز تدبیر منزل در سطح کلان آن بوده است. از این رو سیاست عرصۀ فرو نشاندن خشم و انتقام‌گیری نیست. سرنوشت عموم در آنجا تعیین می‌شود و از همین رو، به کنشی کاملاً حساب‌شده و خالی از هر نوع بغض و خشم و کینه و انتقام‌جویی نیاز دارد.
در اینجا همیشه به دوستانم توصیه کرده‌ام که از روی خشم کنش سیاسی انجام ندهند زیرا تبعاتش دامن بسیاری را می‌گیرد و ما نسبت به سرنوشت آن "بسیار" مسئولیم و باید پاسخی روشن و اقناع کننده برای آسیب‌های ناشی از رفتارمان برای آنها داشته باشیم.
همین توصیه را به آقای اسماعیلیون می‌کنم. او فردی مصیبت دیده است. رنج و دردِ جانکاهِ از دست دادن عزیزانش را تا مغز استخوان چشیده است. بنابراین، با افرادی که در جای امنی نشسته‌اند و با بی‌قیدی و خونسردی می‌گویند: "خب انقلاب بدون هزینه که نمی‌شود!" فرق دارد. او غم از دست دادن عزیزانی را با گوشت و پوست و استخوان خود در عینیت آن تجربه کرده و با کسانی که با خیال راحت می‌گویند: " باید انقلاب کرد و دغدغۀ نتایج آن را نداشت چرا که تاریخ شرکت بیمه نیست!" حتماً متفاوت است.
اینجا در این کشور وضع آنگونه نیست که از آن دور به نظر می‌رسد. اینجا شکننده‌تر از آن است که بسیاری می‌پندارند. اینجا مستعد به راه افتادن حمام خون است. راه خروج از این وضعیت، خشونت‌پرهیزی مطلق است. اگر کسی می‌خواهد کمکی به این مردم ستمدیده کند، نباید خشونت را به کنشی و واکنشی تقسیم و سپس نوع نخستش را تقبیح و نوع دومش را توجیه کند. چرخۀ خشونت و انتقام هم اکنون نیز به حرکت در آمده است و اگر سرعت گیرد فرزندان این کشور را زیر چرخ‌دنده‌های بی‌رحم خود پاره پاره خواهد کرد و از کشور ویرانه‌ای تمام‌عیار به جا خواهد گذاشت.
اسماعیلیون به عنوان کسی که بدترین مصیبت‌ را تحمل کرده است، می‌تواند بهترین منادی کنش خشونت‌پرهیز شود و از این طریق علاوه بر کمک به هموطنان خود، زخم‌های درون خویش را نیز التیام بخشد. با انتقام هیچ زخمی بهبود پیدا نمی‌کند بلکه زخم روی زخم می‌شود و سرایت آن به دیگران در چرخه‌ای توقف‌ناپذیر و نابود کنندۀ همه چیز.
#احمد_زیدآبادی
#حامد_اسماعیلیون
#هواپیمای_اوکراینی
#کنش_خشونت_پرهیز
#چرخه_خشونت
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
صدور رأی مشکلی ندارد اما بازنشر خبرش فاجعه است؟

فیلمی دیدم که گزارشگر شبکۀ دوی صدا و سیما، روزنامۀ هم‌میهن را هدف حملۀ لفظی خود قرار می‌داد که چرا خبر صدور حکم اعدام برای سه نفر از متهمان ناآرامی‌های جاری در کشور را در صفحۀ نخست خود آورده و سبب تحریک عمومی شده است!
این گزارشگر خطاب به هم‌میهن گفت: شما روزنامۀ ایران هستید یا عربستان؟
گویا چیزی به نام عدل و انصاف در این کشور همۀ مفاهیم معمول خود در تاریخ بشر را از دست داده است!
یعنی از نظر این گزارشگر، اصلِ صدور حکمِ اعدام در این شرایط ملتهب و اعلام رسمی آن از طرف دستگاه قضایی، مطلقاً تحریک‌آمیز نیست؛ اما نشر خبر آن در گوشۀ یک روزنامۀ کم تیراژ مایۀ التهاب‌آفرینی و تحریک افکار عمومی است؟
اگر اینان نگران التهاب‌آفرینی هستند چرا به اصل ماجرا و اعلام رسمی و علنی آن از طرف دستگاه مسئول، کمترین اعتراضی ندارند اما خشم خود را بر سر بازنشر خبر آن در یک روزنامۀ بخش خصوصی خالی می‌کنند؟
اگر قرار است خبر این نوع احکام در نشریات داخلی منتشر نشود، پس چرا چنین احکامی صادر و سپس به طور رسمی از سوی دستگاه مربوطه اعلام می‌شوند؟
از این گذشته، صدا و سیما مطلقاً در جایگاهی نیست که مدعی دیگران باشد. بخشی از این مصیبتی که بر سر کشور آمده، نتیجۀ مستقیم عملکرد و نحوۀ اطلاع‌رسانی این سازمان است؛ سازمانی که بودجۀ هنگفتی از جیب شهروندان ایرانی می‌بلعد و بعد نتیجۀ کارش انتقال مرجعیت خبری به خارج از کشور و یکه‌تازی رسانه‌هایی چون ایران اینترنشنال شده است، جایگاه طبیعی‌اش نشستن بر صندلی اتهام است نه طلبکاری از رسانه های بی رمق و شکننده و تحت فشارِ بخش خصوصی!
#احمد_زیدآبادی
#صدا_و_سیما
#شبکه_دو
#روزنامه_هم_میهین
#حکم_اعدام
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
این همه غلیظ و آن هم بدون اسم؟

گویا 227 عضو مجلس در بیانیه‌ای غلیظ و شدید خواستار مجازاتِ سنگینِ عاملان و بازداشت‌شدگان ناآرامی‌های جاری در کشور تحت عنوان "محارب" شده‌اند.
اگر این افراد به ادعای خودشان واقعاً "نمایندگان این ملت" بودند، آیا کشور در انبوه این همه مشکل غرق می‌شد که خیابان‌های آن صحنۀ ناآرامی شوند؟
از این گذشته، این 227 "نماینده" اسم ندارند که پای بیانیۀ خود بگذارند؟ بیانیۀ بدون اسم چه ارزش و اهمیتی دارد؟ هر شهروند عادی می‌تواند روزانه ده‌ها بیانیه از این نوع مثلاً به اسم 713 کارشناس، یا 476 فرمانده سابق سپاه یا 219 فعال سیاسی منتشر کند؛ کاری که از قضا هر روز هم انجام می‌شود!
#احمد_زیدآبادی
#نمایندگان_مجلس
#محارب
#بیانیه
#اعتراض
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
#درخواست_مجازارت
راز این داستان چیست؟

جواد موگویی و شهرام گیل‎آبادی تجربه‌های شخصی خود را از نوع برخورد "لباس شخصی‌ها" با شهروندانِ "مظنون به اعتراض" در خیابان به رشتۀ تحریر درآورده‌اند.
منتقدان نظام سیاسی، پیش از این بارها در مورد این نوع برخوردهای زشت و زننده و غیرقانونی از سوی برخی ضابطان و افراد اصطلاحاً "لباس شخصی" نزد نهادهای مختلف شکایت برده‌اند، اما کمترین اعتنایی به حرف‌های آنها نشده است و در عوض خودشان به عناد و غرض‌ورزی متهم شده‌اند.
آقایان موگویی و گیل‌آبادی اما در شمار حامیان نظام سیاسی‌اند و به طور قطع، نه کمترین عنادی با حکومت دارند و نه می‌توان آنها را به غرض‌ورزی متهم کرد.
خب، پس چرا شکوائیۀ آنها شنیده نمی‌شود؟ چرا این رفتارها تکرار می‌شود؟ قطعاً مسئولان کشور نمی‌توانند مدعی شوند که از این نوع برخوردها بی‌اطلاعند و یا شرح این برخوردها صرفاً ادعایی از سوی افراد معاند و مغرض است. حامیان خود آنها از این همه زشتی و پلشتی به تنگ آمده‌اند و در این مورد افشاگری می‌کنند.
در تاریخ ایران هیچگاه رسم نبوده است که یک "فرد مذهبی" زبان به فحش زشت و ناسزای جنسی بگشاید. افراد مذهبی، فحش ناموسی را همیشه مصداق منکر و گناه می‌دانسته‌اند.اصلاً جامعه، افراد مذهبی را در درجۀ نخست از نوع بیان مؤدبانه‌شان تشخیص می‌داده است.
حال بعد از "انقلاب اسلامی" و تشکیل "جمهوری اسلامی" در ایران، چه اتفاقی رخ داده است که عده‌ای آن هم در نهادهای بسیار حساسی که با جان و مال و ناموس مردم سر و کار دارند، بدون هرگونه شرم و حیایی و با ادعای حمایت از دین و نظام دینی، ابتدایی‌ترین تعالیم دینی را زیر پا می‌گذارند و زبان به فحش‌های بی‌نهایت رکیکی باز می‌کنند که لات‌های محله هم از شنیدن آنها گوشش‌شان سرخ می‌شود!
راز این داستان واقعاً چیست؟ آیا مقام‌های کشور، خودشان چنین مجوزی به این افراد داده‌اند تا از هر طریق ممکن، منتقدان و معترضان و مخالفان را هتک حیثیت کنند و در هم بشکنند و بترسانند تا بدین وسیله، نظام حفظ شود؟ یا اینکه رشتۀ امور به کلی از دست‌شان خارج شده و عده‌ای با سوءاستفاده از موقعیت و مصونیت خود، حیثیت و کرامت شهروندان را زیر پا له می‌کنند؟
اگر موردِ اولی است، خب این چه نسبتی با دین دارد که نظام سیاسی، ماهیت خود را به آن نسبت می‌دهد؟ و اگر مورد دوم است، این چه نوع حکمرانی است که توان کوچکترین کنترلی بر نیروهای خود و بازداشتن آنها از نقض ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی و بدیهیات قانونی و دینی را پس از محرز شدن رفتار زنندۀ آنها ندارد؟
با این وضع تأسف‌بار، چطور می‌توان انتظار داشت افرادی که اصولاً ادعای مذهبی بودن ندارند و بعضاً فحش و ناسزا را امری عادی تلقی می‌کنند، در خطاب قرار دادن مسئولان کشور خویش‌تنداری از خود نشان دهند و مراتب احترام و ادب را به جا آورند؟
این چه محیط آلوده‌ای است آخر؟
#احمد_زیدآبادی
#جواد_موگویی
#شهرام_گیل_آبادی
#لباس_شخصی_ها
#فحاشی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
خدا به داد برسد!

اسرائیلی‌ها کار دست خود دادند و با گرایش آشکار به افراط‌گرایی ملی و مذهبی، از دل انتخابات دیروز خود، غول فاشیسم را برای ادارۀ کشور خود از بطری بیرون آوردند.
این غول ویرانگر، برای آنکه تحت فشار جهانی قرار نگیرد، تمام تلاش خود را به کار خواهد گرفت تا با بحران‌سازی‌های وسیع در منطقه، نگاه‌ها و فشارهای بین‌المللی را به سمت و سوی دیگری سوق دهد.
برای این منظور، هدف نخست آنان ایران است. اگر نیروهای حاکم بر ایران و مخالفان آنها از طیف‌های مختلف، از رادیکالیسم کور دست برندارند و خاک کشور را صحنۀ منازعه و بی‌ثباتیِ بین خود کنند، ایران قربانیِ فاشیسم نوظهور در اسرائیل خواهد شد.
در این باره بسیار خواهم نوشت. خدا به داد برسد!
#احمد_زیدآبادی
#انتخابات_اسرائیل
#فاشیسم
#بحران_سازی
#بی_ثباتی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
به توضیحی نیز قانع شده‌ام!

از سران قوامی‌پرسم از آقایان رئیسی، اژه‌ای و قالیباف. اینکه همگی گفتند اعتراض از اغتشاش مسیرش جداست و نظام سیاسی آغوشش را برای تحمل و پذیرش هرگونه اعتراض و نقد و مخالفت باز کرده است، آیا این شامل نقد وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه هم می‌شود یا اینکه کارکنان این دو نهاد تحت عنوان "سربازان گمنام امام زمان" در حصن حصینِ مصونیت مطلق و اوج خط قرمز حکومت قرار دارند و کوچکترین نقد و اعتراضی به آنها جایز و قابل تحمل نیست؟
اگر پاسخ‌تان به بخش آخر پرسش فوق مثبت است که دیگر جای هیچ سخنی باقی نمی‌ماند، اما اگر منفی است لطفاً از وزیر اطلاعات و رئیس سازمان اطلاعات سپاه بخواهید که با برگزاری کنفرانس مطبوعاتی به پرسش‌های روزنامه‌نگاران در مورد بیانیۀ مشترک اخیرشان پاسخ دهند.
آنها لازم است به افکار عمومی در برابر روزنامه‌نگاران توضیح دهند که این بیانیه با این لحن و محتوا به چه قصدی صادر شده و چرا در حالی که دو روزنامه‌نگار حوزۀ اجتماعی خانم‌ها الهۀ محمدی و نیلوفر حامدی بدون دسترسی به وکیل در بند امنیتی زندانی‌اند و هنوز هیچ محکمۀ صالحه‌ای برای رسیدگی به پروندۀ آنها تشکیل نشده است، ادعای مربوط به اتهام‌شان با اشاره به نامشان در بیانیه آمده است؟
متأسفانه این بیانیه نشان می‌دهد که در عملکرد این دو دستگاه امنیتی تغییری نسبت به گذشته صورت نگرفته و تحلیل‌شان از هر اعتراضی در هر برهه و با هر زمینه و انگیزه‌ای از الگویی تکرارشونده پیروی می‌کند.
اگر نهایتاً هر اعتراض و ناآرامی در این کشور از 78 و 88 گرفته تا 96 و 98 و اکنون، تمام و کمال با برنامه‌ریزی و تدارک آمریکا صورت گرفته و می‌گیرد، پس این دو نهاد در پیشگیری از وقوع آنها چه موفقیتی داشته‌اند؟ چرا همواره این سناریوها و برنامه‌ریزی‌های ادعایی، پیش از وقوع عملی آنها کشف و خنثی نمی‌شود و فقط پس از بروز آنها بر مسئولان این دو نهاد امنیتی مکشوف می‌شود؟
اگر بنا باشد هر تلاشی از سوی روزنامه‌نگاران برای پوشش اتفاقات ناگوار، به بازی در سناریوی آمریکا تعبیر و تفسیر شود، دیگر روزنامه‌نگاری در این کشور چه محلی از اعراب پیدا می‌کند؟
به هر حال، اعتراض به وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه و مخالفت با آنها از سوی شهروندان پیشکش، حداقل نسبت به عملکرد خود در برابر پرسش‌های جامعه توضیح دهند. آیا این هم توقع بالایی است؟
یکی از دوستان به من نقد می‌کرد که چرا سطح مطالبات را پایین می‌آوری و مثلاً آنها را به لزومِ توضیح نهادها تقلیل می‌دهی؟ پاسخ این بود که شاید این نتیجۀ تجربۀ من از زندان باشد.
هرگز فراموش نمی‌کنم آن روزی را که پس از مدت‌ها اعتصاب غذا با صورتی تکیده و جسمی آب رفته و روانی از هم گسسته و اعصابی در هم شکسته و گوارشی به هم ریخته، مرا ابتدا از بند دوی الف به بند 209 و بلافاصله از آنجا به بند 240 با چشمان بسته منتقل کردند.
به محض ورودم به بند 240 با برخوردی روبرو شدم که هرگز تصورش را نمی‌کردم. پس از ساعاتی تهدید و تحقیر و توهین، بازجو روی برگه‌اش نوشت: تمام جرایم و تخلفات خود را در همۀ زمینه‌های سیاسی و اقتصادی و ...به طور کامل توضیح دهید. "جرائم اخلاقی" را هم شفاهی به آن اضافه کرد! همین که در پاسخش نوشتم: این پرسش غیرقانونی است، کاغذ را پاره کرد و مرا کشان کشان به سلول کناری برد و با مشت‌های محکمش صورت استخوانی‌ام را در م کوبید و سپس تن رنجورم را به داخل سلول پرتاب کرد و فریاد زد: یا پاسخ این پرسش را به طوری که رضایت مرا جلب کند، می‌نویسی یا اینکه تمام کاغذها را به حلقومت فرو می‌کنم!
در حالی که او در بیرون سلول نعره می‌زد، در مقابل خداوند به زانو در آمدم و با حالی که وصف آن ممکن نیست، به او گفتم؛ می‌دانی که دیگر توانی برایم باقی نمانده است. نه جسمم یاری می‌کند نه روحم نه اعصابم. تو بگو من با این وضع چه کنم؟
در همان حال، در خیالم پیامبر را دیدم که بر فراز کوه ابوقبیس زانوی غم بغل گرفته و چون ابر بهار می‌گریست. علی را دیدم که در ظلمات شب، سر در چاه نخلستان فرو برده بود و فریاد می‌زد. حسین را دیدم که با تنی مجروح و پاره از تیر و سنان، چون ماهی بر خاک می‌افتاد و برمی‌خاست!
بله در آنجا به هیچ ابهامی به حقوق خود در کشورم پی بردم و به اندکی قانع شدم همانطور که مادرم به لقمه نانی خشک در زندگیش قانع بود.
#احمد_زیدآبادی
#الهه_محمدی
#نیلوفر_حامدی
#وزارت_اطلاعات
#اطلاعات_سپاه
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
در بارۀ حکم ناعادلانۀ تاجزاده
اتهام‌های گل و گشاد و احکام کیلویی!

بنا به قولِ وکیل مصطفی تاجزاده حکم هشت سال زندان موکلش که پنج سال آن قابل اِعمال است، وارد مرحلۀ اجرایی شده است.
آنچه در حکم آقای تاجزاده جلب نظر می‌کند همان اتهام‌های همیشگی و گل و گشادی است که هر شهروند مسالمت‌جویِ معترضی را می‌توان طبق آنها محکوم کرد.
اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به اندازه‌ای تعریف نشده و مبهم است که گفتگوی دوستانۀ دو نفر را هم می‌توان مصداق آن دانست. اما عجیب اینکه بازجویان و بازپرسان و قضات، در بسیاری موارد، اقدامات تک‌نفره را هم به اجتماع و تبانی تعبیر می‌کنند! اجتماع و تبانی به لحاظ صوری، لاجرم با حضور چند نفر انجام می‌پذیرد و به طور قطع یک فرد نمی‌تواند با خودش اجتماع و تبانی کند. این استدلال ساده و بدیهی اما در بسیاری از دادگاه‌ها مورد اعتنا قرار نمی‌گیرد. در اینجا برای آنکه متهم به نشر اکاذیب نشوم، ناچارم به حکم خودم در سال 88 اشاره کنم که به همین اتهام متهم و محکوم شدم بدون آنکه طرفِ دیگرِ اجتماع و تبانی را به من معرفی کنند! در این مورد فقط از "عمرو عاص‌های زمانه" که گویا به مرحوم هاشمی رفسنجانی اشاره داشت، نامی به میان آمده بود، بدون آنکه من آن مرحوم را دیده باشم و یا اساساً تماس و ارتباطی بین‌مان برقرار شده باشد!
در مورد آقای تاجزاده هم باید پرسید که او مشخصاً با چه فرد یا افرادی اجتماع و تبانی کرده است؟ اگر چنین افرادی وجود دارند، چرا برای آنها پرونده تشکیل نشده است و اگر وجود ندارند، اتهام اجتماع و تبانی از کجا آمده است؟
اتهام تبلیغ علیه نظام نیز کاملاً تعریف نشده و مبهم است. گاه کوچکترین انتقادی از یک ارگان حاکم مانند شورای نگهبان و یا نیروهای مسلح، تحت عنوان تبلیغ علیه نظام تفهیم اتهام می‌شود! در واقع با وجود چنین ماده‌ای در قانون مجازات اسلامی، مخالفت و اعتراض که جای خود، حتی راه یک انتقاد ملایم و مسالمت‌جویانه از وضعیت موجود نیز بسته شده است.
نشر اکاذیب هم گرچه می‌تواند تعریف مشخصی پیدا کند اما آن هم معمولاً شامل طرح هر حدس و گمانی در بارۀ رویدادهای پشت پردۀ سیاست می‌شود، حدس و گمان‌هایی که بدون مطرح کردنِ آنها اصولاً تحلیل و پیش‌بینی اوضاع امکانپذیر نمی‌شود.
از این رو، آقای تاجزاده ظاهراً فقط به دلیل لحنِ خاصش در نقدِ شرایط و طرح برخی گمانه‌زنی‌ها از آیندۀ کشور متهم و محکوم شده و این حکمی کاملاً ناعادلانه و غیرمنصفانه است.
در همین جا می‌توان رئیس دستگاه قضا را مخاطب قرار داد و نسبت چنین حکمی را با وعده‌های وی برای شنیدن هر نوع نقد و اعتراض و مخالفتی به پرسش گرفت. او قاعدتاً برای این پرسش پاسخی در آستین دارد و احتمالاً خواهد گفت که این حکمی بدوی و ابتدایی بوده و چنانچه آقای تاجزاده درخواست تجدید نظر می‌داد، نه حکم در این مرحله اجرایی می‌شد و نه شاید عیناً مورد تأیید دادگاه تجدیدنظر قرار می‌گرفت.
این پاسخ اما کافی و وافی نیست چرا که اولاً چرا باید احکام بدوی دادگاه‌ها تا این اندازه شدید و غلیظ و ناعادلانه باشد؟ ثانیاً وقتی متهمی به هر دلیلی نسبت به رأی بدوی دادگاه خواستار تجدیدنظر نشود، آیا صرف این اقدام، توجیهی برای اعمال مجازاتی ناعالانه علیه او فراهم می‌کند؟
بنابراین، اگر واقعاً قصد و اراده‌ای محکم برای بهبود عملکرد دستگاه قضا وجود دارد، در درجۀ نخست باید قوانین تعریف نشده و گل و گشادی که محکوم کردن متهمان بر طبق آنها مثل نوشیدن آب است، از مبنا تغییر کنند. در درجۀ دوم، قضاتی که معروف به صدور رأی کیلویی علیه متهمان سیاسی‌اند و به عیان هیچکدام از معیارهای بی‌طرفی را رعایت نمی‌کنند و گفته می‌شود تحت نفوذ ضابطانِ خاصی قرار دارند، از منصب قضا برکنار شوند. در درجۀ سوم نیز همۀ محکومان این نوع اتهامات از جمله مصطفی تاجزاده از زندان رهایی یابند.
#احمد_زیدآبادی
#مصطفی_تاجزاده
#اتهام_گل_و_گشاد
#احکام_کیلویی
#زندانی_سیاسی
@ahmadzeidabad
📚@nasiri42
دیگر برای همیشه بس است!

پیش از این بارها در کلاب‌هاوس توضیح داده بودم که اگر خشم و هیجان بر فضا غالب شود، کمیت امثال من لنگ می‌شود و حرفهایمان اگر هم سبب ناراحتی و انزجار طرف‌های مختلفِ صحنۀ بازی نشود، عمدتاً نادیده گرفته می‌شود.
در واقع اینک سه نیروست که در صحنۀ بازی حضور دارند. نخست جوانانی که احساس عمیقِ نادیده‌انگاری فرهنگی، طردشدگی سیاسی، حاشیه‌نشینی اقتصادی و در یک کلام، احساس حذف از روند تصمیم‌گیری و سلب اراده و آزادی خود برای انتخاب نوع زندگی خود می‌کنند.
من فشارِ ناشی از این تحقیرشدگی و نادیده‌انگاری و خشم و طغیان ناشی از آن را با پوست و گوشت و استخوانم لمس می‌کنم و کمال همدردی را با آن دارم.
سرزمین ملی یعنی جغرافیایی که فرصت برابر برای تک تک شهروندان خود بدون هرگونه تبعیضی فراهم باشد و این مهمترین نکته‌ای است که نظام حاکم بر کشور ما گویی اصلاً آن را به رسمیت هم نمی‌شناسد چه رسد به آنکه بدان عمل کند. در واقع، قشر محدودی با عناوینی چون مکتبی، حزب‌اللهی، ارزشی، انقلابی.. تمام نظام تصمیم‌گیری و مدیریت‌های منبعث از آن را در همۀ سطوحش، گونه‌ای ارث ازلی و خدادادی برای خود می‌داند و تنها معیارِ زندگی عمومی و خصوصی را نیز منحصر به شیوۀ زندگی خود می‌شناسد و بقیۀ اقشار جامعه را به تقلید از آن شیوه فرا می‌خواند و یا آنها را کلاً بیگانه به شمار می‌آورد؛ چنانکه گویی حق و حقوقی از این سرزمین ملی ندارند و هر فریاد اعتراض‌شان باید خفه شود!
بسیاری از افراد این قشر، چنان در پیله‌های ذهنی خود محدود مانده‌اند که اصلاً امکان ارتباط ذهنی با دیگر اقشار جامعه را ندارند و برخورداری از مناصب و مکاسب و منزلت‌های دولتی نیز به کام‌شان به قدری شیرین آمده است که حس محرومیت و حذف‌شدگی دیگر مردم را مطلقاً احساس نمی‌کنند.
از این افراد چگونه می‌توان انتظار همدردی با جوانانی را داشت که از شدت خشم مربوط به محرومیتِ سیاسی و تنگنای اقتصادی و فشار فرهنگی، دست به طغیان زده‌اند تا راهی برای مسالمت و صلح و آشتی با آنها بگشایند. از نگاه آنان هرکس شعار نابهنجاری داد "عامل دشمن" است و باید به هر بهایی سر جای خود نشانده شود.
متأسفانه انواع محدودیت‌های سیاسی و اجتماعی برای امثال من، امکان تماس و ارتباط با این قشر جوان محذوف را از بین برده است. سال‌های سال حتی برای یک بحث و گفتگوی ساده به دانشگاه و دیگر محیط‌های جمعی در هیچ نقطه‌ای از این کشور راه نداشته‌ایم، بنابراین، آنان اصلاً ما را نمی‌شناسند چه رسد به اینکه بخواهند به نگرانی‌ها و دغدغه‌هایمان در مورد رفتار هدفمند سیاسی یا اجتماعی توجه نشان دهند.
در این بین، بدبختانه نیروی دیگری هم در آن سوی مرزهاست که بخشی از آن، هر نوع اعتراض و حرکت اجتماعی داخلی را به معنای سقوط قریب‌الوقوع حکومت و آماده شدن فرش قرمز برای پهن شدن زیر پای آنان به قصد بالا رفتن از پله‌های قدرت تعبیر می‌کنند و با چنان حرارتی به تحریک مخاطبان خود مشغول می‌شوند که پنداری هدف غایی یک کشور، فقط نبودن یک نظام است و میزانِ هزینه و نوع نظم و یا بی‌نظمی پس از آن دیگر کوچکترین ارزشی ندارد.
این افراد چندان در این زمینه بی‌تاب به نظر می‌رسند که به زبان بی‌زبانی مردم به خشم آمده را حتی به جنگ داخلی فرا می‌خوانند! برای آنها گویی سرنوشت یک کشور باستانی و زندگی 85 میلیون ایرانی مطلقاً اهمیتی ندارد. فقط اصرار دارند که این نظام باید برود؛ حتی اگر میلیون‌ها خون ریخته شود و یا جز خاکستر و ویرانی از این سرزمین به جا نماند.
تصور آنها بر آن است که چون 44 سال پیش یک انقلاب تقریباً سریع در ایران رخ داد، اکنون هم می‌تواند رخ دهد! به همین راحتی! هر کس هم جز این بگوید و یا دغدغه و نگرانی دیگری را مطرح کند، فوری به "حمایت از رژیم" متهم و در دنیای مجازی ترور شخصیت می‌شود.
گاهی فکر می‌کنم جامعۀ ایران برای این دسته افراد همچون صحنۀ نمایش یا فیلمی است که هر چه مهیج‌تر و خشن‌تر باشد، آنان را سرگرم‌تر می‌کند! ماجرا برای آنان پنداری نوعی تفنن است اما برای ما دراینجا مسئلۀ مرگ و زندگی و سرنوشت یک سرزمین باستانی است. به همین دلیل نیز ما در اینجا برای برداشتن هر گامی مجبور به صدها ساعت فکر و تأمل هستیم اما آنان بی‌محابا و پی در پی دستورالعمل‌های منجر به خونریزی صادر می‌کنند.
هر خونی که در این سرزمین به خاک ریخته شود، خون سیاوش است. به همان اندازه حرمت دارد. در تاریخ خونبارمان، فرزندان بسیاری از مردم ما در خون خود غلتیده‌اند و مادران بسیاری داغدار شده‌اند. ادبیات خون و خونریزی را باید از فرهنگ این سرزمین ریشه‌کن کنیم. دیگر برای همیشه بس است!
بدرود تا درودی دیگر
#احمد_زیدآبادی
#طغیان_خشم_جوانان
#سرزمین_ملی
#خون_سیاوش
#ادبیات_خونریزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
پرسشی از مدافعان گشت ارشاد

اگر در پارلمان یک کشور اروپایی، قانونی به تصویب رسد که طبق آن، پلیس ملزم شود زنان محجبه را در کوچه و خیابان دستگیر و به مقرّ خود منتقل کند و در آنجا به آنها لزوم کشف حجاب را آموزش دهد و فقط بعد از گرفتن تعهد از آنان برای کنار گذاشتن حجاب، آزادشان کند، مدافعانِ گشت ارشاد در ایران چه واکنشی نشان خواهند داد؟
آیا چون مسئله به صورت قانون در آمده، اجرای آن را موجه خواهند دانست؟ یا اینکه با تمام قوا به تصویب و اجرای چنین قانونی حمله‌ور خواهند شد؟
#احمد_زیدآبادی
#گشت_ارشاد
#حجاب_اجباری
#کشف_حجاب
#قانون
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
به حق چیزای نشنیده!

مسعود ستایشی سخنگوی قوه قضاییه: "دستگاه قضایی اقدامات موثر و قاطعی در جهت تثبیت مالکیت رسمی جزایر تنب کوچک و بزرگ و ابوموسی انجام داده است. سازمان ثبت اسناد و املاک کشور برای این سه جزیره به نام دولت جمهوری اسلامی ایران سند رسمی مالکیت صادر کرده است."
جلّ‌الخالق! به حق چیزای نشنیده!
مگر صلاحیت داخلی قوۀ قضائیه فراتر از صلاحیت بین‌المللی دولت در امر حاکمیت ملی است که بخواهد از این نوع کارها کند؟
لطفاً یک متخصص حقوق بین‌الملل توضیح دهد که اصلاً این کار چه معنایی دارد و چه اثری بر آن مترتب است؟
#احمد_زیدآبادی
#قوه_قضائیه
#جزایر_سه_گانه
#حاکمیت_ملی
#جزیره_ابوموسی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
بروند یا برگردند؟

هفته‌ها به انحاء مختلف، مردم را برای حضور در مراسم اربعین به سفر به عراق فرامی‌خوانند و بعد که صدها هزار زائر در هوای سوزان، به سوی مرزها هجوم می‌برند، مصرانه از آنها می خواهند که به دلیل بروز انواع مشکلات و کمبودها از ادامۀ سفر منصرف شوند و به خانه‌های خود بازگردند!
ظاهراً برخی مردم را به عنوان ابزار آزمون و خطای خود می‌نگرند.
#احمد_زیدآبادی
#اربعین
#سفر_به_عراق
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
زبان الکن و زبان بدون لکنت!

رئیس قوۀ قضائیه گفته است: "با من صریح و بدون لکنت حرف بزنید."
نمی‌توان بیان چنین کلامی از سوی آقای محسنی اژه‌ای را نادیده گرفت، اما با توجه به تجربه‌های گذشته و جاری، در صورتی که دستگاه قضایی در برابر حرف‌های غیرِصریح و الکن ما نیز از خود طاقت و تحمل نشان دهد، خودش خیلی پیشرفت به حساب می‌آید!
بنابراین، با همان زبان استفهامی و الکن از آقای محسنی می‌پرسم:
ماجرای سپیدۀ رشنو چیست؟ چرا دستگیر شده و در کجا به سر می‌برد؟ پخش "اعترافات" وی با آن وضعیت دردناک در تلویزیون در چه شرایطی و طبق کدام قانون صورت گرفت؟
تأیید حکم وکلا و فعالانی که تمام اقدام شان "قصد شکایت" از مسئولان بلندپایه نزد قوۀ قضائیه نظام بود، با کدام موازین قانونی و شرعی قابل توجیه است؟
ارجاع پروندۀ مصطفی تاجزاده به شعبۀ 15 دادگاه انقلاب که به صدور احکام شدید و غلیظ علیه معترضان سیاسی معروف است و حتی شیخ صادق آملی نیز نوع برگزاری محاکمۀ معترضان به انتخابات سال 88 توسط ریاست آن را تاب نیاورد، به معنای ارسال چه پیامی به جامعۀ سیاسی کشور است؟
این نوع پرسش‌ها بدبختانه بی‌شمار است.
آیا همۀ این اقدامات رأساً از سوی دستگاه قضایی انجام می‌شود؟ اگر می‌شود پس آن وعدۀ تحول کجا رفت؟ اما اگر سررشتۀ این قبیل امور همچنان به دست "ضابطان" است، پس وعدۀ کنترل و مهار ضابطان چه شد؟
وقتی همین زبان الکن و استفهامی نیز می‌تواند پرونده‌سازی از سوی "دستگاه‌های ضابط" را به دنبال داشته باشد، واقعاً دعوت ریاست قوۀ قضائیه از منتقدان برای صریح و بدون لکنت حرف زدن با وی، چه معنا و مقصودی دارد؟
این نوع دعوت‌ها مرا به یاد سید محمد خاتمی در روزگار ریاستش بر قوۀ مجریه می‌اندازد. آقای خاتمی در آن دوران بخصوص دانشجویان را مرتب به پرسشگری و انتقاد از وضعیت دعوت می‌کرد، اما هنگامی که دانشجویی به دلیل پرسشگری یا انتقادش مورد تعقیب قضایی قرار می‌گرفت و به زندان می‌افتاد، آقای خاتمی برای نجات او خود را مسلوب‌الاختیار معرفی می‌کرد!
در همان زمان خطاب به او نوشتم: آخر این چه کاری است؟ دعوت به نقد از طرف بالاترین مرجع اجرایی کشور و آنگاه اعلام ناتوانی در حفظ امنیت منتقد؟
ناگفته نماند که رؤسای جمهور پس از خاتمی نیز خود را مسلوب‌الاختیار معرفی کردند، اما تاکنون چنین حرفی از طرف رؤسای قوۀ قضائیه زده نشده است. اگر واقعاً رئیس قوۀ قضائیه هم اختیار کافی برای اداره و بهبود عملکرد دستگاه تحت مدیریت خود نداشته باشد، پس اقتداری که ژان بُدن آن را در انحصار دولت‌ها فرض کرده، در کجا پنهان شده است؟ در برخی دستگاه‌های اصطلاحاً ضابط؟
#احمد_زیدآبادی
#محسنی_اژه_ای
#سپیده_رشنو
#مصطفی_تاجزاده
#محمد_خاتمی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
نخست‌وزیر ماسون بوده!

حسین شریعتمداری مدعی شده است که در اوایل دهۀ هشتاد دو تن از کارشناسان برجستۀ امنیتی اعلام کردند که مهندس موسوی "ماسون" است!
اگر در اوایل دهۀ هشتاد مشخص شده است که مهندس موسوی "ماسون" است؛ پس چرا بعد از آن تاریخ به عنوان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزیده شده و در انتخابات سال 88 صلاحیتش در مقام نامزد انتخابات ریاست جمهوری به تأیید شورای نگهبان رسیده است؟
با وجود آگاهی از ماسون بودن مهندس موسوی، آیا انتصاب و تأیید صلاحیت او هر دو اقدامی مجرمانه و مستوجب محاکمه نیست؟
مدیرمسئول کیهان با طرح این قبیل اتهامات، به زعم خود می‌خواهد آبروی مهندس موسوی را بریزد، اما ظاهراً متوجه نیست - شاید هم باشد! - که با این شیوه جای کمترین اعتبار و آبرویی برای کل نظام باقی نمی‌گذارد!
نظامی که یک ماسون در هشت سال دوران حساس جنگ، نخست وزیر آن بوده و از جیک و پیک مسائل امنیتی آن خبر داشته است، دیگر چگونه می‌توان کوچکترین اعبتار و صلاحیتی برای دستگاه‌های آن قائل بود؟
من تاکنون به برخی نوشته‌های کیهان با زبان طنز واکنش نشان می‌دادم اما با این سرعتی که مدیر مسئول این روزنامه در پیش گرفته، دیگر زبان طنز هم پاسخگو نیست.
جناب! یک کم آهسته‌تر تا بشود گاهی حداقل سر به سرت گذاشت!
حالا درسته که از احتمال امضای توافقنامۀ برجام ناراحتی و به هر دری می‌زنی تا سدّ راه آن شوی، اما چسباندن اتهام "ماسون" به میرحسین که راهش نیست! ماسون خواندن میرحسین آخر چه دخلی به احیای برجام دارد؟ از رفقای خودت ناراحتی بعد تلافی‌اش را سر میرحسین درمی‌آوری؟
امان از دست میرحسین که وسط این معرکۀ تصمیم‌گیری نهایی برای رد یا قبول برجام، به کیهانیان بهانه داده است تا دق دلی‌شان از دست هم جناحی‌هاشان را جای دیگری خالی کنند! برادر تو که سکوت کرده بودی این چند صباح هم روش!
#احمد_زیدآبادی
#میر_حسین_موسوی
#حسین_شریعتمداری
#احیای_برجام
#فراماسونی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
مواضع احتمالی مخالفان برجام پس از پذیرش احتمالی آن!

حالا آمدیم و جمهوری اسلامی در روزهای آینده، توافقنامۀ احیای برجام را امضا کرد. در آن صورت این طیفی که خود را به عنوان "حامی پا به رکاب نظام" معرفی کرده و در عین حال برجام را از هر جهت "فاجعه‌بار" و "خسارت‌بار" خوانده است، می‌خواهد چه موضعی در برابر آن بگیرد؟
به گمان من هر یک از آنها بنا به خلق و خوی‌یشان موضعی متفاوت از یکدیگر خواهند گرفت اما بعید می‌دانم مجموعۀ موضع‌گیری‌های آنها خارج از هفت گمانۀ زیر باشد:
1. برجام را ابتدا حسن روحانی و جواد ظریف به نظام تحمیل کردند و توافقنامۀ جدید هم در واقع، ادامۀ ناگزیر همان تعهداتی است که آنها به طرف غربی دادند. بنابراین، پذیرش توافقنامۀ جدید از سوی دولت آقای رئیسی، پیامد ناخواستۀ همان امضای اولیه و بنا به اصل "اوفو بالعقود" صورت گرفته و در هر حال، مقصر خسارات وارده به کشور بر اثر احیای دوبارۀ برجام دولت حسن روحانی است!
2. طبق اطلاعات موثقی که به دست ما رسیده، پذیرش توافقنامۀ جدید برجام از سوی دولت رئیسی، نتیجۀ فشارهای پنهان طیف غربگرایی است که به رغم تغییر دولت، متأسفانه همچنان در بدنۀ آن حضور دارند و در جهت تسلیم کشور به آمریکا تلاش می‌کنند.
3. برخلاف ادعای غرب‌گدایان، نسخۀ جدید برجام شباهتی به نسخۀ نخستین آن ندارد و تیم مذاکره کنندۀ کشورمان با مقاومت و فداکاری توانسته است امتیازات بسیار حیرت‌انگیزی از آمریکا بگیرد و آن را وارد به عقب‌نشینی تقریباً در همۀ زمینه‌ها کند. در واقع این برجام آن برجام شکست خورده نیست، بلکه سند تازه‌ای از شکست آمریکاست!
4. ما ضمن اذعان به انتقادهای گذشتۀ خود از برجام، در همین جا به صراحت اعلام می‌کنیم که تفاوت ما با سایر جناح‌ها در اطاعت مطلق از تصمیماتی است که بنا به صلاحدید بزرگان نظام گرفته می‌شود. بنابراین با صدای بلند اعلام می‌کنیم؛ سمعاً و طاعتا!
5. همانطور که بارها گفته شده، حفظ نظام اوجب واجبات است. اطلاعاتی در دست است که نشان می‌دهد آمریکا و پادوهایش در سراسر جهان، خواهان رد برجام از سوی جمهوری اسلامی بودند تا بدین وسیله فشارهای اقتصادی را علیه کشورمان تشدید کرده و زمینۀ شورش مردم بر ضد نظام را فراهم کنند. در حقیقت "یاوه‌گویی‌های میرحسین" هم برای زمینه‌سازی در این جهت بوده است. بنابراین به توصیۀ کشورهای دوست بخصوص روسیه و چین که از نقشۀ آمریکا با خبر بودند، جمهوری اسلامی توافقنامۀ جدید را پذیرفت و این توطئۀ کثیف را در نطفه خفه کرد!
6. غربگدایان اینقدر خوشحال نباشند و با دُم‌شان گردو نشکنند! پذیرش توافقنامۀ برجام که در بارۀ دلایل آن بعداً به تفصیل توضیح خواهیم داد، به معنای کوچکترین تغییری در سیاست خارجی و داخلی جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه آن را در پیشبرد اهداف خود مصمم‌تر خواهد کرد. به زودی تحولاتی در منطقه و داخل رخ خواهد داد که لبخند را بر لب غربگدایان خواهد خشکاند!
7. دولت رئیسی هم در ادامۀ دولت حسن روحانی و با دیدگاه‌های "نئولیبرالیستی" است. چون این دولت به اسم اصولگرایان تمام شده به این معنی نیست که همۀ تصمیماتش اصولگرایانه و یا مورد قبول نظام باشد. این دولت هم به سهم خود در اعمال فشار برای پذیرش دوبارۀ برجام مانند دولت روحانی عمل کرده و خودش مسئول عواقب تصمیماتش هست نه دیگر نهادهای حاکم.
#احمد_زیدآبادی
#احیای_برجام
#دولت_رئیسی
#دولت_روحانی
#میر_حسین_موسوی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
در هر صورت نویسنده گناهکار است!


سالیان درازی است که نوشتن و گفتن در بارۀ سیاست خارجی جمهوری اسلامی به "عذاب الیم" تبدیل شده است. از هر سمت و سو و با هر نوع جهت‌گیری که در این باره چیزی نوشته شود، اتهام‌های مخصوص خود را در پی دارد.
برای نمونه، اگر بنویسیم که جمهوری اسلامی در پی به هم زدن نظم منطقه‌ای و جهانی است، اتهامِ همراهی با تبلیغات دشمنان کشور را به دنبال دارد و اگر بنویسیم جمهوری اسلامی خواهان همسویی با نظم منطقه‌ای و جهانی است، در آن صورت نیز اتهامِ توصیه به سازش و عقب‌نشینی و عدول از اصول انقلاب بر پیشانی‌مان می‌نشیند!
در همین رابطه، این روزها وزارت دادگستری آمریکا مدعی تلاش یک عضو نیروی قدس سپاه برای کشتن جان بولتون در انتقام از ترور سردار سلیمانی شده است. در مقابل این ادعا، سخنگوی وزارت خارجۀ ایران واکنشی خشمگینانه از خود نشان داده و آن را "سناریوسازی مقامات قضایی آمریکا در ارتباط با عناصر ورشکسته سیاسی و بی‌ارزش مانند جان بولتون" قلمداد کرده است. به گفتۀ سخنگوی وزارت خارجه، "افسانه‌های نخ‌نما در حال تبدیل شدن به یک رویه تکراری در سیستم قضایی آمریکا است."
حالا ما باید این تکذیبیه را حمل بر چه کنیم؟ اینکه جمهوری اسلامی دیگر در پی انتقامِ خون سردار سلیمانی نیست؟ اگر این را بگوییم که رسانه‌های اصولگرا و لشکرهای سایبری، حرمتی برای‌مان باقی نمی‌گذارند! اما اگر بگوییم که انتقام گرفتن از خون سردار یک اصل عدول‌ناپذیر است، در آن صورت با اتهامِ تأیید ادعای آمریکا برای انجام عملیات در خاک آن چه می‌توان کرد؟
والله من می‌خواهم مواضع جمهوری اسلامی در حوزۀ سیاست خارجی را همانطور که مقام‌های مسئول و رسمی می‌گویند، بازتاب دهم؛ اما اصلاً نمی‌شود فهمید که آنها چه می‌گویند و در پی چه هستند؟
در همین مورد وعدۀ انتقام از خون سردار سلیمانی، آیا این یک سیاست رسمی است؟ اگر سیاست رسمی است، از چه راه و روشی قرار است عملی شود؟ شکایت به دیوان بین‌المللی؟ اگر این است چرا به صورت شفاف اعلام نمی‌شود؟ و اگر این نیست؛ پس از چه راه دیگری؟ آیا منظور کشتن آمران و مسببان و مباشرانِ ترور است؟ سران درجه یک سیاسی و نظامی آمریکا و در رأس آنها دونالد ترامپ در شمار آمران و مباشران و مسببان ترور سردار سلیمانی هستند. آیا منظور انتقام از آنهاست؟ در خاک آمریکا یا خارج از آن؟ یا اصلاً هیچکدام از اینها مطرح نیست! واقعاً چرا تکلیف هیچ امری در این کشور روشن نمی‌شود؟ ممکن است بگویند سیاست ما به عمد "ابهام‌آفرینی" در این زمینه است تا مقام‌های آمریکایی دائم در ترس و وحشت و هول و ولا و تردید به سر ببرند. اما سیاست ابهام در این مورد کم هزینه نیست. نتیجه‌اش همین می‌شود که دادگستری آمریکا هر وقت خواست اتهامی را متوجه جمهوری اسلامی کند و وزارت خارجه هم با عصبانیت واکنش نشان دهد و عواقب خطرناک آن را یادآور شود.
من البته می‌دانم که شترسواری دولا دولا هم می‌شود؛ اما نه به اندازه‌ای که کمر شتر از وسط ترک بردارد!
#احمد_زیدآبادی
#جان_بولتون
#سخنگوی_وزارت_خارجه
#سردار_سلیمانی
#دونالد_ترامپ
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
نافی استقلال ملی

یادداشت امروز حسین شریعتمداری در روزنامۀ کیهان در مورد لزوم حمایت از تجاوز نظامی روسیه به خاک اوکراین، از هر جهت خطرناک و نافی استقلال ملی ایران است.
قاعدتاً نمی‌توان موضع مطرح شده در یک روزنامه را به حساب کل نظام سیاسی کشور گذاشت، اما نویسندگان کیهان در کنار نیروهای مخالف نظام، هر دو اصرار دارند که مواضع نظام از سوی کیهان اعلام می‌شود.
از این رو، کاملاً ضروری است که نهادهای مسئول بخصوص وزارت خارجه، موضع صریح خود را در برابر نوشتۀ کیهان و نسبتِ آن با موضع رسمی کشور روشن کنند، وگرنه سکوت آنها به معنای انطباق مواضع کیهان با نظام سیاسی در افکار عمومی تثبیت خواهد شد.
#احمد_زیدآبادی
#حسین_شریعتمداری
#روزنامه_کیهان
#تجاوز_روسیه
#جنگ_اوکراین
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
فرتوت؟

سید حسن نصرالله دبیر کل حزب‌الله لبنان جو بایدن را "مردی فرتوت" و ریاست جمهوری او را تصویری از "آمریکای پیر" دانسته است.
من در اینجا نمی‌خواهم به نزاع بین حزب‌الله لبنان و دولت آمریکا بپردازم. آنها به عمر حزب‌الله با هم دشمن‌اند! بحث من ادبیاتی است که آقای نصرالله در مورد جو بایدن به کار برده است. این ادبیات فارغ از نزاع‌های سیاسی، محل ایراد اساسی است؛ چرا که اولاً هیچگاه بزرگسالی را به دلیل سنش تمسخر نمی‌کنند بلکه به عکس معمران را گرامی می‌دارند. ثالثاً جو بایدن اکنون 80 ساله است و میشل عون رئیس جمهورِ مورد حمایت حزب‌الله در لبنان 87 ساله! با این حساب اگر کهنسالی یک رئیس جمهور به عنوان معیار پیری کشورش در نظر گرفته شود، لبنان را باید پیرتر از آمریکا تلقی کرد!
به نظرم سید حسن نصرالله توجه نداشته است که اگر این قصه باز شود طبعاً سر دراز دارد.
#احمد_زیدآبادی
#حسن_نصر_الله
#جو_بایدن
#میشل_عون
#حزب_الله_لبنان
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
یک مدعای کاملاً ابطال‌پذیر!

سه سال و نیم پیش در یادداشتی با عنوان "20 گزارۀ صریح و شفاف در بارۀ شرایط کشور" در همین کانال نوشتم:
"اپوزیسیون هزار تکه - پارۀ خارج از کشور، توان توافق بر روی هیچ اصل ایجابی ندارد و از این جهت محکوم به تفرقۀ ابدی است."
عده‌ای از افراد اپوزیسیون به اندازه‌ای نسبت به این جمله از خود خشم و عصبانیت نشان دادند که پنداری بیان همین یک جمله تنها مانع پیش روی اتحاد آنان شده است!
به نظر من، اتحادِ سلبی و مبتنی بر نفی، بر خلاف سال 57 دیگر در ایران امکانپذیر نیست و بی برو برگرد، هرگونه اتحاد اصول ایجابی روشنی را طلب می‌کند.
این در حالی است که هیچ نشانی از وجود اصول ایجابی بین اجزاء متفرق نیروهایی که خود را اپوزیسیون جمهوری اسلامی معرفی می‌کنند، دیده نمی‌شود.
برخی از آنها با ملغمه‌ای از پرخاش و تندی و لعن و نفرین و تضرع و التماس و بدگویی به یکدیگر، از نبود اتحاد در صفوف پراکندۀ خود اظهار بی‌تابی می‌کنند و گمان دارند که با این حربه‌ها می‌توان نیروهایی را که اهدافی کاملاً مغایر و متضاد با یکدیگر دارند، در صف واحدی گردِ هم آورد!
برخی دیگر هم گمان می‌کنند که به صرفِ تأکید بر "انتخابات آزاد" می‌توان نخ تسبیحی بین اجزاء پراکندۀ مدعیان اپوزیسیون ایجاد و آنها را در یک خط به صف کرد. واقعیت اما این است که هیچکدام از اجزای اپوزیسیون، تصوری از شکست در یک انتخابات آزاد احتمالی و واگذاری قدرت به نیروی رقیب خود را ندارند و صرفاً به گمان پیروزی حتمی خود، از شعار انتخابات آزاد دفاع می‌کنند.
مشکل بزرگتر اما این است که برگزاری فقط یک انتخابات آزاد، لزوماً تضمین کنندۀ تداوم تکثر سیاسی در یک جامعه نیست و نیرویی که در نخستین انتخابات آزاد اکثریت یابد، در فقدان مؤلفه‌ها و زمینه‌های عینی ضامنِ پایداری چنین تنوع و تکثری، میل به انحصار قدرت و حذف رقبای مزاحم پیدا می‌کند؛ یعنی درست همان اتفاقی که در اوایل انقلاب رخ داد و وعدۀ تکرارش بعید است نیروهای طالب قدرت را دوباره خام کند!
اگر مدعیان اپوزیسیون این نوشته را بی‌مبنا می‌دانند به جای حملات شخصی و تعرضات لفظی و استدلال‌های نظری، منطقی‌تر آن است ابطالش را در عمل به اثبات برسانند. ابطال عملی این مدعا نیز اتحاد بین آنهاست!
#احمد_زیدآبادی
#اتحاد_اپوزیسیون
#انتخابات_آزاد
#تکثر_سیاسی
#ابطال_پذیری
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Ещё